نقد و بررسی گوسفند قربانی | مجموعه داستان | رولد دال

"Maein"

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/10/26
ارسالی ها
1,060
امتیاز واکنش
3,862
امتیاز
560
سن
21
محل سکونت
تهران
زندگی‌نامه‌ی نویسنده:
رولد دال، زاده ۱۳ سپتامبر ۱۹۱۶ - درگذشته ۲۳ نوامبر۱۹۹۰، داستان‌نویس وفیلم‌نامه‌نویس اهل ولز بریتانیا و از مشهورترین نویسنده‌های انگلیسی، که والدینش نروژی‌الاصل بودند و اوج شکوفایی او به عنوان نویسنده برای کودکان و بزرگسالان در دهه ۱۹۴۰ بود.

مهم‌ترین آثار او چارلی و کارخانه‌ی شکلات‌سازی،جیمز و هلوی غول پیکر، ماتیلدا و داستان‌های چشم‌نداشتنی و جادوگر ها است. بیشتر آثار او به فیلم درآمده‌است.

او در ۱۹۱۶ در لانداف گلامورگان به دنیا آمد. در جنگ جهانی دوم به نیروی هوایی انگلستان درنایروبی پیوست. مدتی در یونان و سوریه خلبان جنگی بود. در ۱۹۴۲ به سفارت بریتانیا در واشینگتنرفت و نویسندگی را شروع کرد. اولین داستان‌هایش را بر اساس تجربه‌هایش در جنگ در نشریان آمریکایی به چاپ رساند. اما خیلی زود به نوشتن برای کودکان گرایش یافت. آثار او اثر زیادی بر نویسندگان انگلیسی زبان پس از او گذاشت.
او در سال ۱۹۸۳ برندهٔ جایزهٔ ویت برد شد و در نوامبر ۱۹۹۰ درگذشت. مجلهٔ تایم او را «یکی از پرخواننده‌ترین و تأثیرگذارترین نویسندگان نسل ما» نامید و نوشت: «کودکان عاشق داستان‌های رولد دال هستند و او را نویسندهٔ محبوب خود می‌دانند… داستان‌های او آثار کلاسیک آینده خواهند بود.»

رولد بارها مرگ را به چشمان خود دید. وی در جنگ جهانی دوم شرکت کرد و در طی حادثه‌ای با هواپیما سقوط کرد اما در کمال ناباوری جان سالم به در برد. در کودکی هم نیز در تصادفی که با ماشین خواهرش داشت بینی او به کلی از بین رفت اما طی جراحی وی به حال و روز خود برگشت. سرانجام در سال ۱۹۹۰ میلادی و در حالی که ۷۴ سال سن داشت به دلیل بیماری نادری به نام سندروم میلودیسپلاستیک در گذشت.

در ادامه، نقد منتقدین انجمن نگاه‌دانلود را درباره‌ی مجموعه‌داستان گوسفند قربانی می‌خوانیم.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • "Maein"

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/26
    ارسالی ها
    1,060
    امتیاز واکنش
    3,862
    امتیاز
    560
    سن
    21
    محل سکونت
    تهران
    در کلام اول، می‌بایست اشاره داشت که آن‌چه سبب تفاوت بارز مجموعه‌داستان گوسفند قربانی با دیگر داستان‌ها در این ژانر و سبک می‌شود، دنیای رمزآلودی‌ست که در ماورای هریک از داستان‌های آن و درنهایت مجموع تمام آن‌ها با یک‌دیگر نهفته است.
    گوسفند قربانی از معدود آثاری‌ست که مفهوم اصلی و نتیجه‌ی آن، تا خطوط پایانی‌اش چندان مشخص نمی‌شود و مخاطب ملزم است قصه به قصه‌ی آن را با جزئیات و دقت فراوان بخواند؛ بلکه مقصود نویسنده را دریابد.
    به عبارتی دیگر در این اثر، هر داستان به گونه‌ای تکمیل‌کننده‌ی داستان‌های پیشین می‌باشد. با این وجود، هریک از آن‌ها به نوبه‌ی خود در جان‌بخشیدن به معمای اصلی کتاب تاثیر به‌سزایی دارند و پایان دور از انتظارشان ابهام مخاطب را دوچندان می‌کند. در حقیقت رولد دال، با تبحر گره اثر خود را تا پایان کتاب پابرجا نگاه می‌دارد و با آمیـ*ـزش فضایی رازآلود، هراسناک و معماگونه، مخاطب را تا آخرین داستان برای کشف راه گشایش این گره تشویق می‌کند.
    در این راستا، آن‌چه در اهمیت یافتن مفهوم اصلی کتاب کمک شایانی به مخاطب می‌کند، نام اثر است. گوسفند قربانی که به طور حتم اشاره‌ی مستقیمی به داستان اول دارد، همان ران گوسفندی‌ست که مالونی از طریق آن همسر خود را به قتل می‌رساند و سپس با ذکاوت و برنامه‌ریزی دقیق، آن را به عنوان غذایی قربانی‌شده به خورد دیگران می‌دهد. این افراد در حین خوردن آلت قتل، موضوع صحبتشان را حول یافتن قاتل می‌چرخانند و چنان با اطمینان از موفقیت احتمالی خویش سخن می‌گویند که به آسودگی چشمشان را بر نزدیک‌ترین احتمالات می‌بندند.
    در این میان، هوش و ذکاوت مالونی در فریب مامورین، مخاطب را به این وا می‌دارد تا لب به تحسین بگشاید و او را به دلیل نقشه‌ی بی‌نقصش تشویق کند. هرچند مالونی خود قاتل است؛ اما در حقیقت اکنون آلت قتل را با مهارت به عنوان گوسفندی قربانی‌شده برای همسر مرده‌اش جا زده است.
    در داستان دوم، با زنی روبه‌رو می‌شویم که با حیله و نیرنگ پسر جوانی را با نام بیلی ویور به خانه‌ی خود می‌کشاند. فضای وهم‌آلود خانه، حیوان‌های خشک‌شده و طبیعی و بسیاری از جملات عجیب زن در رابـ ـطه با دو مردی که اخیراً به خانه‌اش آمده بودند، دلهره‌ای نسبت به او ایجاد می‌کند که مخاطب مطمئن می‌شود این زن نیز به یقین حیله‌ی دیگری در سر می‌پروراند و در نهایت با آن پسر جوان کاری مشابه با آن حیوان‌ها و دیگر مردان گم‌شده انجام خواهد داد.
    در داستان سوم، شاهد زنی هستیم که او نیز حریف همسر خود شده و پس از شرط‌بندی‌های فراوان و دشوار و نیز از دست‌دادن انگشت‌های خویش، سرانجام افسار مهار مرد خود را به دست گرفته است.
    در داستان چهارم با خانم فاستر وسواسی روبه‌رو می‌شویم که رولد دال به‌گونه‌ای با مهارت و دقت هراس و اضطراب او را در دیررسیدن به هواپیما، مقصد و دیگر کارهای روزمره به تصویر کشیده است که مخاطب نیز به طور کامل با او همذات‌پنداری می‌کند. در این میان شاهد رفتارهای نسنجیده‌ای هستیم که از همسرش سر می‌زند. در مواقعی که آن زن عجله دارد کمی دیرتر حاضر می‌شود، مدام او را برای رفتار غیر طبیعی‌اش سرزنش می‌کند، با تامل‌کردن ناراحتی خود را نسبت به زن نشان می‌دهد و...
    بنابراین؛ جایی برای تعجب باقی نمی‌ماند که در پایان این داستان نیز همچون دیگر داستان‌ها، با بی‌رحمی زنی نسبت به شوهرش مواجه شویم که شش هفته‌ی تمام او را در آسانسور نگاه می‌دارد و سپس بعد از بازگشت از سفر، به بهانه‌ی ناتوانی در بالارفتن پله‌ها، برای نجات شوهرش از دیگران کمک می‌خواهد. هرچند می‌دانیم پیش از سفر خود، به سادگی از پله‌ها بالا رفته و دادوفریاد شوهر خود را شنیده است.
    در داستان پنجم نیز هوش و برنامه‌ریزی دقیق زنی به نام بیکسبی تحسین مخاطب را برمی‌انگیزد. ایده‌ی بکر تحویل‌دادن پالتوی پوست مینک به بنگاه رهن و سپس فریب همسرش برای گرفتن جایزه یا درواقع همان هدیه‌ی سرهنگ، به طور حتم مهر ذکاوت را بر اعمالش می‌کوبد. هرچند پس از خاموش‌شدن آتش شوقش پس از دیدن ظاهر ناقص پالتوی پوست مینک، آن را بر تن زنی دیگر می‌یابد و این‌جاست که مفهوم پنهان داستان تا اندازه‌ای به مخاطب القا می‌شود.
    از این رو، خوانندگان تا این‌جای کار به چنین نتیجه‌ای دست می‌یابند که نقطه‌ی اشتراک تمام داستان‌ها، زنی زیرک است که شوهر خود را فریب می‌دهد. یک زن، از زن دیگر زیرک و فریب‌کارتر!
    با این وجود، همیشه آن‌چه بر همگان واجب می‌باشد، غلاف‌کردن شمشیر قضاوت سریع است؛ چرا که اکنون خواندن داستان آخر، مخاطب را به این وا می‌دارد تا سطحی‌نگری را کنار گذاشته و با دقت بیشتری به جزئیات هر داستان بنگرد.
    داستان نهایی، مربوط به خانم ماری پرل است که نامه‌ی ویلیام یعنی همسر خود را می‌خواند که در آن اتفاقات پیش از مرگ خود به تصویر کشیده است. خارج‌کردن مغزش پس از مرگ و زنده نگه‌داشتن وی در قالب مغزی هوشیار، پیشنهادی‌ست که پزشک او مطرح می‌کند و ویلیام کمابیش آن را می‌پذیرد. او با وجود مخالفت همسرش ماری، او را در عملی انجام‌شده قرار می‌دهد و پیشنهاد پزشک را قبول می‌کند. این رفتار دور از انتظار نیست؛ چرا که در وصیت‌نامه‌ی وی می‌خوانیم او پیش از آن هم در بیش‌تر مواقع به جای همسرش ماری تصمیم گرفته است. همان‌گونه که در قسمتی از نامه‌ی خود می‌نویسد تلفن را قطع کن؛ چرا که پس از مرگم به آن احتیاجی ندارم.
    ماری پس از خواندن نامه، آرام‌تر از آن است که انتظار می‌رود. به راحتی با پزشک تماس می‌گیرد و به او می‌گوید حاضر است همسر خود را ملاقات کند؛ اما آن‌چه بر شوق ماری هنگام دیدن ضعف شوهر خود سرپوش می‌گذارد و نظر مخاطب را از نتیجه‌گیری‌های پیشین برمی‌گرداند، حرف‌هایی‌ست که او هنگام ملاقات شوهر خود بر زبان می‌آورد:
    (دیگر جروبحث نمی‌کند، مدام ایراد نمی‌گیرد، تنقید نمی‌کند، قانونی وضع نمی‌کند که حتماً باید آن را اجرا کرد. سیگارکشیدن را ممنوع نمی‌کند، شب‌ها دیگر یک‌جفت چشم سرد ایرادگیر از بالای کتاب به من خیره نمی‌شود، دیگر مجبور نیستم پیراهن بشویم و اتو کنم. دیگر نباید غذا بپزم. فقط یک قلب مصنوعی که ضرباتش هم آن‌قدر بلند نیست که مزاحم صدای تلویزیون بشود!)
    در حقیقت، مفهوم عمیق داستان در این‌جا خود را آشکار می‌سازد و نگاهی دوباره به تک‌تک داستان‌ها، به این مفهوم جلوه‌ای درخشان‌تر هدیه می‌کند.
    از این رو در داستان اول شاهدیم، پیش از آن که مالونی به قتل همسرش دست بزند، مورد آزار و اذیت کلامی شوهرش قرار می‌گیرد. او پیش از آن زنی مهربان و خون‌گرم است؛ اما شوهر به راحتی او را نادیده می‌گیرد و رها می‌کند.
    در داستان دوم، به طور حتم زنی که در مهمانخانه‌ی اتاق و صبحانه زندگی می‌کند، توسط دو مرد زندگی خود آسیب دیده است. همسرش و احتمالاً پسرش. او درصدد انتقام برآمده است و به همین علت، بیلی ویور را نیز به دام می‌اندازد.
    در داستان سوم، زن تمام انگشت‌های خود را به دلیل رفتارهای همسرش از دست می‌دهد و آسیب می‌بیند. در داستان چهارم، خانم فاستر مدام با کج‌خلقی و رفتارهای نسنجیده‌ی همسر وی در رابـ ـطه با وسواسش می‌رنجد. در داستان پنجم، خانم بیکسبی از شوهر خود و سپس بی‌وفایی مردی دیگر به ستوه آمده است و در داستان آخر، خانم پرل از مشاهده‌ی ضعف شوهرش مسرور می‌شود؛ چرا که سال‌ها توسط او محدود شده است؛ بنابراین این‌بار سیگار خود را با آسودگی آتش می‌زند و با دودش تمام محدودیت‌های سخت و دشوار گذشته را در خود محو می‌کند.
    به راستی چه کسی دربرابر این بی‌محبتی‌ها، اجبارها، محدودیت‌ها و آسیب‌های کلامی همان‌طور مهربان و شادمان باقی می‌ماند؟ بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که تمامی زن‌ها تحت محدودیت‌ها و رفتارهایی نسنجیده، بی‌رحمی را جایگزین محبت همیشگی خود کرده‌اند و این‌گونه فرصت‌های از دست‌رفته‌ی خود را جبران می‌کنند.
    در حقیقت، آن‌چه در این مجموعه‌داستان جالب توجه می‌باشد، نام دقیقی‌ست که رولد دال برای آن در نظر گرفته است.
    به بیانی دیگر، گوسفند قربانی، ارتباطی دوسویه میان زن‌ها و مردهای داستان ایجاد می‌کند که همچون ران گوسفند در داستان ابتدایی، هم آلت قتل هستند و هم قربانی آن.
    زن‌ها قربانی رفتارهای همسرانشانند و در نتیجه به بی‌رحمی روی می‌آوردند و مردها قاتل روح زن‌های خود و در نهایت قربانی بی‌رحمی آن‌ها می‌شوند.
    از سوی دیگر، می‌توان چنین در نظر گرفت که تمامی این زن‌ها، از مالونی گرفته تا خانم پرل، تنها مراحل مختلف زندگی یک زن باشد که در تب‌وتاب انتقام، خود را وارد زندگی مردانی مختلف می‌کند.
    رابـ ـطه‌ای که (گوسفند قربانی) بهترین عنوان را برای آن شرح می‌دهد، بیانگر بی‌رحمی دوطرفه‌ای‌ست که نه تنها میان زوج‌ها؛ بلکه میان بسیاری از افراد به چشم می‌آید. یکی روح را از بین می‌برد و یکی درصدد انتقام برمی‌آید. از این رو، مهم‌ترین نکته‌ای که در این‌جا مطرح است به این اشاره دارد که یک روح زمانی که آسیب می‌بیند، خواه برای یک فرد مونث باشد و خواه مذکر، به طور حتم با مرور زمان انعطاف گذشته‌ی خود را از دست خواهد داد.
    نام داستان برای مردان مثال دقیقی از ماجرای همان ران گوسفند است؛ اما برای زنان، مثال آن را معکوس می‌کند. این‌بار زنان این اثر تنها یک قربانی هستند و رفته‌رفته آلت قتل می‌شوند.
    این‌طور که پیداست، رولد دال به راحتی با پایان‌بندی شگفت‌انگیزش راه قضاوت را بر مخاطبان خود می‌بندد و از تمامی شخصیت‌های اثر خود دفاع می‌کند. آنان که خواسته یا ناخواسته به دیگران ضربه می‌زنند و در نهایت، خود به عنوان آلت قتل، قربانی کرده‌هایشان می‌شوند و چه آنان که چون ران گوسفندی بازیچه‌ی دست دیگران می‌شوند و در پایان، ضربه‌ی خود را خواسته یا ناخواسته به دیگران وارد می‌کنند.
    در حقیقت پایان داستان هیچ‌گاه مقصر حقیقی را معرفی نمی‌کند؛ چرا که هردو طرف این داستان، به یک‌اندازه از دیگری آسیب دیده‌اند؛ بنابراین با توجه به بخشی از داستان اول، زمانی که مخاطب قضاوتی سریع می‌کند و مطمئن می‌شود (وقتی آلت قتاله را یافتی، قاتل را یافته‌ای) در حقیقت اندک تفاوتی با طرز فکر پلیس‌ها و مامورین خانه‌ی مالونی ندارد.

    نقد از مائین | مدیر تالار نقد انجمن نگاه‌دانلود
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا