- عضویت
- 2019/04/27
- ارسالی ها
- 967
- امتیاز واکنش
- 3,361
- امتیاز
- 481
■ تا توانی از نیکی کردن میاسا.
قلمرو زبانی: آسودن: استراحت کردن(بن ماضی: آسود، بن مضارع: آسا) / میاسا: توقف مکن، دست برندار
بازگردانی: تا میتوانی از نیکی کردن به دیگران دست بر ندار.
■ و خود را به نیکی و نیکوکاری به مردم نمای.
قلمرو زبانی: نمودن: نشان دادن (بن ماضی: نمود، بن مضارع: نما)
بازگردانی: و خود را به مردم آنگونه نشان بده که فردی نیکوکاری هستی.
■ و چون نمودی به خلاف نموده، مباش.
قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / نموده: نشان داده، ارائه کرده، آشکار کرده/ قلمرو ادبی: همریشگی یا اشتقاق: نمودی، نموده ( رشته انسانی)
بازگردانی: و چون این چنین نشان دادی خودت برخلاف آن رفتار مکن.
■ به زبان، دیگر مگو و به دل، دیگر مدار، تا گندم نمای جوفروش نباشی.
قلمرو ادبی: واژه آرایی: دیگر / تا گندم نمای جوفروش نباشی: مثل
بازگردانی: به زبانت چیزی نگو که دلت چیزی دیگر باشد (کنایه از دورو نبودن) تا مانند کسی نباشی که به مردم گندم نشان میدهد؛ ولی جو میفروشد.
پیام: دوری از دورویی
■ و اندر همه کاری داد از خویشتن بده، که هر که داد از خویشتن بدهد، از داور مستغنی باشد.
قلمرو زبانی: اندر: در / داد: حق / داد از چیزی دادن: حق آن را ادا کردن / که نخست: زیرا / که دوم: کس / داور: قاضی، دادرس / مستغنی: بی نیاز / قلمرو ادبی: جناس همسان: که (۱- زیرا / ۲- کس)
پیام: هم پیام با حدیث «حاسِبوا قَبْلَ أن تُحاسَبوا»[به حساب خودتان رسیدگی کنید پیش از اینکه به حساب شمار رسیدگی شود.]
بازگردانی: و در هر کاری حق آن را ادا کن؛ زیرا هر کس که حق را ادا کند، نیاز به قاضی ندارد و از آن نمیترسد.
قلمرو زبانی: آسودن: استراحت کردن(بن ماضی: آسود، بن مضارع: آسا) / میاسا: توقف مکن، دست برندار
بازگردانی: تا میتوانی از نیکی کردن به دیگران دست بر ندار.
■ و خود را به نیکی و نیکوکاری به مردم نمای.
قلمرو زبانی: نمودن: نشان دادن (بن ماضی: نمود، بن مضارع: نما)
بازگردانی: و خود را به مردم آنگونه نشان بده که فردی نیکوکاری هستی.
■ و چون نمودی به خلاف نموده، مباش.
قلمرو زبانی: چون: هنگامی که / نموده: نشان داده، ارائه کرده، آشکار کرده/ قلمرو ادبی: همریشگی یا اشتقاق: نمودی، نموده ( رشته انسانی)
بازگردانی: و چون این چنین نشان دادی خودت برخلاف آن رفتار مکن.
■ به زبان، دیگر مگو و به دل، دیگر مدار، تا گندم نمای جوفروش نباشی.
قلمرو ادبی: واژه آرایی: دیگر / تا گندم نمای جوفروش نباشی: مثل
بازگردانی: به زبانت چیزی نگو که دلت چیزی دیگر باشد (کنایه از دورو نبودن) تا مانند کسی نباشی که به مردم گندم نشان میدهد؛ ولی جو میفروشد.
پیام: دوری از دورویی
■ و اندر همه کاری داد از خویشتن بده، که هر که داد از خویشتن بدهد، از داور مستغنی باشد.
قلمرو زبانی: اندر: در / داد: حق / داد از چیزی دادن: حق آن را ادا کردن / که نخست: زیرا / که دوم: کس / داور: قاضی، دادرس / مستغنی: بی نیاز / قلمرو ادبی: جناس همسان: که (۱- زیرا / ۲- کس)
پیام: هم پیام با حدیث «حاسِبوا قَبْلَ أن تُحاسَبوا»[به حساب خودتان رسیدگی کنید پیش از اینکه به حساب شمار رسیدگی شود.]
بازگردانی: و در هر کاری حق آن را ادا کن؛ زیرا هر کس که حق را ادا کند، نیاز به قاضی ندارد و از آن نمیترسد.