شعر اشعار امیلی دیکنسون

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
اما چنین نخواهم کرد

آسمان‌ها نمی‌توانند رازشان را نگه دارند
به تپه‌ها می‌گویند
و تپه‌ها به باغ‌ها
و باغ‌ها به نرگس‌ها
پرنده‌ای که گذارش از آن طرف می‌افتد
همه را آهسته می‌شنود
اگر پرنده‌ی کوچک را رشوه‌ای دهم
کسی چه می‌داند شاید بگوید

اما چنین نمی‌کنم
ندانستن نیکوتر است
اگر تابستان اصل بود
برف دیگر چه جادویی داشت

بنابراین ای پدر، رازت را نگه دار
اگر حتی می‌توانستم بدانم
که این یاران فیروزه‌ای
در جهان نوساخته‌ات چه می‌کنند
نمی‌گفتم
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    اما فراموشش نخواهم کرد

    قلب! ما او را فراموش می کنیم
    تو و من، امشب!
    تو باید حرارتش را فراموش کنی
    و من روشنایی اش را
    وقتی فراموشش کردی
    لطفا به من بگو
    عجله کن
    اگر تاخیر کنی
    ممکن است باز هم به یادش بیاورم
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    معنای زندگی

    اگر بتوانم قلبی را از شکستن باز دارم
    بیهوده نزیسته‌ام
    اگر بتوانم دردی را تسکین دهم
    یا کم کنم
    یا به سـ*ـینه سرخی افتاده یاری دهم
    به آشیانه‌اش برگردد
    بیهوده نزیسته‌ام.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    سی و ششم: امید

    «امید»، چیزی است پردار-
    که بر سر روح می‌نشیند-
    و نغمه‌ای بی‌کلام می‌خواند-
    و هیچگاه – از خواندن باز نمی‌ماند-
    در باد- دلنشین‌تر- شنیده می‌شود-
    توفانی تلخ بباید-
    که با خود ببرد پرنده کوچکی را
    که این همه را گرم می‌دارد-
    همیشه شنیده‌ام صدایش را-
    در سردترین سرزمین‌ها-
    و دوردست‌ترین دریاها-
    اما حتا در حادترین لحظه‌ها،
    از من- نخواسته خرده نانی.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    سی و پنجم: جن زنبوری

    اگر در پاییز می آمدی،
    تابستان را جارو می کردم
    با نیمی خنده، نیمی ضربه،
    آنچه زنان خانه‌دار با مگسی می‌کنند.

    اگر تا یکسال دیگر می‌دیدمت،
    ماهها را بدل به توپ‌هایی می‌کردم،
    و در کشوهای جداگانه می‌گذاشتم،
    تا زمانشان برسد.

    اگر قرن ها تاخیر می‌کردند،
    با دست می‌شمردمشان،
    و آنقدر از آنها کم می‌کردم،
    که انگشتانم به جزیره ون دیمنس* بیفتد.

    و اگر این زندگی به پایان می‌رسید،
    که از من و تو می‌رسد،
    مثل پوسته درخت به جایی پرتابش می‌کردم
    و جاودانگی را مزه می‌کردم.

    اما حالا، بی‌خبر از طول
    بال نامطمئن زمان،
    مرا می‌گزد، این جن زنبوری،
    که نیش‌اش را برملا نمی‌کند.
    *جزیره ون دیمنس یا تاسمانی در جنوب شرقی استرالیا قرار دارد و در اینجا دیکنسون به مفهوم سرزمین عجایب از آن استفاده کرده است.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    فرصتی نبود

    فرصتی برای نفرت نبود
    چراکه مرگ مرا باز می داشت از آن
    و زندگی چندان فراخ نبود
    که پایان دهم به نفرت خویش.

    برای عشق ورزیدن نیز فرصتی نبود
    اما از آن جا که کوششی می بایست
    پنداشتم ،اندک رنجی از عشق
    مرا کافی ست.
     

    _Baharak_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/05
    ارسالی ها
    167
    امتیاز واکنش
    1,098
    امتیاز
    346
    امید چونان پرنده ایست
    کــه در روح آشیان دارد
    و آواز سر می دهد با نغمــه ای بی کلام
    و هرگز خاموشی نمی گزیند
    و شیرین ترین آوایی ست کــه
    در تندباد حوادث بــه گوش می رسد
    و توفان باید بسی ســهمناک باشد
    تا بتواند این مرغک را
    کــه بسیار قلب ها را گرمی بخشیده
    از نفس بیندازد
    من آنرا در سردترین سرزمین شنیده ام
    و بر روی غریب ترین دریاها
    با این حال ؛ هرگز ؛ در اوج تنگدستی
    خرده نانی از من نخواستــه است!
    ...
     

    _Baharak_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/05
    ارسالی ها
    167
    امتیاز واکنش
    1,098
    امتیاز
    346
    می توانم در اندوه دست و پا بزنم
    در همــه ی برکــه هایش
    بــه آن عادت کرده ام
    اما کوچک ترین تکان خوشی
    پاهایم را سُست می کند
    و همچون مستان راهم را نمی شناسم
    مگذار کسی خنده ای کند
    مـسـ*ـتی ام از آن نوشید*نی تازه بود
    همین!
    قدرت چیزی نیست جز درد و رنج
    ناتوان . و اسیر نظم و انضباط
    تا وقتی کــه سنگین شود و سرنگون
    بــه غول ها اگر مرهمی دهی
    مانند انسان ها ضعیف و ناتوان می شوند
    اما کوهی اگر بر دوششان نــهی
    آن را برایت حمل می کنند!
    ...
     

    _Baharak_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/05
    ارسالی ها
    167
    امتیاز واکنش
    1,098
    امتیاز
    346
    مرا کم دوست داشتــه باش
    اما همیشــه دوست داشتــه باش !
    این وزن آواز من است :
    عشقی کــه گرم و شدید است
    زود می سوزد و خاموش می شود
    من سرمای تو را نمی خواهم
    و نــه ضعف یا گستاخی ات را !
    عشقی کــه دیر بپاید . شتابی ندارد
    گویی کــه برای همــه ی عمر . وقت دارد .
    مرا کم دوست داشتــه باش
    اما همیشــه دوست داشتــه باش !
    این وزن آواز من است :
    اگر مرا بسیار دوست بداری
    شاید حس تو صادقانــه نباشد
    کمتر دوستم بدار
    تا عشقت ناگــهان بــه پایان نرسد !
    من بــه کم هم قانعم
    و اگر عشق تو اندک . اما صادقانــه باشد . من راضی ام
    دوستی پایدارتر . از هرچیزی بالاتر است .
    مرا کم دوست داشتــه باش
    اما همیشــه دوست داشتــه باش !
    ...
     

    _Baharak_

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/05
    ارسالی ها
    167
    امتیاز واکنش
    1,098
    امتیاز
    346
    مرا جز نیایش هیچ نمانده است
    ای مسیحا در آسمان
    سرای تو را می جویم
    به هر دری که می کوبم
    تویی که زمین را به لرزه می افکنی
    دریا را به تندباد می آشوبی
    بگو ای عیسای ناصری
    مرا دست یاری نداری؟
    ...
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا