شعر اشعار شاعران اسپانیایی

^A.Zeinab.06

مدیر بخش عکس
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2020/08/05
ارسالی ها
861
امتیاز واکنش
1,312
امتیاز
435
محل سکونت
Germany
عشق در هر طرحِ نویی‌ست
که در می‌اندازیم
همچون پل‌ها و کلمات

عشق در هر آن چیزی‌ست
که بالا می‌بریم
همچون صدای خنده و پرچم‌ها

و در هر چیزی
که برای رسیدن به عشقِ راستین
با آن می‌جنگیم
همچون شب و پوچی
عشق در هر چیزی‌ست
که افراشته می‌کنیم
همچون برجها و سوگندها

در هر چیزی
که گردآوری می‌کنیم و می‌کاریم
همچون کودکان و آینده
و در خرابه‌هایی
که برای بدست آوردنِ عشق راستین بدان فرو می‌رویم
همچون جدایی و دروغ
 
  • پیشنهادات
  • ^A.Zeinab.06

    مدیر بخش عکس
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/08/05
    ارسالی ها
    861
    امتیاز واکنش
    1,312
    امتیاز
    435
    محل سکونت
    Germany
    فدریکو گارسیا لورکا

    خواهم به رنج خویش گریه ساز کنم و تو را گویم
    تا دوستم بداری . از برایم گریه ساز کنی
    به شامگاه بلبلان،
    با خنجر، با بـ..وسـ..ـه با تو.
    خواهم کشت یگانه شاهد را
    به جرم گُل کُشی و
    نشاندم به زاری و خوی کردنم
    بر انبوه جاودان سخت گندم.
    آنجا که کاستی نگیرد هرگز شعاع تابناک
    دوستت دارم، دوستم داری،
    فروزان به نور کهن آفتاب و دیرینه ماه.
    آنجا که مرا هیچ ندهی و تو را هیچ نخواهم
    چون به مرگ وانهم، آنجا که نه بر جای است هر چیز
    نه حتی سایه‌ای بَهر پیکر پریشانی.
     

    ^A.Zeinab.06

    مدیر بخش عکس
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/08/05
    ارسالی ها
    861
    امتیاز واکنش
    1,312
    امتیاز
    435
    محل سکونت
    Germany
    چه دلپذیر است
    اینکه گناهانمان پیدا نیستند
    وگرنه مجبور بودیم
    هر روز خودمان را پاک بشوییم
    شاید هم می‌بایست زیر باران زندگی می‌کردیم
    و باز دلپذیر و نیکوست اینکه دروغ‌هایمان
    شکل‌مان را دگرگون نمی کنند
    چون در این‌صورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی‌آوردیم
    خدای رحیم ، تو را به خاطر این همه مهربانی‌ات سپاس
     

    ^A.Zeinab.06

    مدیر بخش عکس
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/08/05
    ارسالی ها
    861
    امتیاز واکنش
    1,312
    امتیاز
    435
    محل سکونت
    Germany
    مسافر قطار


    پس از باران، در میان گرگ و میش،
    بال گشوده‌ی چشم انداز ریل آهن،
    اریب افتاده بود بر افق
    قوسی بزرگ به سبز رنگی غروب
    به یاد می‌آورم آن نیم روز
    که به نظاره نشستم
    نوگلی نحیف
    هنوز سفید
    اما مرده در شکوفه‌ی گرم خویش؛
    دشمن تنها دشمن خانگی است
    و من بهت زده کدام تشریح
    ترمیم می‌بخشد زخم‌هامان
    گام‌های بلند رخوت و فراغت
    که مشقتی است واژگونه
    چه ضمادی باز می‌آورد
    خنده را نه به لب‌ها
    به چشمانی به سان دریا پریشیده
    ما، هنگامی که ما سر از خواب برمی‌داریم


    رهسپار وظایفی بی‌شمار
    از سر نومیدی گرد هم آمده‌ایم
    ما، ما که فراهم آمده‌ایم در رویاها یکبار
    با امیدهای پدید آمده از رنج مشترک
    یا رنجور و مجروح یا شعف فیروزمندی
    دشمن تنها دشمن خانگی است
    ما، کر شده از غژغژ دور و پراکنده شهر
    با غوغای پرنده‌های جنگل
    (هرگز نداشته‌اند زمانی برای سوگوار شدن یا گوش سپردن در خوابی عمیق
    دریا به سنگ‌های پوک و شکافته اصابت می‌کند)
    همان سان که ستارگان، و پرندگان مطیع، و باغ خیس؛ و درختان عقب می‌نشینند
    ما گزمگان، بیمناکیم از سلاح‌های پشت سر
    دشمن تنها دشمن خانگی است
    چه اعجابی که ما ترسانیم از نگاه چشمان خویش

    و ناشکیبا از اینکه در خانه تنها باشیم
    رقت انگیز
    با برق انداختن موها
    می‌کاهیم سن‌مان را

    و سکندری می‌خوریم به پایان‌مان
    مانند دوندگان جبن در خط پایان

    ما دنبال می‌کنیم
    تکه‌های اشتهار را
    در کمین‌گاه
    (به مانند ستارگان که رانده می‌شوند به آبشخور ناپیدا،
    هماره تنها بیرون از گذرگاه‌های مسقف ویران گشته‌شان
    بیدار می‌شوند در بوی سنگ سوزان
    یا در صدای نی‌زار
    بر می‌خیزند از تاریکی
    در قسمت سبز سپیده دمان)
    دشمن تنها دشمن خانگی است
    همانا بیشتر از میان سخنان بر زبان آمده
    یا نوشته‌ی از غم و اندوه پیچیده در روزنامه
    نازدوده با اشک‌ها
    فکری آمد:
    نیست هیچ ضمادی
    برای بیمارجهان، نه تشریحی؛
    این باید
    (بوی قیر در هوای نمناک خیس)
    بسوزد در تب برای ابد
    مهی شکافته با خدنگ
    که نام آن عشق است و نام دیگرش طغیان
    (الم، گرداب،لحظات شکافته، قطرات درشت باران،تسلیم،لمحه عشق)
    همه‌ی شعر بهر این است که چشم ندوزید به خورشید اشتیاق
    که روشنایی پیاله سان ماه است
    سیاست برای ماه،
    روشنایی کاسه سان بازتابیده‌ی ماه
    به مانند ماه روم
    بعد از روشنائی مواج عمیق یونانی
    فرو رفت
    دشمن تنها دشمن خانگی است
    اما این سه تن دوستانی اند که سلاح بر دست گرفته اند
    بدون واژه ها؛
    همانطور که در این هوا
    بیشه زار خم میشود با باد
    به پیش و پس.
     

    ^A.Zeinab.06

    مدیر بخش عکس
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/08/05
    ارسالی ها
    861
    امتیاز واکنش
    1,312
    امتیاز
    435
    محل سکونت
    Germany
    به خاطر بالهایم بر خواهم گشت
    بگذار برگردم
    می خواهم در سرزمین سپیده بمیرم
    در دیار دیروزها
    به خاطر بالهایم بر خواهم گشت
    بگذار برگردم
    می خواهم دور از چشم دریا
    در سرزمین بی مرزی ها بمیرم
     

    ^A.Zeinab.06

    مدیر بخش عکس
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/08/05
    ارسالی ها
    861
    امتیاز واکنش
    1,312
    امتیاز
    435
    محل سکونت
    Germany
    ایستاده بر سر این دوراهی‌ها،
    بر لب جاری خواهم کرد، بدرورد خویش را
    تا گام نَهم در جادهٔ روح و جان خویش.

    خاطره‌ها بیدار می‌شوند
    ساعت‌های شوم بیدار می‌شوند
    من خواهم رسید به باغچهٔ کوچکِ سرودِ سپیدِ خویش
    و لرزی ناگهان به جانم خواهد نشست
    درست مثل ستاره‌ٔ سحری.
     

    ^A.Zeinab.06

    مدیر بخش عکس
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/08/05
    ارسالی ها
    861
    امتیاز واکنش
    1,312
    امتیاز
    435
    محل سکونت
    Germany
    در سرتاسر آسمان
    تنها یک ستارهٔ‌گُشْن است.

    لبریز از احساس و دیوانه از عشق
    با ذره‌هایی از غبار و
    گرده‌هایی از طلا.

    برای دیدن قامت خود، اما
    دنبال آینه‌ای می‌گردد!


    آی ای نرکس مغرور نقره فام،
    بر فراز آب‌ها!

    در سرتاسر آسمان
    تنها یک ستارهٔ‌گشْن است!
     

    ^A.Zeinab.06

    مدیر بخش عکس
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/08/05
    ارسالی ها
    861
    امتیاز واکنش
    1,312
    امتیاز
    435
    محل سکونت
    Germany
    ترانه ای که نخواهم سرود
    من هرگز
    خفته است روی لبانم
    ترانه یی
    که نخواهم سرود من هرگز

    بالای پیچک
    کرم شب تابی بود
    و ماه نیش می زد
    با نور خود بر آب

    چنین شد پس که من دیدم به رویا
    ترانه ای را
    که نخواهم سرود هرگز
    ترانه ای پر از لب ها
    و راههای دور دست
    ترانه ساعات گمشده
    در سایه های تار
    ترانه ستاره های زنده
    بر روز جاودان
     

    ^A.Zeinab.06

    مدیر بخش عکس
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/08/05
    ارسالی ها
    861
    امتیاز واکنش
    1,312
    امتیاز
    435
    محل سکونت
    Germany
    دوست‌ داشتن‌ تو دشوار است‌،
    آن‌ْچنان‌ که‌ من‌ دوست‌ می‌دارم‌.
    که‌ هوایم‌ از عشق‌ توام‌ رنج‌ می‌دهد،
    دل‌ُ کلاهم‌ نیز!
    پس‌ این‌ نوار مرا که‌ می‌خرد از من‌؟
    و این‌ دلتنگی‌ پنبه‌یی‌ سپید را،
    تا از آن‌ دست‌مالی‌ ببافد؟
    دریغا!
    دشوار است‌ دوست‌ داشتن‌ تو
    آنچنان‌ که‌ من‌ دوست‌ می‌دارم‌
     

    ^A.Zeinab.06

    مدیر بخش عکس
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/08/05
    ارسالی ها
    861
    امتیاز واکنش
    1,312
    امتیاز
    435
    محل سکونت
    Germany
    سایه‌ها از درونم سر بر می‌کشند.
    شب برافراشته می‌شود،
    آرام آرام.
    خورشیدی تاریک،
    تشعشعش فروکاسته می‌شود.
    و دَوَران، ما را به خود می‌خوانَد،
    ورای زمان.
    با من بگو،
    آنگاه که بر کرانه‌ی آب ها نشسته‌ام،


    نظاره‌گرِ سایه‌هایی که به سراغم می‌آیند،
    با من بگو،
    آیا خاطراتِ محو ناشدنی‌ات نیز از بین خواهند رفت؟
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا