شعر اشعار فدریکو گارسیا لورکا

کوکیッ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/04/04
ارسالی ها
20,571
امتیاز واکنش
157,354
امتیاز
1,454
محل سکونت
میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
غزل کودکِ مرده

کودکی می‌میرد
در هر عصر غزناطه
آب با یارانش
به گفت و شنود می‌نشیند
در هر عصر غرناطه

مردگان، بالهایی خزآلوده بر تن می‌کنند.
باد ابرگرفته، باد ابررُفته
دو قرقاولند که بال سوی برجها کشیده‌اند
و روز، پسرکیست زخم خورده.

در هوا حتی ردی از چکاوکی نیز ننهاده بودی
آن هنگام که در سرداب نوشید*نی به دیدارت در آمدم.
و نه بر زمین حتی، ابرپاره ای
آنگاه که در رودخانه غرقه گشته بودی.

سیلابی عظیم بر تپه ها فرو آمد
و دره غرقه گشته بود، در میان زنبق ها و سگ ها.
و تنت، در سایه ی کبود دستانم
جان سپرده در کرانه بود، چونان الهه ی سرما
 
  • پیشنهادات
  • کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    ملودی شبانه

    وحشت زده ام
    از برگ های مرده،
    از چمن زارهایِ
    پر از شبنم.

    خواهم خفت.
    اگر بیدارم نکنی،
    قلب سردم را کنار تو بر جا خواهم گذاشت.

    "آن صدا
    در دوردست چیست؟"
    "عشق،
    باد در میان شیشه های پنجره،
    عشق من!"

    جواهرات سپیده دم را
    دور تا دور گردنت گذاشتم.
    چرا در این راه
    رهایم می کنی؟
    اگر خیلی دور شوی
    پرنده ام می گرید،
    و باغ انگورِ سبز
    نوشید*نی نمی دهد.

    "آن صدا
    در دوردست چیست؟"
    "عشق،
    باد در میان شیشه های پنجره،
    عشق من!"

    هرگز نخواهی فهمید
    که چه قدر
    به تو عشق می ورزیدم،
    ابوالهولِ برفی،
    در آن سپیده دمان
    که باران به شدت می بارید
    و آشیانه بر شاخه ی خشک
    از هم می پاشید.

    "آن صدا
    در دوردست چیست؟"
    "عشق،
    باد در میان شیشه های پنجره،
    عشق من!"
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا