شعر اشعار فرانسیس پونژ

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
شیء بوطیقاست

انسان بدنی غریب است که مرکز جاذبه در خود او نیست.

روح ما متعدی‌ست. به شیئی نیاز دارد تا او را بی‌درنگ تحت تأثیر قرار دهد، مانند یک متمم مستقیم.

او موضوع رابـ ـطه‌های بسیار جدی است (به هیچ‌وجه نه با فعل داشتن بلکه با فعل بودن).

هنرمند بیش از هر انسانی این بار را به دوش می‌کشد، واکنش نشان می‌دهد.



خوشبختانه، اما با تمام این حرف‌ها، بودن چیست؟ فقط یک پی آیندِ شکل‌های بودن که مانند بسیاری اشیاست. آن‌قدر زیاد مثل پلک‌ برهم‌ زدن‌ها.

ازین گذشته، درخور شیءِ ما. یک شی با ما رابـ ـطه دارد، ما نیز در آغـ*ـوش‌اش کشیده‌ایم، او را کشف کرده‌ایم.

شکرِ خدا، شیء موضوع «قضاوت» متقابل ماست، و به زودی هدف هنرمند پدیدار می‌شود.

بله، تنها هنرمند می‌داند چگونه رفتار کند

از نگاه‌کردن می‌ایستد، به هدفش می‌رسد.

شیء نیز واکنش نشان می‌دهد.

حقیقت کنار می‌رود باز، بی هیچ آسیبی.

دگردیسی‌ها رخ داده‌اند.


ما تنها یک بدن هستیم، بی هیچ شک و شبهه‌ای باید با طبیعت در وضعیت تعادل باشیم.

روح ما نیز همچون ما در همان یک کفه ترازوست.

سنگین یا سبک، نمی‌توانم بگویم.

خاطره، خیال، واکنش ناگهانی، یک افزایش وزن؛ هنوز ما سخن می‌گوییم (با دیگر وسیله‌های بیان)؛

هر واژه‌ای که ادا کنیم ما را راحت می‌کند. درنوشتار، این کفه به برابری با دیگرسو می‌رسد.

سنگین یا سبک، این را نمی‌توانم بگویم، اما به سنگ ترازو نیازمندیم.



آدمی کشتی سنگینی است، یا پرنده‌ای سنگین، بر لبه‌ی یکی مغاک.

حس‌اش می‌کنیم.

هر «لمحه»۵ این را تصدیق می‌کند. پلک‌هایمان چون بال‌های پرنده بر هم می‌خورند، تا ثابت نگاه‌مان دارند.

گاه بر اوج یکی خیزاب، گاهی آماده فرورفتن.

خانه به دوشانی ابدی، دست‌کم تا زمانی که زنده‌ایم.

اما جهان جمعیتی از اشیاء است. بر کرانه‌هایش، انبوهی بی‌کرانه می‌بینیم،

گردآمده هرچند تیره و نامعلوم.

با این همه، همین بسنده است که قوت قلب‌مان دهد، زیراکه حس می‌کنیم تمام‌شان،

یکی از پس دیگری، بسته به خیال ما، شاید که نقطه لنگرگاه‌مان باشند، تیرک مهار بر آنجا که می‌آساییم.

تنها به وزن مناسب نیاز است.

آن‌گاه، به‌جای آنکه نگاهش کنیم، در دست‌های ماست ـ بگذار آن‌ها تا حد ممکن خط را بکشند.



گفتم تنها به وزن مناسب نیاز است

بسیاری از آن‌ها وزنی ندارند.

بیشتر اوقات، آدمی تنها به نشئگی‌شان چنگ می‌زند، به اشباح‌شان. اشیاء ذهنی چنین‌اند.

با آن‌ها آدمی فقط به رقـ*ـص درمی‌آید و آنان همیشه یکی ترانه را می‌خوانند. پس همراهشان پرواز می‌کند یا غرق می‌شود.

بنابراین باید اشیاء واقعی را برگزینیم، پیوسته هدف‌یابِ امیال خویش. اشیائی که بارها و بارها برمی‌گزینیم، و نه به منظور تزیین و حاشیه‌روی، بلکه شبیه بینندگان ما، داوران ما، بدون ِ بودن ما البته، حتی رقاص‌ها و دلقک‌ها.

سرانجام به کنکاش‌گاه رازمان برسیم.

و معبد خانگی‌مان را بیاراییم:

گمان من این است که هریک از ما، تا وقتی هستیم، زیباییْ خویش را درمی‌یابد.

زیبایی که لمس ناشده، تا مرکز ادامه دارد.

هر چیزی در اطراف‌اش به‌سامان است.

دست‌ناخورده می‌ماند.

چشمه‌ای در حیاط ما.
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    جانداران و گیاهان

    جانداران از جایی به جایی در حرکتاند، حال آنکه گیاهان پیش چشم‌ها آشکار می‌شوند.

    دسته‌ای از تمام اشیاء زنده خاک را تحت تاثیر قرار می‌دهند.

    مثل نشان افتخار بر حسب ارشدیت‌شان، جایشان در جهان محفوظ است.

    بی شباهت به برادران آواره‌شان، مزاحمان سرزده‌ی زمین، وابسته به جهان نیستند. در جستجوی جایی برای مردن سرگردان خاک نیستند، زیراکه زمین به وسواس ماندنشان را جذب خود می‌کند.

    نگرانی خوراک و مسکن برایشان معنی ندارد، نه کشتار یکدیگر، نه غارت و چپاول، نه هراس و گریز، نه بی‌رحمی، نه ناله و آهی، نه کلامی. نه دسته‌های متحدی که بیاشوبند، بخروشند و بکشند.

    از اولین لحظه‌ی سر زدنشان بر خاک، در خانه خویش‌اند هرجا که باشند. به فکر همسایه‌ها نیستند، برای جذب غذا تاخت‌و‌تاز نمی‌کنند. نه آبستنی دارند و نه زاده‌شدن از دیگری. از بی‌آبی می‌میرند و زیر نور خوشید به خاک می‌افتند، بلکه بر همان نقطه که ایستاده‌اند فرو می‌افتند، به ندرت از بیماری. هیچ بخشی از بدنشان آنقدر حساس نیست که زخمی شود و مرگ تمام وجودشان را فرا گیرد. اما به اقلیم و محیط زیست‌شان حساس‌اند.



    آن‌ها… نیستند آن‌ها… نیستند

    دوزخ‌شان به گونه‌ای دیگر است.



    صدایی ندارند. تقریبا فلج‌اند. جز وضع ظاهرشان راهی برای جلب نظر ندارند. انگاری از حس اندوه بی‌عدالتی تهی‌اند. در هر رویدادی راه چاره ندارند، نه از ترس به پرواز درآیند، یا به سرعتی دیوانه‌وار بگریزند. هیچ حرکتی در آنها نیست جز رشد و قدکشیدن‌شان. نه اشاره‌ای، نه تفکری، نه آرزویی شاید، نه خواسته‌ای که جز به تنومندی بدن‌شان بیانجامد، یک برون رویشِ بی‌درمان.

    بلکه بدتر از آن، ازین غول‌پیکری رهایی نیست: به رغم تمام تلاش‌شان برای «بیان خویش»، تنها می‌توانند هزاران هزار بار همان شکل بیان را تکرار کنند، همان برگ‌ها را. در بهاران، خسته از منع خویشتن و ناتوان از مقاومت، به جریان می‌افتند، فوران سبز، و می‌اندیشند که سرودی دیگرگونه سر می‌دهند، از خود به در می‌آیند، در تمام طبیعت می‌گسترند، در آغوشش می‌گیرندـ تنها می‌توانند هزاران نسخه از یکی را بازتولید کنند، همان نُت، همان واژه، همان برگ.



    از درخت نمی‌توان به روشی درختی به در آمد.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    کلمات بر کاغذ

    کلمات، از بالا فرود آیید روی این کاغذ!

    زمانی دور پرواز کردید… یادی از آشیانه نکردید

    مگر بر سنگِ مرمر

    امروز خود را بر این تکیه‌گاه نامطمئن انداختید

    لکه‌دار، بی‌مقدار، تباه کنید این کاغذپاره را

    امروز متن‌ها پرواز می‌کنند

    چون پرنده‌های میدان‌گاه

    و آشیانه‌شان فقط مستراح است

    هراسان این تکثیرِ غول‌آسای پرندگانِ تهی

    روزی پروازکنان بر سنگ‌فرش شما بازمی‌گردند.
    آه… ای کبوتران طوقی پشیمان

    کمیاب و خروشان

    هوشیار و پرغوغا

    از قله‌ای به قله‌ای دیگر پرواز می‌کنید…



    دیگربار بر سنگ مرمر آشیانه می‌سازید

    به خاطر پایکوبی بر این برگ کاغذ.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    پونژ و پیشنهاد دریافتن اشیاء


    سه فروشگاه



    نزدیک میدان ماوبر، جایی که هر روز صبح زود منتظر اتوبوس می‌ایستم، سه فروشگاه کنار هم ردیف شده‌اند. جواهرفروشی، کُنده و ذغال‌فروشی، قصابی. یک‌یک آن‌ها را به‌دقت نگاه می‌کنم. انگار بین فلز، سنگ‌های گران‌بها، ذغال و کنده بخاری، و یک‌تکه گوشت رفتار متفاوتی را درمی‌یابم.

    زیاد روی فلزات بحث نمی‌کنم که نتیجه‌ی تجـ*ـاوز آدمی یا کنش جداگری بر مواد معدنیِ ناخالص یا همجوشی سنگ‌های خاص است، موادی که نمی‌توان آن‌ها را به شکلی که هستند به کار گرفت. همچنین سنگ‌های گران‌بها مورد نظر نیستند، زیرا کم‌یابی آنان باعث شده است که در گفتار منصفانه و متعادل طبیعت، واژه‌های معروف محدودی را به آن‌ها اختصاص دهیم.

    گوشت، لرزیدن به هنگام دیدن‌اش، نوعی ترس همذات‌پندارانه، مرا زیر فشار سرکوبیِ شدیدی قرار می‌دهد. به‌علاوه، قطعه‌ی تازه بریده‌اش، وقتی پرده‌ی بخار یا مه به‌طرز بی‌مانندی می‌پوشاندش، از پیش چشم‌هایی که به معنیِ دقیقِ کلمه کلبی‌مسلک‌اند. اگر برای یک لحظه به ظاهرش نفس زدن‌های بریده بریده، توجه کنم هرچه بتوانم گفت، خواهم گفت.

    از طرف دیگر، درون‌نگرانه اندیشیدن به چوب و ذغال، منبع لـ*ـذت است به همان سادگی و فوریتی که هوشمندانه و مشخص است، آن‌قدرکه از به اشتراک‌گذاری آن خوشحال خواهم شد. شاید کسی به صفحات زیادی در این باب نیازمند شود، حال آنکه من اینجا کمتر از یک صفحه به آن اختصاص دادم. به همین دلیل خودم را به پیشنهاد این دو مقوله زیر محدود می‌کنم:

    ۱. زمانِ صرف‌شده در حرکت یک‌سویه اغلب جبران می‌شود، به‌واسطه‌ی مرگ.

    ۲. قهوه‌ای، زیرا در سیر کربونیزاسیون قهوه‌ای بین سبز و سیاه جا می‌گیرد، تقدیر چوب ولی ـ هر چند مینیمال ـ امکان کنش، اشتباه، خطا و هر‌گونه کج‌فهمی ممکن را اجازه می‌دهد.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    یادداشت‌هایی برای یک پرنده

    L’oiseau. پرنده.

    Les oiseaux. پرندگان.
    به احتمال زیاد ما از زمانی‌که هواپیما را ساختیم پرندگان را بهتر شناختیم.
    واژه OISEAU تمام حروف صدادار را دارد. بسیار خوب. می‌پذیرم. اما به جای S به عنوان یگانه حرف صامت، من حرف L از واژه l’aile بال را ترجیح می‌دادم: OILEAU.

    یا حرف V از استخوان سـ*ـینه،

    V از بالهای گسترده، V از توجه Avis: OIVEAU.

    محاوره‌ایِ Zozio است۱.

    می‌توانم آشکارا ببینم که S نمود نیم‌رخ پرنده‌ای نشسته را دارد. و در دو طرف S حروف oi و eauمثل دو تکه گوشت راسته‌اند که استخوان سـ*ـینه را در بر می‌گیرند.



    آرایشِ موقعیت بستگی به حرکت‌شان در هوا دارد و برعکس. آن هم زمانی‌که فردی بتواند متوجه پرواز با بال‌های بازشان بشود (نه فقط برای نمایش). آنان هم با پروازشان (در آغاز تند و ناگهانی، بیشتر هـ*ـوس‌آمیز و غیرمترقبه) و هم با گشودن بال‌هایشان.

    آنجا که پرندگان در پروازند به سختی می‌توانیم زمانی برای بیرون‌آمدن از شگفتی و غافل‌گیری‌مان بیابیم، منصرف شده، برمی‌گردیم (برگشتن به آن تصویر ساده، ساده‌ترین تصویر، شکلِ پرنده‌ی نشسته). در پرنده‌ای که بال‌ها را بازبسته است (چون چاقوی کوچک جیبی با چندین تیغه و ابزار) در واقع کمال فرم است که باعث تداوم شگفتی ما می‌شود. اندام‌شان پنهان است، پرهای رویی چنان فروگرفته که هیچ بند و مفصلی به چشم نمی‌آید. مجبوری به هم زده و زیر‌ورو کنی تا پیوندگاه‌ها را در اندام بیابی. زیر این توده پرها جاهای مشخصی است که تن موجود است، جز این هر جای دیگر غیاب است.


    بعضی پرندگان تنها می‌زیند، یا با خانواده نزدیک خود، یا در دسته‌های کوچک، و برخی در دسته‌های بزرگ. برخی در گروه بسته و دیگران در دسته‌های چندتایی بزرگی که به نظر بی‌نظم می‌آیند. بعضی در خط مستقیم پرواز می‌کنند، بعضی‌شان تکه‌ای از انحنای دایره‌های بزرگ‌اند و دیگران دمدمی و بلهوسانه به هر مسیر که می‌خواهند. هستند پرندگانی که بیش از دیگران گویی هدایت می‌شوند با غـ*ـریـ*ــزه‌ای وحشی یا عادت‌های ارثی. کم‌اند پرندگانی که می‌شود به چندمتری‌شان نزدیک شد، برخی از فاصله سی تا پنجاه متری می‌گریزند. برخی گونه‌های شهری‌شده به نزدیکی حضور آدمی خوگرفته‌اند و در شرایط و محیط‌های خاص گهگاه از فاصله‌ی چند سانتیمتری غذا می‌طلبند.
    اما این را می‌خواهم بگویم که برای تمام این دسته از جانوران تنها پرهاست که مشترک است. جانوران پر. توانایی پرواز. شخصیتی با اسکلتی خاص.

    ۱. منظور پونژ احتمالاً واژه verge (آلت تناسلی =zozio) است. اما چرا پونژ مستقیماً این کلمه را به کار نبرده است؟
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    زنبور

    برای ژان-پل سارتر
    و سیمون دو بوار


    یک پرده‌بالِ چابک‌پرواز، راه‌راه ببرگونه ـ گربه‌ای در ظاهر، در عمل با حجم بدنی بزرگ‌تر از مگس اگرچه با بال‌هایی نسبتاً کوتاه‌تر پُرجنب‌و‌جوش و بی‌شک کمی کُندتر. بی‌توقف در جنبش است زنبور با سرعتی که لازمه‌ی یک پرواز در محیط فوق بحرانی است (مثلاً نچسبیدن به کاغذ حشره‌کش یا عسل).

    انگار در وضعیت بحران دائمی زندگی می‌کند، بحرانی که تعبیر خطرناکیِ اوست. نوعی شوریدگی یا بی‌خردی ـ که برای چنان استعدادی به تندخویی در نوسان، چون زهی سفت‌بسته موسیقیِ طنین‌دار می‌سازد، و در نتیجه سوزش یا گزشی ایجاد می‌کند که نشانگر تماس خطرناک است.

    به هر سو می‌جهد ملتهب با دنباله‌ای برای فروکردن. میان آلوهای سبز یا بنفش، منظره‌ایست واقعی: چه دستگاه کوچک ویرانگری، فوق‌العاده، نیش‌دار، ماهرانه.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بر کناره‌های لوآر

    رون. ۲۴ مه ۱۹۴۱

    ازین پس، شاید هیچ‌چیز مرا از رای خود برنگرداند: هرگز موضوع مطالعه‌ام را قربانی نمی‌کنم تا چرخش‌های زبانیِ کشف‌شده در سوژه را بیافزایم، و نه در شعری به تلفیق پاره‌های چنین کشفیاتی دست خواهم زد.

    همواره بازگشت به خود شیء، به کیفیت بکرش، تفاوت‌۱اش: به‌ویژه تفاوتش با آنچه من (بلافاصله بعد) درباره‌اش نوشته‌ام.

    کاش اثر من یکی از راستگری‌های پیوسته‌ی بیان و ابراز از جانب شیء بکر باشد (بی هیچ نگرانی پیشینی۲ از فرم بیان).

    بنابراین برای نوشتن درباره‌ی لوآر از جایی در امتداد کناره‌های رودخانه، باید پیوسته چشم‌های خود را غرق کنم و ذهن را بر آن بگمارم. هرگاه چشمانم از بیان خشک شدند، باز به ژرفای آب رودخانه فرو می‌برم‌شان.

    تصدیق حق بزرگ‌تر اشیا، حقی سلب‌نشدنی و انتقال‌ناپذیر، در پیوند با هر شعر… هیچ شعری نه از قضاوت مطلق رهایی داشته حداقل۳ در بخش موضوع شعر، و نه از اتهام جعل و قلب. شیء همیشه بیشترین اهمیت را دارد، بیشترین جذابیت، بیشترین استعداد (پر از حق‌ها): به هیچ‌وجه نسبتِ به من وظیفه‌ای ندارد، این منم که به او متعهدم.

    آنچه سطرهای آینده به‌حدّ کافی برآن تأکید نمی‌کنند: نتیجتاً، هرگز فرم شاعرانه را فرومگذار ـ به هر روی باید به‌مثابه نقاطی در مطالعه‌ی من بکار گرفته شود زیراکه نقش آینه را ایفا می‌کنند، آینه‌ای که می‌تواند نمودهای محو و مقاوم و معین شیء را آشکار کند. برخورد متقابل واژه‌ها، قیاس‌های زبانی یکی از واسطه‌های مطالعه‌ی دقیق و ژرف شیء است.

    به سازوار کردن چیزها نکوش. اشیاء و شعرها ناسازگارند. نکته در دانستن این است خواه یک شعر را بسازی یا یک شیء را دریابی (به امید این‌که ذهن پیروز شود، به چیز نویی در سوژه برسد). این دومین مرحله‌ی این آلترناتیو است که سلیقه‌ی من (ذوقی سخت به چیزها، و به پیشبرد فهم) مرا به گزینش بدون درنگ و تردید راهنمایی می‌کند.

    پس تجزیه و تحلیل من فرارسیده است…

    پس از آن به سختی نگران گزینش کسی هستم که برآیند امر را شعر بنامد. همان‌طور که برای من، اشاره‌ای ناچیز از ورورِ یکنواخت شاعرانه به‌سادگی یادآور این‌است که به همان شلوغ‌کاری‌های قدیم لغزیده‌ام و باید روش‌ام به دور اندازم.





    ۱. تأکید بر واژه‌ها به حروف ایتالیک از پونژ است.

    ۲. a priori

    ۳. a minima
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بگذار جهان باز زاده شود

    جامعه، فرد، طبیعت، هر سه آشوب‌اند (گرداب‌وار و آشوب)

    ۱. جامعه، کندوی آشوب است: اردوی تجمیع، کوره‌ی مُرده‌سوزی، اتاق گاز، زندان، سردخانه.

    ۲. فرد (آدمی) رقّت شدّت-آشوب است (جیاکومتتی).

    ۳. طبیعت (جهان بیرون) ماده‌ی ضخیم آشوب است.

    آشوب گذشته و آینده، از گور و سرآغاز، از تجزیه جسدها و کرم‌ها (در غلاف انرژی)

    طبیعت است: آشوب-پرورده.

    آری بیا در این غوطه بزنیم [چه خود بداند یا نه، هر فرد، هرشخصی به گونه‌ای مقدر به او باز می‌گردد (با زندگی، با مرگ)]. مرگ و زندگی دوباره. (بگذار جهان باززاده شود، این ظریف‌ترین چیز)
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا