معرفی و نقد مجموعه ی دمونتا اثر دارن شان

Jupiter

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/01/27
ارسالی ها
719
امتیاز واکنش
34,110
امتیاز
1,144
این نقد صرفا توسط شخص بنده نوشته شده!

مجموعه ی دمونتا، اثری فانتزیست که نویسنده ی ان، دارن شان است. این مجموعه در ده جلد ارائه شده است و دارای سه شخصیت اصلی به نام های گرابز، کرنل و بک هست.


نام اثر
نام انتخابی برای این اثر،‌ اسمی جدید است ولی شما تا قبل از خواندن جلد اول، متوجه هدف دارن شان از انتخاب این اسم نمی شوید. ولی خواندن جلد یک کافیست تا او را نسبتا برای این نام تحسین کنیم. دمونتا، دنیای ساخته شده به دست دارن شان است. دنیایی که متعلق به هیولاهاست. هیولاهایی که جادو در رگ و ریشه ی انهاست و برای یکی شدن و تجـ*ـاوز به دنیای ادمها می کوشند. ظاهرا دمونتا نقش اصلی این مجموعه نیستند، ولی اشتباه نکنید! انها نقش ضد قهرمان هستند و لردی به نام ل*ـاس از انها، مهم ترین نقش را در مجموعه دارد. با این حال،‌ اسم کلی این مجموعه دمونتاست و هر جلد خود به تنهایی با توجه به محتوای قابل ارائه اش، اسمی جداگانه دارد. که با کمی تامل دیده میشود کاملا با مجموعه هم خوانی دارند.

جلد رمان
جلد ها برگرفته از طراحی مهم ترین رویداد هر سری هستند. نقش هیولا اکثرا روی جلد ها دیده می شود که کاملا با اسم اثر مطابقت دارند. گرافیست جلد ها کارش کاملا خوب بوده و اگر شما دارن شان را به عنوان نویسنده ی خوش نام ژانر وحشت هم نشناسید و یا حتی با مجموعه ی دمونت اشنا نباشید،‌ دیدن کاور هر سری باعث می شود تا ناخوداگاه انها را بردارید.

از بررسی خلاصه و مقدمه به دلیل ده جلدی بودن مجموعه و مقدمه و خلاصه های جداگانه، می گذرم.

شروع
برای شروع من جلد اول رو به عنوان شروع دمونتا بررسی می کنم.
جلد اول شاهد مرگ خانواده ی گرابز هستیم و به دنبال ان به تیمارستان روانه شدن گرابز و بعد ملاقات عمویش درویش و افشای راز خانواده و به دنبال ان، عوض شدن زندگی گرابز.
در بخش شروع باید دارن شان را تحسین کرد. چون به شدت در ساختن عناصر داستان و کنار هم قرار دادن جزئیات ماهر است. دارن شان توانسته در هر صفحه، مخاطب را برای صفحه ی بعد و اتفاقات بعدی تشنه کند. شیرینی تیکه های گرابز و توصیفاتش، به هیجان موضوع افزوده است ولی در بخش شروع و گاها در جلد های دیگر، دارن شان کمی ضعف دارد!!
خیلی جاها با گذاشتن سریع از موضوعات، حس همزاد پنداری با شخصیت را از خواننده گرفته است. برای مثال در همین جلد، به قسمت تیمارستان گرابز زیاد نپرداخته. در صورتی که این دوره از زندگی گرابز،‌ یک بحران برای او بود. حس غم و اندوه او از دیدن مرگ اعضای خانواده اش به دست دمونتا، زیاد درک نمی شود. هر چند که با محتاط کردن و نشان دادن ترس گرابز در موقع زندگی با درویش، تا حدی این کمبود را جبران کرده است.

نثر رمان
نثر رمان عالی بود! ( در این قسمت محاوره یا کتابی بودن بررسی نمی شد. چرا که در انگلیسی این موضوع چندان معنا ندارد و به جا ان متن حالت رسمی و غیر رسمی دارد ) در هر جلد یک شخصیت داستان را تعریف می کرد. ما بین توصیفاتش، شوخی و خنده را میاورد و به کل نثر جذابی را برای دمونتا ساخته بود. طوری که اگر این اثر با نثر خشک مجموعه ی اربـاب حلقه ها یا نغمه ی یخ و اتش نوشته می شد، تمام ظرافت کار از دست می رفت.
پ. ن: قصد توهین به اثر های تالکین و جرج ار ار مارتین را اصلا و به هیچ وجه ندارم. خود انها را خوانده و از طرفداران انها هستم.

ایده ی رمان
ایده نود و پنج در صد جدید بود. ما قبلا درباره ی شیاطین کتاب خوانده ایم ولی دار شان کاملا به انها بعد جدیدی داد. دمونتا دنیای جادوست و محل زندگی هیولا. زمان در دمونت با زمان در دنیای ما متفاوت است. شاید یک هفته ی انها سال های از زمین باشد. داستان سه شخصیت قهرمان دارد. گرابز، کرنل و بک. این سه تکه های یک اسلحه ی باستانی به نام کاگاش هستند. کاگاش توانایی نابودی دنیای دمونتا را دارد. برانابوس، جادوگری با عمر هزار و چند صد ساله، تمام عمرش را در جستجوی کاگاش بوده است. کاگاش می تواند هر چیزی باشد. از جسم گرفته تا یک انسان! اولین تکه ی کاگاش را در کرنل می یابد. کرنل تکه ی چشم هاست. می تواند نورهایی را در اسمان ببیند که کسی نمی تواند. نور ها برای کرنل مثل یک پازل می مانند. با قرار دادن انها کنار هم، میتواند پنجره های جادویی بسازد که به هر جای زمین و البته دمونتا باز می شوند.
تکه ی دوم و سوم گرابز و بک هستند. قبل از ان بگذارید تا از شرح جادو از زمین برایتان بگویم. جادو در زمین جریان ندارد و منشا ان دمونتاست. وقتی پنجره ای جادو به دنیای ان ها باز شود، جادو مثل رودخانه ای به دنیای ما جاری می شود و افراد خاصی توانایی استفاده از ان را دارند. انها مغ نامیده می شوند. مغ ها می توانند افراد خوب یا بد باشند. خوب ها به نفع انسان ها و در جبه ی مقابل شیاطین هستند ولی بد ها، برای شیاطین کار می کنند. غیر از مغ، جادوگگر ها نیز وجود دارند. با اینکه مغ ها فقط در حضور پنجره ی باز جادو دارند، برای جادوگرها، جادو در خود انها وجود دارد. ولی استفاده از جادویشان بدون پنجره ای باز،‌ انرژی زیادی از انها می برد. کار جادوگرها و مغ ها خوب، بیرون راندن و دفع خطر دمونتا از شر زمینیان است.
خانواده ی گرابز، گریدی هستند. گریدی ها جادوگران بزرگی را میان خود پرورش داده اند. ولی متاسفانه سالیان قبل، بیشتر از هزار و چند سال، خاندان گرابز، با شیاطین وصلت کردند و حاصل بچه هایی شد که گرگینه شدند! گرگینه بودن، از سن نوجوانی اثار خودش را نشان می دهد. فرد مبتلا شده، هر ماه موقع ماه کامل، تبدیل به گرگینه ای میشود که چیزی جلو دارش نیست. تا چند دفعه ی اول، فرد توانایی بازگشت به خودش را دارد ولی بعد از مدتی،‌گرگینه بر او مغلوب می شود.


ادامه ی نقد، در پست های بعدی!
 
  • پیشنهادات
  • بامارب

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/25
    ارسالی ها
    3
    امتیاز واکنش
    22
    امتیاز
    16
    من خوندمش عالیهههه
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا