هر چه موهايت بلندتر
عمر من بلندتر است
گيسوان آشفته روي شانه هايت
تابلويي از سياه قلم و مرکب چيني و پرهاي چلچله هاست
که به آن دعاهايي از اسماء الهي مي بندم
مي داني چرا در نوازش و پرستش موهايت جاودانه مي شوم ؟
چون قصه ي عشق ما از اولين تا آخرين سطر
درآن نقش بسته است
موهايت دفتر خاطرات ماست
پس نگذار کسي آن را بدزدد
راستی را که به دورانی سخت ظلمانی عمر می گذرانیم
کلمات بی گـ ـناه نابخردانه می نماید
پیشانی صاف نشان بیعاری است
آن که می خندد خبر هولناک را هنوز نشنیده است
چه دورانی
که سخن از درختان گفتن
کم و بیش جنایتی است
چرا که از اینگونه سخن پرداختن
در برابر وحشتهای بی شمار
خموشی گزیدن است!
نیک آگاهیم که نفرت داشتن
از فرومایگی حتا
رخساره ی ما را زشت می کند
نیک آگاهیم
که خشم گرفتن بر بیدادگری حتا
صدای ما را خشن می کند
دریغا!
ما که زمین را آماده ی مهربانی می خواستیم کرد
خود
مهربان شدن نتوانستیم!
چون عصر فرزانگی فراز آید
و آدمی آدمی را یاور شود
از ما
ای شمایان
با گذشت یاد آرید