نقد و بررسی شازده کوچولو | آنتوان دو سنت اگزوپری

"Maein"

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/10/26
ارسالی ها
1,060
امتیاز واکنش
3,862
امتیاز
560
سن
21
محل سکونت
تهران
درباره‌ی نویسنده:
آنتوان دو سنت اگزوپری نویسنده و شاعر معاصر فرانسوی است که کتاب‌های مشهور و بسیار پرطرفداری نوشته است. معروف‌ترین کتاب سنت اگزوپری کتاب شازده کوچولو است. سنت اگزوپری رمان‌های معروف دیگری هم دارد مثل خلبان جنگ، زمین انسان‌ها، پرواز شبانه. سنت اگزوپری در جنگ جهانی خلبان جنگنده بود و هواپیمای او در یکی از پروازهای شناسایی ناپدید شد. پرخواننده‌ترین کتاب سنت اگزوپری کتاب شازده کوچولو است که به 300 زبان و گویش مختلف ترجمه شده است.
سنت اگزوپری در سال 1900 در یکی از خانواده‌های اشرافی فرانسه به دنیا آمد. چهارساله بود که پدرش از دنیا رفت و خانواده دچار مشکلات مالی شد. سه خواهر و یک برادر کوچک‌تر داشت. برادرش در 15 سالگی در اثر بیماری از دنیا رفت.
سنت‌اگزوپری در شهر لیون و در یک خانواده‌ی کاتولیک و نخبه‌سالار متولد گردید. شجره‌نامه‌ی این خانواده تا چندین قرن قدمت داشت. او سومین فرزند از ۵ فرزند مارتن لوی ماری دو سنت‌اگزوپری و ویکنتس آندره لوییز ماری دو فونس‌کلمب بود. پدر وی مدیر اجرایی کارگزاری بیمه بود که در ایستگاه قطار بر اثر سکته، قبل از چهارمین سال تولد آنتوان درگذشت. آنتوان در سال ۱۹۳۱ با کانسوئلو سنت‌اگزوپری ازدواج کرد.
بعدها کتاب شازده کوچولو را به زبان ساده نوشت. سنت اگزوپری در آن زمان 17 سال داشت و حالا تنها مَرد خانواده او بود.
دو بار در آزمون ورودی دانشکده‌ی نیروی دریایی شرکت کرد ولی رد شد. یک سال و نیم به عنوان مستمع آزاد به کلاس‌‌های معماری دانشکده‌ی هنرهای زیبا رفت و بعد از آن عادت داشت مدام از شغلی به شغل دیگر برود. بعد به خدمت سربازی رفت و همزمان به کلاس‌های خصوصی خلبانی می‌رفت. بعد از مدتی، از ارتش به نیروی هوایی منتقل شد. بعد از چند سانحه‌ی هوایی، به خاطر اعتراض‌های خانواده و نامزدش لوییز اوِک دو ویلمورن، خلبانی را کنار گذاشت. نامزدی آنها پس از مدتی به هم خورد و سنت اگزوپری دوباره به سراغ خلبانی و شغل‌های جورواجور رفت.
او بیشتر برای حمل‌ونقل بسته‌های پستی از هواپیما استفاده می‌کرد. هواپیماها در آن زمان تجهیزات و تنظیمات زیادی نداشتند. به قول سنت اگزوپری در هواپیماهای جدید، کار خلبان بیشتر شبیه حسابداری است تا خلبانی. او بسته‌های پستی را بین فرانسه و آفریقا جابه‌جا می‌کرد و مسیر پروازهای او از بالای بیابان و دریا می‌گذشت. چند سال بعد به آرژانتین رفت و مدیر پست هوایی آنجا شد.
سنت اگزوپری در سال 1941 به آمریکا رفت و به مدت چند سال در نیویورک زندگی می‌کرد. کتاب شازده کوچولو را در همین مدت نوشت.

به هنگام گشایش جبهه دوم و پیاده شدن قوای متّفقین در سواحل فرانسه، بار دیگر با درجه سرهنگی نیروی هوایی به فرانسه بازگشت. در ۳۱ ژوئیه ۱۹۴۴ برای پروازی اکتشافی برفراز فرانسه اشغال شده از جزیره کرس در دریای مدیترانه به پرواز درآمد، و پس از آن دیگر هیچگاه دیده نشد.

دلیل سقوط هواپیمایش هیچگاه مشخص نشد اما در اواخر قرن بیستم و پس از پیدا شدن لاشه هواپیمایش اینطور به‌نظر می‌رسد که برخلاف ادعاهای پیشین، او هدف آلمانی‌ها واقع نشده است، زیرا روی هواپیما اثری از تیر دیده نمی‌شود و احتمال زیاد می‌رود که سقوط هواپیما به‌دلیل نقص فنی بوده است و این احتمال هم میرود که شاید این عمل او، خودکشی بوده.

خلاصه‌ی شازده کوچولو:
کتاب شازده کوچولو مشهورترین داستان فرانسوی در تمام جهان است و هر سال یک میلیون نسخه از آن به فروش می‌رسد. ماجرای آن درباره‌ی خلبانی است که هواپیمایش خراب می‌شود و مجبور می‌شود در وسط بیابان فرود بیاید. در آنجا به طور اتفاقی با کودکی آشنا می‌شود که از سیاره‌ی ب 612 آمده است. خلبان کودک را شازده کوچولو صدا می‌زند. شازده کوچولو سؤالات زیادی درباره‌ی آدم‌ها و کارهایشان از خلبان می‌پرسد. بیشتر این سؤالات درباره‌ی فلسفه و عشق و زندگی به زبان بسیار ساده است. نقاشی‌های کتاب شازده کوچولو را خود سنت اگزوپری کشیده است.

در ادامه، نقد منتقدین انجمن نگاه‌دانلود را درباره‌ی این اثر می‌خوانیم.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • "Maein"

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/26
    ارسالی ها
    1,060
    امتیاز واکنش
    3,862
    امتیاز
    560
    سن
    21
    محل سکونت
    تهران
    به نام خالق عشق
    تحلیل و بررسی داستان شازده کوچولو

    در کلام اول، باید اشاره داشت که این داستان بیانگر همان قطار سریع‌السیری‌ست که عده‌ای در طول مسیرش چشم می‌بندند، زیبایی‌های آن را نادیده می‌گیرند و عده‌ای نیز بینی‌هایشان را به شیشه‌ها می‌چسبانند تا با اشتیاق معانی متعددی را که پشت هر جمله پنهان شده دنبال کنند. هرچند گفته می‌شود اگزوپه‌ری این کتاب را برای کودکان نوشته است؛ اما به عقیده‌ی بسیاری از افراد، شازده کوچولو برای بزرگسالانی‌ست که مدت‌ها از ذات پاک و بی‌آلایش کودکی خویش دور مانده‌اند. درست همان‌طور که نویسنده نیز در ابتدای داستان، این‌گونه اثر خود را به دوستش تقدیم می‌کند:
    (به لئون ورث، موقعی که بچه بود).
    بسیاری از اتفاقات ذکرشده در شازده کوچولو، مسائلی‌ست که بزرگسالان به طور معمول به آن‌ها توجهی ندارند. گرچه کودکان نیز نمی‌توانند به وضوح مفهوم آن را درک کنند؛ از این‌رو رده‌ی سنی این اثر، میان افراد بزرگسال و کودک معلق می‌ماند. در واقع درک مفهوم اتفاقات، ذهن بزرگسالی را می‌طلبد که خالی از نگاه کودکانه نباشد.
    به بیانی متفاوت، مخاطب‌های این داستان در سه دسته تقسیم می‌شوند: کودکان، بزرگسالان و افرادی با تجربه‌ی بزرگسالان و ذهنیات کودکان. مسلم است که آخرین گروه بیش‌ترین تاثیر را از این کتاب خواهد گرفت. به همان صورت که در سیر داستان نیز، یک راوی با تجربه، با شازده کوچولو مکمل دیگری می‌شوند و همراه هم حقیقت مخفی این داستان را به مخاطب می‌رسانند.
    از همان نقاشی مار بوآ گرفته تا حرف‌هایی که میان این دو ردوبدل می‌شود، تمامش نکاتی‌ست که برای بسیاری از افراد حائز اهمیت نمی‌باشد. شاید دوست‌داشتن یک گل سرخ، مغرور و خودپسند، در ذهن بیش‌ترمان امری بی‌فایده به نظر برسد؛ اما راوی با ذکر مثال‌های متعدد و جملاتی رسا، رفته‌رفته آن را منطقی و قابل هضم جلوه می‌دهد.
    او به مخاطب خود القا می‌کند، با این که دنیای شازده کوچولو بسیار کوچک است؛ اما نه به اندازه‌ی ذهن انسان‌هایی که خود را بزرگ قلمداد می‌کنند. شاید همه‌چیز، حتی کوه‌های آتشفشان در دنیای او کوچک باشد؛ اما همین کوچکی‌ست که اغلب اوقات برای درک دیگران نامحدود می‌شود.
    شازده کوچولو از گل آزرده‌خاطر می‌شود و او را ترک می‌کند. او می‌رود تا شاید بتواند هم‌نشین دیگری برای خود بیابد، دوستی صاف‌وساده که به همان میزان دوستش داشته باشد. در راه از شش اخترک عبور می‌کند و در هریک از آن‌ها با (مردی) بزرگسال روبه‌رو می‌شود. از جمله پادشاه، آن آدم خودپسند، تاجر، می‌خواره، جغرافی‌دان و فانوس‌بان. افرادی که همچون گفته‌ی راوی، درگیر اعداد و ارقام، ثروت و دغدغه‌های کاری خویش هستند و آن‌چنان که باید مفاهیم عمیق‌تر اطراف را درک نمی‌کنند. شازده کوچولو آن‌ها را عجیب می‌پندارد؛ اما به راستی، آن اشخاص در کودکی خود همان گونه بوده‌اند؟
    به عبارت دیگر می‌توان گفت هر یک از آن شش مرد، می‌توانند تصویری از بزرگسالی کودکی پاک‌وبی‌آلایش همچون شازده کوچولو باشند. او در این سفر به دنبال هدف دیگری می‌رود؛ اما با دیدن شش تصویر از آینده‌ای که خود ممکن است دچارش شود، رفته‌رفته جایگاه خالی گل را در اخترک‌های این افراد پیدا می‌کند. افرادی که با بزرگ‌ترشدن، دنیای خود را به ارقام و فرعیات محدود کرده‌اند. شاید هر یک از آن‌ها شازده کوچولویی باشد که با غرق‌شدن در دنیای امروزی، تصمیم گرفته گل سرخ خویش را به جای بائوباب‌ها از بین ببرد و اخترکش را از تمام دارایی‌هایش بزاداید. چنین حقیقتی، علت آخرین خواسته‌ی شازده کوچولو را نیز منطقی‌تر نشان می‌دهد.
    اگزوپه‌ری به صراحت دنیای کودکی را از دنیای آدم‌بزرگ‌ها برتر می‌خواند؛ چرا که معتقد است این دنیا هرچه‌قدر کوچک باشد، به دلیل نگاه ژرف و لطیفش زیباتر جلوه می‌کند. چه‌بسا دنیای بعضی از آن آدم‌بزرگ‌ها نیز از اخترک شازده کوچولو بزرگ‌تر بود؛ اما زندگی‌شان پوچ و بی‌هدف پیش می‌رفت؛ زیرا این نگاه محدود بود که مانع پیشرفت آن‌ها می‌شد.
    این نوع نگاه، مانند جریان همان بائوباب‌هاست. نشان‌دهنده‌ی اعمالی‌ست که اگر مراقب خطرش نباشیم و آن‌ها را در کودکی ریشه‌کن نکنیم، در بزرگسالی گرفتارشان خواهیم شد. به همین دلیل راوی برای نقاشی این درخت‌ها، زمان بیش‌تری را نسبت به نقاشی‌های دیگر خود صرف کرد؛ چرا که کارهایی چون تماشای مکرر غروب آفتاب در یک روز و دوده‌گیری آتشفشان‌ها، در دنیایی کوچک و کودکانه راحت‌تر انجام می‌گیرد. در غیر این صورت هنگام بزرگ‌سالی، بسیار کوچک‌تر از آن هستیم که آتشفشان اشتباهاتمان را دوده‌گیری کنیم.
    در شازده کوچولو نمادهای فراوانی را از انسان‌های متعدد می‌بینیم. پادشاه می‌تواند
    نمایان‌گر افرادی باشد که سعی دارند تمام کائنات را با ترفندهای مختلف به فرمان خود درآورند. افرادی که بی‌هیچ دلیل و منطقی خود را شایسته‌ی حکومت می‌دانند. حتی اگر یک شهروند هم مطیع حقیقی آن‌ها نباشد. این افراد آن‌قدر غرق در این مسائل می‌شوند که رفته‌رفته یاد گل سیاره‌ی خویش را از ذهن دور
    می‌کنند.
    آدم خودپسند نمایان‌گر انسان‌هایی‌ست که در زندگی خود جز تجلیل و تکریم به مسئله‌ی دیگری نمی‌اندیشند. آن‌ها در ذهن خود بزرگ‌تر از آن هستند که دیده می‌شوند. هرچند اگر هیچ‌گاه فردی شکوهشان را ندیده باشد. انسان‌هایی که از غرور مـسـ*ـت می‌شوند و این‌گونه گل خویش را از خاطر می‌برند.
    می‌خواره مصداق انسان‌هایی ست که در کودکی بائوباب‌ها را ریشه‌کن نکرده و حال به دام آتشفشان‌های بزرگ و دوده‌گیری‌نشده افتاده است. او می می‌نوشد تا از این طریق می‌خوارگی‌اش را فراموش کند. به عبارت دیگر، او در اشتباه غرق می‌شود تا اشتباهاتش را به فراموشی بسپارد. غافل از این که با این روش، گل سیاره‌اش را نیز از ذهن می‌روبد.
    تاجر نمایانگر افراد ثروت‌دوست و پول‌پرستی‌ست که در اعداد و ارقامی که هیچ سودی برایش ندارد دست‌وپا می‌زند. او آن‌قدر در این شمارش‌های بی‌نتیجه غرق می‌شود که رفته‌رفته گلش را فراموش می‌کند.
    فانوس‌بان نماد افرادی با تلاش‌های بیهوده است. در حقیقت او برای هیچ‌کس تلاش می‌کند، بی‌آنکه سودی برای خود داشته باشد. نمایان‌گر افرادی که شاید بائوباب‌های‌شان را ریشه‌کن کرده باشند؛ اما در عوض گل‌های سرخ، جای آن‌ها را با علف هرزتری پر می‌کنند.
    در زندگی جغرافی‌دان گل جایی ندارد. گل‌ها در این دنیا برای او فانی هستند و طبیعتی پایدار جایگاه والاتری دارد. هرچند این که جغرافی‌دان کاشفی ندارد و از موقعیت هریک از کوه‌ها، اقیانوس‌ها و جنگل‌ها بی‌خبر است، بیان‌گر پوچ‌بودن همین ادعای اوست؛ چرا که تمام این موارد ذکرشده، از هر گلی فانی‌تر می‌باشد.
    حال گل نماد چیست؟
    داستان با سفر شازده کوچولو پیش می‌رود تا این که سرانجام به سیاره‌ی هفتم، یا همان زمین می‌رسد. در زمین با روباهی رودررو می‌شود که بزرگ‌ترین درس زندگی را از او می‌گیرد. روباه در این داستان، نمایان‌گر افراد خردمند است. هرچند در بسیاری از ادبیات‌ها نشان از شخصی می‌دهد که اعتماد به او پشیمانی می‌آورد؛ اما در نگاهی دیگر، همین روباه است که در گنج‌یابی موثر واقع می‌شود. همان گنجی که او به شازده کوچولو نیز می‌آموزد و نگاهش را به اخترک و گل خویش تغییر می‌دهد. او اولین کسی‌ست که در داستان معنای اهلی‌شدن را با اوصاف و مثال‌های دقیق برای وی تعریف می‌کند. خود به دست‌های شازده کوچولو اهلی می‌شود و این‌گونه مفهومش را هرچه دقیق‌تر به منظور می‌رساند. او معتقد است که شاید در این دنیا از دارایی‌های‌مان به وفور یافت شود؛ اما مسئله این است که هیچ‌یک از آن‌ها دارایی حقیقی ما نیست. آن‌ها توسط ما اهلی نشده‌اند و همین است که بزرگ‌ترین تفاوت را ایجاد می‌کند.
    روباه می‌گوید، اهلی که بشوی با چشم دل می‌بینی؛ اهلی که بشوی، بفهمی‌نفهمی خودت را به این خطر می‌اندازی که به گریه روی آوری؛ اهلی که بشوی، از تمام دارایی‌های دنیا، حتی از تمام ستاره‌ها گذر می‌کنی؛ اهلی که بشوی، مسئول می‌شوی؛ اهلی که بشوی صبور می‌شوی؛ اهلی که بشوی عاشق می‌شوی.
    و پیام داستان نیز همین است؛ عشق.
    از این‌رو، شاید بتوان گفت رفتار و افکار تمامی اشخاص نام‌بـرده‌شده، می‌تواند دست‌خوش عشقی فراموش‌شده یا همان گل سرخ نابودشده‌ی اخترکشان باشد. گل سرخی که رفته‌رفته با بره‌هایی از جنس طمع دنیا و غرقه‌شدن در روزگار بزرگسالی چریده می‌شود و از یاد می‌رود.
    به همین دلیل است که شازده کوچولو پیشنهاد مار را با آغوشی باز می‌پذیرد. ماری که خود را از انگشت هر پادشاهی قوی‌تر می‌داند. اوست که می‌تواند شازده کوچولو را از این دیار خالی از عشق برهاند. اوست که می‌تواند فانی‌بودن گل را نقض کند. اوست که معنای حقیقی عشق را شرح می‌دهد.
    شاید شازده کوچولو در شش اخترک پیش از زمین، با آینده‌ی خویش ملاقات کرده است که به این آسانی تسلیم مرگ می‌شود. او می‌رود تا به گل خود ثابت کند این گذر عمر، ارزش آن را ندارد که با بره‌های ساخته‌شده در ذهنی بزرگ‌سال لگدمال شود. همان بهتر که تا ابد در جعبه‌ای بسته باقی بماند.
    گاهی عشق را نمی‌توان وصف کرد؛ ولی پایان داستان شازده کوچولو، نهایت آن را به تصویر می‌کشد. هرچند آخرین تصویر این کتاب به کویری خالی ختم می‌شود؛ اما حقیقت آن است که آن‌چه اسرار زیبایی می‌شود نامرئی‌ست.

    نقد از مائین | مدیر تالار نقد انجمن نگاه‌دانلود
     
    آخرین ویرایش:

    Lilium

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2021/02/13
    ارسالی ها
    40
    امتیاز واکنش
    216
    امتیاز
    141
    نقد داستان شازده کوچولو:

    《اگه آدم گذاشت اهلیش کنن بفهمی نفهمی خودش رو به این خطر انداخته که کارش به گریه کردن بکشه.》
    شازده کوچولو، نماد معصومیتی است که با سن از دست نمی‌رود و تنها در گوشه‌ای از وجود تمام ما انسان‌ها خفته است.
    داستان پیش‌رو، داستان پند و اندرز‌هایی است که غم را به دوش می‌کشند تا شادی بیافرینند. این داستان با زبانی ساده، غمگین بودن عشق را به تصویر می‌کشد و در عین حال، دوست داشتن را به رخ می‌کشد. دوست داشتن یا همان اهلی کردن و حتی اهلی شدن، تعالی و پیشرفت روح را به همراه دارد.
    در عشق، انسان به تماشای خود می‌شنید و درد فراق محرّکی است که انسان را بالاتر می‌برد.
    در شازده کوچولو، با زبان تمثیل به نظاره‌ی امیر کوچولویی می‌نشینیم که در جایگاهی فراتر از تمام مخلوقات اطرافش قرار دارد اما خبر ندارد که عشق می‌تواند چقدر مهم باشد. سرانجام امیر، با سیر و سلوک و جهانگردی، موجوداتی را می‌بیند و به خودشناسی، جهانشناسی می‌رسد و به شناخت، دوست داشتن و عشق، دست پیدا می‌کند. درپایان نیز، چیزی که مدت‌ها در وجودش بوده و خود امیر از حضور آن بی‌خبر بوده است را درمی‌یابد.
    هر موجود و هر اخترک، یک نماد است و به زیبایی، خوی و خصلتی از آدم بزرگ‌ها را به تصویر می‌کشد که برای بچه‌های کوچکتر قابل درک نیست و شاید حتی نیازی به درک این دغدغه‌های پیچیده هم نباشد.
    راوی داستان نیز خود گمشده و همیشه کنجکاوش را با داستان‌هایی که شازده کوچولو روایت می‌کند، باز می‌یابد.
    دیالوگ‌های روان این داستان زیبا، جایی برای کندو‌کاو در خودمان است تا ببینیم برای کسانی که ارزشمند هستند، چه جایگاهی را در نظر گرفته‌ایم.
    هرکس می‌تواند مفاهیم مختلفی را از این داستان صد صفحه‌ای بگیرد اما حتی اگر در روح کودک خفته‌ی درون ما یک تلنگر کوتاه برای بهتر دیدن ماهیت وجود هر چیز مخصوصا دوست داشتن و عشق، ایجاد شود، برایمان کافی است.
    شازده کوچولو، داستانی است که هر پدر و مادری باید برای بچه‌هایشان بازگو کنند و این فرصت را به او بدهند تا خود و جهان اطرافش را بهتر بشناسد و به آن عشق بورزد.


    lilium | منتقد انجمن نگاه دانلود
     

    "Maein"

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/26
    ارسالی ها
    1,060
    امتیاز واکنش
    3,862
    امتیاز
    560
    سن
    21
    محل سکونت
    تهران
    نقد از Hani_sk

    نقد و بررسی داستان "شازده کوچولو"

    «به نام کودکان، به کام بزرگسالان»
    شازده کوچولو یکی از مهم‌ترین آثار آنتوان اگزوپری به شمار می‌رود که بر اساس حادثه‌ای واقعی، نشات گرفته از شن‌های صحرای موریتانی برای وی رخ داده است. خرابی دستگاه هواپیما، خلبان را به فرود اجباری در دل آفریقا وا می‌دارد و از میان هزاران ساکن منطقه، پسربچه‌ای با رفتار عجیب و غیرعادی خود جلب توجه می‌کند. پسربچه‌ای که اصلاً به مردم اطرافش شباهت ندارد و پرسش‌هایی مداومش موضوع داستان را حقیقتا در بر می‌گیرد. شازده کوچولو از آن دسته کتاب‌های کم‌نظیر، برای کودکان و بزرگسالان است. درواقع این داستان تخیلی در بسیاری از مواقع رنگ و بوی فلسفی به خود می‌گیرد. به گونه‌ای که با یک بار خواندن آن نمی‌توانید همه را به ذهن بسپارید. هربار خواندن این داستان شیرین اما تلخ، شما را به دیدگاهی جدید و تجربه تازه‌ای وا می‌دارد. آنچه که باعث می‌شود با این وجود باز هم بسیار جذاب مطرح شود، بیان بسیار روان و ساده‌ایست كه نویسنده از آن استفاده كرده است. شازده كوچولوی ماجرا، برای یافتن آنچه به دنبالش است، از هفت مرحله عبور می‌كند كه خواننده در هر مرحله به فكر فرو رفته و به دنبال معنا و مفهوم آن در زندگی واقعی می‌گردد. در تمامی مراحل خواننده می‌تواند نمونه بارز آن را در دنیای امروزی ببیند. این اثر جاودانه درباره مسائل بیشماری اعم از کودکی، تنهایی، غرور، تباهی، مرگ و... سخن به میان می‌آورد؛ اما نهایتاً شازده کوچولو روایت عشق است. روایت عشقی از یاد رفته در جهان تکنولوژی و صنعت روز دنیای مدرن. روایتی از سر درگمی آدمی که نه راه می‌شناسد و نه هدف دارد. در این کتاب، آنتوان دنیای آدم بزرگ‌‌ها را به تمسخر می‌گیرد و آن‌ها را به خاطر فراموش کردن ارزش‌های مهم زندگی سرزنش می‌کند. آنتوان اگزوپری درواقع می‌خواهد خبر از فوت کودک درون آدم‌‌ها بدهد. او می‌خواهد از دوست داشتن و عشق ورزیدن هم بگوید. بیان این همه مفاهیم اساسی زندگی در این کتاب صد صفحه‌ای آن را به یک شاهكار ادبی تبدیل کرده است. این کتاب ساده‌تر از آنچه می‌پندارید ذهن شما را به بازی می‌گیرد و در دریایی از پند و اندرز غرقتان می‌کند. درونش پر از نماد است؛ سیاره اول نماد حاکمانیست که می‌خواهند بر تمام دنیا تسلط داشته باشند. سیاره دوم نماد انسان‌های خودپسند و مغرور است. سیاره سوم نماد انسان‌های بی‌هدف و سیاره چهارم نماد افراد پول پرست است. سیاره پنجم نماد انسان‌های ایثارگری می‌باشد که خواسته‌های خود را فدای خواسته‌های دیگران می‌کنند. و در نهایت سیاره ششم نماد افرادیست که عشق در نظر آنها ارزشی ندارد. عنصرهای نمادین دیگری نیز در این اثر وجود دارند. از جمله مار که نماد مرگ است و می‌تواند شازده کوچولو را به دنیای قبلش بازگرداند. و گل که نماد عشق و موهبت است.
    شخصیت اصلی این اثر كودكیست همیشه كودک كه رفتار آدم بزرگ‌ها را نقد می‌كند و راز دانایی انسان را بر راوی آشكار می كند. درست همانند چیزی كه روباه به او آموخت. «تنها با چشم دل می‌توان خوب دید، آنچه اصل است از دیده پنهان است.»
    بهترین جمله‌ی كتاب از نظر من این است: «آدم بزرگ‌ها نمی‌فهمند و بچه‌ها خسته می‌شوند از بس که باید به آنها توضیح بدهند.» زیرا نشان می‌دهد زیباترین چیزی كه می‌تواند در وجود آدم باشد، كودكی‌ اوست. پس چرا اینقدر به دنبال زود بزرگ شدن هستیم؟
    و یکی از زیباترین حرف‌های این کتاب درباره «عشق» است. جایی که روباه می‌گوید: تو یک پسر بچه‌ای مثل هزاران پسر بچه دیگر و من یک روباهم مثل هزاران روباه دیگر، اما اگر تو من را اهلی کنی، هم من و هم تو برای هم یگانه می‌شویم.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا