شعر اشعار فرانسیس پونژ

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
صندوق چوبی

در نیمه راه بین قفسه۱ و سرداب۲ زبان فرانسه صندوق چوبی۳ را دارد، صندوق ساده‌ی روباز از باریکه‌های چوب ویژه‌ی حمل‌ونقل میوه‌هایی که قطعاً کوچک‌ترین اشاره خرابشان می‌کند.

کنار‌هم‌چیده صندوق‌هایی که به سادگی می‌شکنند، دو بار نمی‌شود به کارشان برد. دوام‌اش کمتر از محصولات فاسدشدنیِ درون‌اش است.

در مسیر هر خیابان منتهی به بازار، جلوه فروتنانه‌ی باریکه‌های سپیدش می‌درخشد. هنوز به تمامی نو است و کمی حیران از قرار گرفتن ناشیانه‌اش سرِ راه، بی هیچ اُمیدی به بازگشت. این دوست‌داشتنی‌ترین شیء چشم‌گیر است ــ که شاید بهتر آن باشد به سرنوشت‌اش چندان درنگ نکنیم.







۱- Cage

۲- Cachot

۳- Cageot
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    صدف

    صدف به درشتی سنگریزه‌ای نسبتاً بزرگ، زیرتر است، رنگ‌اش کمتر یک‌دست، سپید درخشان است. جهانی است سرسختانه فروبسته. اما می‌توان بازش کرد: محکم در دست با پارچه‌ای گرفت و با کارد ارّه‌ایِ کُند چندبار تلاش کرد.

    انگشت‌های حریص بریده می‌شوند و ناخن‌ها می‌شکنند. کاری است خشن. ضربه‌های پی‌درپی پوسته‌اش را زخم می‌زنند مثل دایره‌ای سپید، شبیه هاله‌ها.

    درون‌اش جهانی از امکانات برای خوردن و نوشیدن، دنیایی به کمال.

    زیر سپهری (اگر درست بگویم) صدفی، آسمان‌های بالا بر آسمان‌های زیرین فرو می‌ریزند، تنها چالابی درست می‌کنند، توده‌ای چسبناک و یشمی‌رنگ که روان است و جمع می‌شود پیشِ بینی و چشم‌ها، با حاشیه‌ای از تور تیره‌رنگ.

    گاهی به‌ندرت دانه‌ای در گلوی صدفی‌اش مروارید می‌شود که آدمی بی‌درنگ زینت و زیورش می‌سازد.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    در انبوه مه، درختان به تطاول خویش

    میان مهی که درختان را فروگرفته، برگ‌هایشان می‌ریزد. برگ‌هایی که جمع شده‌اند از اکسیده‌شدن مچاله و پژمرده‌اند از برگشت شیره‌ی گیاه به گل‌ها و میوه‌ها. گره پیوندگاهشان از شاخه‌ی سست‌شده کم‌کم از سوزش گرمای ماه اوت.

    شیارهایی افقی گشوده در پوست درخت از میان آن‌ها رطوبت و نم ردّی انداخته بر خاک، دلسرد از اعضای حیاتی بر تنه‌ی درخت.

    گل‌ها پراکنده، میوه‌ها ریخته، از سال‌های جوانی‌اش تجربه‌ای آشناست برای درخت، ترک برگ‌و‌بار و پاره‌های تن‌اش.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    شمع

    زمانی است به شامگاهان که گیاهی عجیب سرمی‌زند. گیاهی که با تب و تاب‌اش وسایل خانه در انبوه سایه‌ها بازچیده می‌شوند.

    برگ طلایی‌اش خونسرد می‌ایستد در گودی تهیِ ستونی مرمرین بر پایه‌ای سیاه‌رنگ.

    شب‌پره‌ها به‌جای ماه به سویش حمله می‌برند، ماه بلندی که درختان را مه‌آلود می‌کند. اما ناگاه می‌سوزند یا خسته از کشمکش همه در مرز جنون تا گیجی و سردرگمی می‌لرزند.

    شمع سوسوزنان بر صفحه‌ی کتاب و انتشار ناگهانی دودش، خواننده را دلگرم می‌کند، آن‌گاه خم می‌شود بر پایه‌اش و سپس در ماده‌ی خود که تغذیه‌اش می‌کرد غرق می‌شود.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    آتش

    سامانه‌ای دارد آتش: در آغاز تمام شعله‌ها در یک جهت به جنبش درمی‌آیند



    می‌توان رفتار آتش را با راه‌رفتن حیوانات مطابقت داد: حیوان پیش از جای‌گیری در یک نقطه باید نقطه‌ای را ترک کند، آتش هم‌زمان شبیه آمیب و زرافه حرکت می‌کند گردن‌اش را می‌چرخاند، پاهایش را می‌کشاند

    سپس وقتی ماده به اسلوب خاص خود مصرف شد و تحلیل رفت، گازهایی که برمی‌خیزند به پرواز پروانه‌ها تبدیل می‌شوند.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    سیگار

    اول بازنمایی فضا ـ مه‌آلوده، خشک و آشفته، فضایی که سیگار از وقتی آن را خلق کرده، در آن کج قرار گرفته.

    سپس شخصیت‌اش: مشعل کوچکی با درخششی خیلی کمتر از عطرش، که از آن شماری معدود از تکه‌های خاکستر به تناوب جدا می‌شوند و می‌ریزند.

    سرانجام شهادت‌اش: گونه‌ای گداخته به پوست‌اندازی در فلس‌های نقره.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    یک تکه گوشت

    هر تکه گوشتی یک کارخانه‌ست، به نرم‌کردن و فشرده‌سازی خون.

    لوله‌وار، کوره‌هایی مشتعل، انباره‌هایی پهلو‌به‌پهلو، راننده‌های بی‌شمار، لایه‌های چربی،

    جوشان و داغ بیرون می‌زند بخار. آتشی تیره یا روشن می‌سوزد.

    جریان گسترده‌‌ی تراوش زرداب از میان چرک و تفاله.

    و هنگامی‌که شب فرومی‌افتد همه چیز به سرد می‌گراید، مرگ می‌رسد از راه.

    اگر پوسته نبندد واکنش‌های شیمیایی دیگری رخ می‌دهد، پخش بوهای طاعونی.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    خورشید خوانی در رادیو~۱

    چون قدرت زبان این‌چنین است،

    پس بود آیا که سکه خورشید زنیم آ‌ن‌سان که شهزاده‌ای پول را؟

    تا بر بالای این صفحه مهرش بکوبیم؟

    شود آیا که بر فرازش کشیم آن‌سان که خود تا سمت‌الرأس سر می‌افرازد؟



    آری



    پاسخ، در میانه صفحه است،

    هلهله جهان در برابر هیابانگ پرشور او
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    خورشید خوانی در رادیو~۲

    «خورشید درخشان را وحشی بدوی ستوده است…»

    چنین می‌آغازند همسرایان در آهنگی از راموی نامدار

    پس، بگذار خورشید را بنوازیم آن‌سان که طبل‌ها را!

    بگذار ستایش خورشید را آهنگی کنیم! شیپور بیدارباش!





    آری

    بگذار با دلی یگانه رنگ های خورشید را بنوازیم!
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    خورشیدخوانی در رادیو~۳



    با این حال اینچنین است قدرت زبان،

    سایه نیز در ید قدرت ماست.

    اکنون، زنهار نهار.

    آفتاب مجال‌اش می‌دهد و این آری در برش می‌گیرد:

    آری، من بدین معبد می‌آیم تا جاودانگی را بپرستم.

    آری این آگاممنون است، این پادشاه شماست که بیدارتان می کند!

    با همان هیابانگ

    تراژدی آغاز می‌شود.

    آری، سایه نیز اینجا در ید قدرت است.



    خورشیدخوانی در رادیو~۴



    نه اینگونه ادامه نمی‌دهیم.

    انقلاب، چون هلهله‌ی شادمانی آسان است.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا