- عضویت
- 1970/01/01
- ارسالی ها
- 717
- امتیاز واکنش
- 1,592
- امتیاز
- 391
سلام به همگی...خوب من حوصلم سررفته حسابییییییی نمیدونم چه کنم؟!
گفتم بیایم باهم یه تیکه خنده دار از رمانی رو که خوندیم بذاریم!دلمان بسی شاد شود بعله!!:icon_idea:
خوب شروع میکنیم!من میگم رمان گندم:اونجایی که کامیار به خواهرش مشق میگفت فوق العاده باحال بود بسی فیض بردم!!
میگفت:بنویس دارا و سارا باهم به مدرسه میروند!نه نه ننویس..ننویس..دارا و سارا غلط میکنن باهم به مدرسه میروند!بنویس دارا و سارا،هرکدام جداگانه..سارا از این طرف خیابان و دارا از آن طرف خیابان به مدرسه میرود!چه دوروزمونه ای شده والا...:icon_26:.یا میگفت:بنویس مادر بادام دارد!نه نه ننویس..ننویس!بنویس مادر آرزوی بادام دارد!!
شما هم بذارین بخندیم دوستان...
آخرین ویرایش توسط مدیر: