☼ایده پردازی☼ (برای کمک به نویسندگان)

آیا به نظرتون تاپیک "ایده پردازی" به دردتون میخوره و کارساز هست؟

  • بله

  • خیر


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
ایده فوبیاهای عجیب -5
و برگشتیم سری پنجم فوبیاهای عجیب!

[HIDE-THANKS]هراس از باران (Ombrophobia) :مسلما برای یک شخصیت در رمان ایده جالبیه اما...یکم باید با خلاقیت و سختکوشی این ویژگی رو نسبت داد...مثلا میتونه به خاطر اینک تو بچگیش مامانش بهش میگفته اگه تو بارون بری بیرون سرما میخوری...اینم ترس وجودشو گرفته و همیشه از بارون میترسه!
ترس از سوراخ (Trypophobia): اینو خیلی راحت میتونین جا بدین! شخصیتی که از چیزایی که سوراخ های کوچیک داره مثل اسفنج، کندوی زنبور ، پنیر سوئیسی که خیلی معروفه(اصلا میتونه شخصیت تو سوئیس باشه و کلا از پنیرش بترسه 25r30wi) و...
ترس از عدد 4 (Tetraphobia): ترس از اعداد کار راحتیه، میتونید راحت به شخصیت هاتون نسبت بدید، مثلا اینکه چندبار با یه عدد خاصی بدشانسی اورده و از اون به بعد همیشه ازش میترسه و سعی میکنه تا جای ممکن کاراشو جوری انجام بده که با اون عدد درگیر نشه.
ترس از عدد 13 (Triskaidekaphobia): اینم نمونه همون عدده...با تفاوت اینکه 13 خیلی جا افتاده که میگن عدد شیطانه مثل 666.
ترس از لغات طولانی (Hippopotomonstrosesquipedaliophobia): اسم این فوبیا برای ادم های عادیش هم وحشتناکه چه برسه کسایی میترسن! انگار یکی کله رو کوبنده به کیبورد! این فوبیا هم یکم به خلاقیت نویسنده برمیگرده که چطور میخواد به شخصیتش ربط بده!
ترس از رعد و برق(Brontophobia): مسلما خیلیامون از رعد و برق ممکنه بترسیم حالا به خاطر صداش یا برقی که میزنه...اما ترس ما اونقدری شدید نیست که وقتی رعد و برق میزنه ما بریم زیر میزی جایی قایم شیم نهایتا سر جامون یه چیزی گوش میدیم. افرادی که فوبیا رعد و برق دارن به هر دری میزنن که از اون صدای مهیب دور بمونن.

ترس از دندانپزشک (Odontophobia): این خودش میتونه بساط یه رمان طنز رو فراهم کنه! :campe45on2:[/HIDE-THANKS]


 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    ایده بازی {فکری

    چیزی که کم تو رمانا به چشم میخوره ولی تو دنیای واقعیش زیاده" بازی فکری"ـه
    اما بیشتر وقتا بازی هایی که تو رمان ها انجام میدن"جرات یا حقیقت" ـه!

    [HIDE-THANKS]خب به نظر من تو دنیای واقعی این بازی بین نوجوان ها تا نهایتا 22،23 ساله هاس. یعنی این بازی حداقل توی ایران، خیلی بین بزرگتر ها محبوب نیست.
    خب چرا یکم خلاقیت به خرج ندیم و بازی های فکری جدید رو وارد رمان ها نکنیم؟ چرا همش باید جرات یا حقیقت بازی کنن؟ مگه ما بازی فکری خوب کم داریم؟
    یعنی به شخصه بارها و بارها دیدم که خیلی از فک و فامیلامون یا حتی دوستان و کسایی که تو کافه ها هستن، دارن "تخته نرد" بازی میکنن.
    بازی های دورهمی(که اکثریت بازی میکنن): اسم فامیل، مونوپلی، چشمک، مافیا، منچ، مارپله و...
    دگر بازی ها: اسپلندور، کودتا، بازار(ایرانیه)، کُدنِیمز،سوشی گو، کاپوچین، تیزبین، اوتلو، دوز، دَبِرنا، جِنگا و ....
    بازی های با پاسور: هفت خبیث، حکم، یازده تایی، بی دل، بی بی سلام، انواع فال گرفتنا(بازی نیست)، پوکر و ....
    یعنی ببینید چــــــــــــــه قــــــــــــــــــــدر ما بازی فکری داریم! انواع و اقسامش! خارجی و ایرانیش! مدل به مدل! خب واسه چی همه چسبیدین به جرات حقیقت بدبخت؟!
    با استفاده از این ایده بازی ها، خیلی راحت میتونید یه زنگ تفریح برای رمانتون فراهم کنید! نیازی هم به کل کل با کسی یا رفتن به جایی نیست فقط کافیه چندتا شخصیت های رمانتون رو کنار هم جمع کنید و یکی از این بازی های قشنگ رو انجام بدین.

    من بیشتر بازی هایی رو گفتم که خودم بازی کردم و میشناسم. اگر کمکی درباره هرکدوم خواستید، در خدمتم، میتونید به خصوصی ام مراجعه کنید.
    [/HIDE-THANKS]

    اگر مایل بودید، برای زمان هایی که میخواید ببینید چه زمانی پست گذاشته میشه، بالای تاپیک، سمت چپ، "پیگیری موضوع" رو بزنید
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    ایده بازی {دیجیتالی(یا ویدیویی)

    [HIDE-THANKS]تا حالا شده برای زنگ تفریحای رمانتون، از ایده بازی های دیجیتالی کمک بگیرید؟
    پلی استیشن، ایکس باکس، بازی های کامپیوتری، بازی های تو مبایل و ...
    مسلما الان دیگه بچه ها با اسباب بازیاشون بازی نمیکنن، بلکه همشون یه تبلت یا یه گوشی دارن و توش انواع و اقسام بازی ها هست.
    خود بزرگترا هم وقتی میرن جایی واسه اینکه حوصلشون سر نره یا با گوشی بازی میکنن یا کلا تو شبکه های اجتماعی میگردن (بحث اینم میذاریم)
    -چشمم به نیما افتاد. طبق معمول، خاله واسه ازادی از شر اتیش سوزوندنای این فسقله بچه، گوشی خودشو داده بود دستشو و احتمال میدادم داشت "temple run" بازی میکرد!
    -یه گازی به مافین شکلاتیم زدم و با عصبانیت ارمان توپیدم که یکم از مافین از دهنم بیرون ریخت! عوضی داشت تقلب میکرد! دوباره دستشو دراز کرد و محکم و سریع دکمه های دسته منو فشار داد! بلند صداش کردم و نگاهم به صفحه تلویزیون افتاد که ماشینم چپه شد و از دور بازی خارج شدم.
    -هدفونم رو روی گوشم گذاشتم تا صدای لپ تاپم از اتاقم بیرون نره. بازی GTA رو باز کردم و واردش شدم. از اینکه الکی ماشین میدزدیدم، یا ادما رو با اسلحه و کلاشینکف میکشتم یه لـ*ـذت خاصی وجودم رو میگرفت.

    از یک طرف هم ما انواع بازی ها رو داریم!


    من خودم به شخصه بازی های نقش افرینی و ماجرایی رو بیشتر دوست دارم.
    میتونید بر اساس علاقش شخصیت هاتون، علاقه اش به سبک مورد علاقه بازیش رو هم بنویسید.
    [/HIDE-THANKS]
    پس، خلاقانه تر فکر کنیم، تصویر سازی کنیم و شرح بدیم!
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    ایده دوست خیالی

    [HIDE-THANKS]شاید یکم عجیب باشه، اما مطمئنم همه ما این دوران رو طی کردیم و توی زمان بچگیمون یک دوست خیالی داشتیم!
    دوست خیالی ای که مطمئنا مثل یک فرد واقعی باهاش رفتار کردیم. اسم روش گذاشتیم و باهاش بازی کردیم و توی درصدی از مواقع هم، از تجربیاتمون با دوستمون برای بقیه تعریف کردیم.
    خودم رو مثال میزنم:

    من تو بچگی یه دوست خیالی داشتم که اسمشو گذاشته بودم "اَبسیرا" (واقعا نمیدونم چه اسمیه فکر کنم اولین چیزی که تلفط کردم رو گذاشته بودم :aiwan_lightsds_blum: ) یه پسربچه ای که از خودم کوچیک تر بود و موهای قهوه ای داشت و یکمم صورت و کله اش بزرگ تر از بدنش بود. بیشتر وقتا هم بدنش نامرئی بود و نمیتونستم بدنشو ببینم اما خطوط بدنش مشخص بود. یادمه که خیلی با هم حرف میزدیم و بیشتر وقتا دعوا و بحث میکردیم و میزدیم تو سرو کله ی هم و با این حال خیلی هم دوستش داشتم
    یکی دو بار مامانم گفتم "اره ابسیرا این کارو کرده اون کارو کرده" اونم فکر میکرد دارم یکی از دوستای مهد کودکم رو میگم اما اسمش رو خوب نمیتونم تلفظ کنم :aiwan_lightsds_blum:


    در کل، مسلما ای ایده میتونه ایده ی نگـاه دانلـود کامل رو فراهم کنه!
    مثلا رمانی که هول محور یک بچه با این مدل افکارات جالبش میچرخه و میتونه حالت روانشناسی بچه ها رو داشته باشه
    رمانی که توی یکی از صحنه هاش، یک بچه درمورد دوست خیالیش حرف میزنه یا یکی میبینتش که داره حرف میزنه.( حتی میتونه نگـاه دانلـود با ژانر ترسناک رو فراهم کنه)
    اما در کل این قضیه امر عادی بین بچه های 3 تا 6 ساله و روابطشون با دوست خیالشون بیشتر از 6 ماه طول بکشه باید نگران شد. (اگر خواستید توی رمانتون بنویسید، این نکته رو یادتون نره)

    حالا اصلا بچه ها هم نه فقط، میخواید یه چیز متفاوت تر بنویسید، پس میتونید توی هر رنج سنی که دوست دارید دوستان خیالی به شخصیتتون بدید و یه جورایی گریز بودنش از جامعه و ادم های اطرافش رو نشون بدین.
    در هر صورت، اگر خواستید همچین ایده ای رو توی رمانتون پیاده کنید، اول یک دور تحقیق کامل رو انجام بدید و سعی کنید از تجربیات دیگران استفاده کنید.
    [/HIDE-THANKS]
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    ایده ی ساز ها

    [HIDE-THANKS]تا حالا دقت کردین توی رمانا، شخصیت ها بخوان بگن خیلی موسیقی بلدن گیتار یا پیانو رو میارن وسط؟ خب همه که که دیگه گیتار نمیزنن، ما انواع و اقسام ساز ها رو داریم که خیلی راحت میتونیم به شخصیت هامون مرتبطش کنیم.

    سازهای زهی
    باغلاما
    بالالایکا
    بانجو
    بربط (عود یا رود)
    تار آذربایجانی (۹ سیم)
    تار
    تار باس
    تنبور
    چگور
    چونگیر
    دولسیمر
    دیوان
    دوتار
    رباب
    سلانه
    سه‌تار
    سی‌تار
    سنتور
    شهتور
    شورانگیز
    صراحی
    قیچک (غژک یا غیچک)
    کرشمه
    کنترباس
    کمانچه
    گیتار
    قانون
    قاویز (زنبورک ترکمنی)
    قوپوز
    قیجاق (کمانچهٔ ترکمنی)
    لوت
    مراژ
    ویولون
    ویولون آلتو
    ویولا
    ویولا د آمور
    ویولا داگامبا
    ویولای باس
    ویولن‌سل
    ماندولین
    هارپ
    یوکه‌لیلی

    سازهای بادی
    ابوا
    بالابان
    تاریا
    ترومبون
    ترومپت
    توبا
    توبای بایرویت
    تویتوک (نی ترکمنی)
    دودوک
    دوزله (دونی)
    زامپونیا
    ساکسوفون
    ساکسوفون سوپرانو
    ساکسوفون آلتو
    ساکسوفون تنور
    ساکسوفون ملودی
    ساکسوفون باریتون
    ساکسوفون باس
    سازدهنی
    سرنا
    سوسافون
    شمشال
    شهنای
    شیپور
    فاگوت
    فلوت پیکولو
    فلوت
    فلوت آلتو
    فلوت باس
    فلوت ریکوردر
    فلوگل هورن
    قره نی
    قشمه
    کر آنگله
    کرنای
    کلارینت
    کورنت
    نی
    نی انبان
    هورن
    یدی بوغون (نی ترکمنی)
    لَله وا
    ملودیکا
    دیجریدو

    سازهای کوبه‌ای
    دف
    دایره (در زبان ترکی به آن قاوال هم می‌گویند)
    تنبک (ضرب)
    تیمبال (تیمپانی)
    طبل
    دامارو
    دمام
    مثلث
    ماراکاس
    سنج
    زنبورک
    تومبا
    طبلا
    دهل
    تمپو
    کاخون
    کوزه (اودو)
    هنگ درام

    سازهای صفحه‌کلیددار
    پیانو
    ارگ
    کلاوسن
    کلاویکورد
    چمبالو
    هارپسیکورد
    چلستا
    آکوردئون
    هارمونیون
    گارمون
    ویرجینال

    سازهای الکترونیکی
    ارگ برقی
    ترمین
    درام الکتریک
    سینتی سایزر
    کیبورد
    گیتار الکتریک
    گیتار بیس
    سه تار الکتریک

    حتی اگه خیلیاش رو هم ندیده یا شنیده باشیم، میتونیم توی رمان بیاریم تا بقیه باهاش اشنا شن
    با تشکر از

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    بابت ایده[/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    ایده مسافرت، پیک نیک

    [HIDE-THANKS]مسافرت:

    آقو دقت کِردین؟ تو ای رومانا هَمِش میرن شومال؟! من فکر می کونوم عامل ای تیرافیک جاده چالوس همینو باشنـــا!
    ولی Seriously چرا؟! چرا همه میرن شمال؟ یا کیش یا قشم؟! همش میرن شمال ویلای اون پسر چش قشنگه هرکول هیکل!
    آیا میدانستین ایران به غیر از شمال از چند جهت جغرافیای دگر هم برخوردار است؟(این حرفو یه نفر دیگه تو نگاه زده بود یادم نیست کی)
    که از قضا این چهار جهت شامل کلی استان و شهر میشود؟ که از قضا این استان ها شاید خیلی بیشتر از این شمال که چیزی به جز دریا نداره؛ مکان های دیدنی داشته باشن؟(تفریحی نه ها! دیدنی! خودمونو که گول نمیزنیم)
    حداقل به عنوان تجربه های جدید تو رمانا که خوبن؟
    البته نا گفته نماند الان مسافرت های رمانا بهتر شدن...یعنی دیگه فرت و فرت نمیرن ویلای شمال عمو امجدشون!
    بگذریم کلا خواستیم یه یاداوری کنیم درمورد مسافرت ها..که شخصیت های رمان هم مثل همین مردم خودمونن...و قطعا همه بیل گیتس نیستن...و قطعا خیلیا هستن که وقتی شمال هم میرن ویلا رو برای چند شب اجاره میکنن...!
    یه بارم بنویسید اجاره کردن و از حشرات موذی مثل عنکبوت و پشه در امان نیستن، یه بارم بنویسید تو چله تابستون تو اون هوای مرطوب شمال کولر کار نمیکنه! یه بارم بنویسید بوی درختا و گیاهای شمال شخصیتای رمان رو مسخ میکنه، یه بارم بنویسید میخواستن برن حیاط بازی کنن ولی دمپایی نبود، یه بارم بنوسید همه خانوادگی دور اتیش نشستن و سیب زمینی پختن یا اش رشته دست پخت مامانشون(یا خاله اشون) رو خوردن (به جای دور همی های دوستانه که همه کنار دریا روی اون شنا روی تنه های درخت یا سنگ نشسته بودن و یکی هم گیتار میزد!) یه بارم بنویسید از این حصیر مسیرا اوردن با چایی و دم و تشکیلات نشستن و در حالی که یه مرد چاق لُخـ*ت پرمو که تازه از دریا اومده بیرون بدون پوشیدن دمپایی به سمت ماشینش میره :aiwan_lightsds_blum: یه بارم بنویسید یه خانواده با بچشون از کنار ساحل دارن رد میشن، یه بارم از کثیفیای خزر بنوسید، یه بارم چیز هایی که میبینید و تجربه میکنید رو بنویسید!
    (ولی سیریسلی یه بارم بنویسید ویلا رو اجاره میکنن! از بس همه ویلاها مال خودشون بود احساس میکنم فقط ما بدبخت بی چاره ها ویلا نداریم کنار دریا تو شمال!)

    پیک نیک

    دیدین تو رمانا وقتی سیزده به در میشه، همه دارن تو ویلای شمالشون جوج میزنن با نوشابه؟! من نمیدونم اینا که انقدر پولدارن واسه چی تعطیلات رو ایران موندن؟! چرا نرفتن انتالیایی ترکیه ای نمیدونم ارمنستانی، روسیه ای اذربایجانی! این همه کشور خوب همسایه داریم.
    این قضیه خیلی غیر منطقیه به نظرم! پول داری و ادعای پولدارین میشه ولی میمونی میری شمال! در حالی تمــــــــــــــــــــــــام این افرادی که توی سیزده به در یا هر به دری که حتی روزش مناسبت هم نداره تو پارک های جنگلی روی حصیر نشستن و پای منقل دارن جوج میزنن و بقیه اونور دارن وسطی یا والیبال بازی میکنن، منم! :/
    خدایی چرا یه بار نمینویسین که خانواده برای تعطیلات یا پیک نیک میرن پارکی جایی چادر میزنن؟ به خدا انقدم حال میده که نگو! فکر کن دسته جمعی با خانواده بری پیک نیک یا مسافرت بعد وسط راه چادر بزنی شب بخوابی! بعد بچه ها از این چادر به اون چادر اسکی میرن!
    چرا یه بار نمینویسین اینا رو؟ چرا یکم این واقعیت ها رو به رمانتون اضافه نمیکنید؟ باور کنید هم منطقی تره هم شیرین تر! هیچکس دیگه دلش نمیخواد درمورد یه پسر خفن پولدار با خونه و ماشین و ویلای انچنانیش به همراه یه دختر لوس و لجباز بخونه.
    یه بارم بنویسید یهویی همگی تصیمی میگیرن به جای کافه یا رستوران برن پارک نهج البلاغه یا پل طبیعت یا پارک جوانمردان و چندتا ساندویچ میگیرن و در حالی که زیر یه الاچیق یا روی یه حصیر نشستن میگن، میخورن و میخندن!

    با تشکر از @برنو بابت ایده

    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا