شعر اشعار نزار قبانی

[سما جون]

تو معشـ*ـوقه ام شدی ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
دیگرتمام شد،تو معشـ*ـوقه ام شدی
به تمام سلول هایم وارد شدی
مثل دکمه ای در جا دکمه ای و
گوشواره ای در گوش زن اسپانیولی .
از امروز دیگر دلیلی نداری که
من پادشاهی غیر دموکراتم ،
من درمقام عشق، قوانینم را می سازم و
به تنهایی حکومت می کنم.
مگر برگ برای روییدن از کسی اجازه میگیرد؟
یا جنین، برای زاده شدن از مادر؟

دانلود رمان های عاشقانه

 

[سما جون]

معشـ*ـوقه ام باش ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
معشـ*ـوقه ام باش و چیزی نگو
با من درباره شریعت عشق ، سخن ساز نکن
عشق من به تو شریعتیست که می نویسمش و
اجرا یش می کنم
اما تو ...
آموختمت که گل مارگریت شوی و
بر بازوهایم بخوابی و بگذاری تا حکومت کنم
و کار تو فقط این باشد
که تا ابد معشـ*ـوقه ام باشی ...



{ نزار قبانی }

دانلود رمان های عاشقانه

 

[سما جون]

ممنونم ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
چرا به من و باران ايست مي دهي ؟
وقتي مي داني
همه زندگيم با تو
در ريزش باران خلاصه شده
وقتي مي داني
تنها كتابي كه پس از تو مي خوانم
كتاب باران است
ممنونم
كه به مدرسه راهم دادي
ممنونم
كه الفباي عشق را آموختي
ممنونم
كه پذيرفتي عشقم باشي
زمان در چمدان توست وقتي به سفر مي روي ..


{ نزار قباني }

دانلود رمان های عاشقانه

 

[سما جون]

مرا بخوان ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
مرا بخوان ، تا همواره غرور با تو باشد
مرا بخوان، زمانی که صحرا را برای قطره ای آب
در می نوردی
مرا بخوان، آن گاه که دروازه ی امید را بر روی عاشقان می بندند
از اندوه یک زن تنها ننویس ...
تاریخ تمامی زنان را رسم کن
مرا بخوان ...


{ نزار قبانی }

دانلود رمان های عاشقانه

 

[سما جون]

راهی برای دوست داشتن ات ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
چون واژه ها در فرهنگنامه ها مرده اند
ناگزیر راهی برای دوست داشتن ات
یافتم
بدون واژه ها ...


{ نزار قبانی }

دانلود رمان های عاشقانه

 

[سما جون]

چرا تو ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
چرا تو ؟
چرا تنها تو ؟
چرا تنها تو از میان زنان ،
تمام زنان را میکُشی در درون من
و من اعتراضی نمیکنم ؟


{ نزار قبانی }

دانلود رمان های عاشقانه

 

[سما جون]

عشق آیین من است ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
پیشهای ندارم الا آیین پرستش تو
عشق آیین من است
تو آیین منی

عشق جولان میدهد بر پوستم
و در زیر پوستم تو جولان میدهی

و اما من
خیابانها و پیاده روهای شسته از باران را
بر دوشم حمل میکنم
در جستجوی تو ...


{ نزار قبانی }

دانلود رمان های عاشقانه

 

[سما جون]

گرمای عشق ..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
برف نگرانام نمیکند
حصار یخ رنجام نمیدهد
زیرا پایداری میکنم
گاهی با شعر و
گاهی با عشق ،
که برای گرم شدن
وسیلهی دیگری نیست

جز آن که دوستت بدارم ..



{ نزار قبانی }

دانلود رمان های عاشقانه

 

[سما جون]

جز عشق تو ساعتی به دستم نیست..

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
در ژنو
از ساعتهایشان
به شگفت نمی آمدم
- هرچند از الماس گران بودند -
و از شعاری که میگفت:
ما زمان را میسازیم.
دلبرم!
ساعت سازان چه میدانند
این تنها
چشمان تو اَند
که وقت را میسازند
و طرحِ زمان را میریزند.

پس از آنکه دلبرم شدی
مردم میگفتند:
سال هزار پیش از چشمانش
و قرن دهم بعد از چشمانش.

مهم نیست بدانم
ساعت چند است؛
در نیویورک
یا توکیو
یا تایلند
یا تاشکند
یا جزایر قناری
که وقتی با تو باشم
زمان از میان میخیزد
و خاک من
با دمای استوای تو
در هم میامیزد.

نمیخواهم بدانم
زاد روزت را
زادگاهت را
کودکیهایت
و نورسیدگیت را
که تو زنی
از سلسله ی گلهایی
و من اجازه ندارم
در تاریخ یک گل دخالت کنم.

ساعتهای گرانی
که پیش از عشق تو خریده بودم
از کار افتاده اند
و اینک
جز عشق تو
ساعتی به دستم نیست..
{ نزار قبانی }

دانلود رمان های عاشقانه

 

[سما جون]

دوستم داشته باش ...

-----------------------------------------------------------------------------------------------------
دوستم داشتهباش… و نپرس چگونه
و در شرم درنگ نکن
و تن به ترس نده
بیشِکوه دوستم داشتهباش
نیام گلایه دارد که به پیشوازِ شمشیر میرود؟
دریا و بندرم باش
وطنم وَ تبعیدگاهم
آرامش و توفانم باش
نرمی و تُندیام…
دوستم داشتهباش… به هزاران هزار شیوه
و چون تابستان مکرر نشو
بیزارم از تابستان
دوستم داشته باش… و بگو
که نمیخواهم بیصدا دوستم داشته باشی
و آری به عشق را
در گوری از سکوت نمیخواهم
دوستم داشتهباش… دور از سرزمین ظلم و سرکوب
دور از شهرِ سرشار از مرگمان
دور از تعصبها
دور از قیدوبندهاش
دوستم داشتهباش… دور از شهرمان
که عشق به آن پا نمیگذارد
و خدا به آن نمیآید ...



{ نزار قبانی }

دانلود رمان های عاشقانه