- عضویت
- 2016/12/05
- ارسالی ها
- 3,432
- امتیاز واکنش
- 23,507
- امتیاز
- 746
- سن
- 21
درود بر دوستان عزیز نگاه دانلودی
دور اول دیشب ساعت ۱۲ تموم شد و هر کسی بعد اون پیام داد، متن رو قبول نکردم!
بزودی نظرسنجی هم راه میندازم فقط منتظر بسته شدن تاپیک قبلم
چون یکم دوستان عزیزم واسه نقد و تحلیل متون قبل وقت کم آوردن (هنوز خیلی متن ها تحلیل نشدن) برای همین، ایندفعه تا سه شنبه وقت دارید. این طوری ما تا شنبه وقت داریم به تحلیل متون بپردازیم و به آقا کیارش هم فشار نمیاد واسه نقد متون.
و حالا بحث بسیار شیرین قوانین:
اولا:
تقلب ممنوع.
دوما:
اینجا واسه اعلام آمادگی برای دور دومه
خب خب همونطور که دور اول گفتم، به نفر اول، مدال خلاقیت داده میشه. من خودم به شخصه خیلی دوست داشتم به نفرات دوم و سوم هم میشد چیزی داد ولی خب تصمیم بزرگان این بود دگ.
خب خب اینم متن نا تمام دوم:
نمی توانستم بی تفاوت بگذرم و اینجا رهایش کنم. جدای از تمام ظلم و آزار رساندن هایش، تمام تحقیر کردن ها وبه تمسخر گرفتن هایش،تمام تکبر و غرور ورزیدن هایش؛ به عنوان ندیمه ای دلسوز،نگران حالش هستم؛نگران سرورم. شاهزاده ای که دیر یا زود به جای پدرش،بر تخت پادشاهی خواهد نشست؛ البته اگر زنده بماند!
آب دهانم را به سختی فرو دادم و با قدم هایی لرزان، در پناه تنه قطور درختان جنگل، کمی به جلو رفتم. نور خیره کننده آتشی که بر پا بود، حتی از این فاصله هم ،چشمانم را می آزرد.
پلک زدم و دقیق تر نگاه کردم. شاهزاده با لباس هایی چاک چاک و پاره شده، به روی زمین مقابل آتش زانو زده و دست هایش از پشت با طناب بسته شده بود. یکی از جنگلیان،کنارش ایستاده بود .خنجری تیز در دستش بود که ...
برید ببینم چه میکنید. محلتم که گفتم تا سه شنبه وقت دارید.
دور اول دیشب ساعت ۱۲ تموم شد و هر کسی بعد اون پیام داد، متن رو قبول نکردم!
بزودی نظرسنجی هم راه میندازم فقط منتظر بسته شدن تاپیک قبلم
چون یکم دوستان عزیزم واسه نقد و تحلیل متون قبل وقت کم آوردن (هنوز خیلی متن ها تحلیل نشدن) برای همین، ایندفعه تا سه شنبه وقت دارید. این طوری ما تا شنبه وقت داریم به تحلیل متون بپردازیم و به آقا کیارش هم فشار نمیاد واسه نقد متون.
و حالا بحث بسیار شیرین قوانین:
اولا:
تقلب ممنوع.
دوما:
اینجا واسه اعلام آمادگی برای دور دومه
خب خب همونطور که دور اول گفتم، به نفر اول، مدال خلاقیت داده میشه. من خودم به شخصه خیلی دوست داشتم به نفرات دوم و سوم هم میشد چیزی داد ولی خب تصمیم بزرگان این بود دگ.
خب خب اینم متن نا تمام دوم:
نمی توانستم بی تفاوت بگذرم و اینجا رهایش کنم. جدای از تمام ظلم و آزار رساندن هایش، تمام تحقیر کردن ها وبه تمسخر گرفتن هایش،تمام تکبر و غرور ورزیدن هایش؛ به عنوان ندیمه ای دلسوز،نگران حالش هستم؛نگران سرورم. شاهزاده ای که دیر یا زود به جای پدرش،بر تخت پادشاهی خواهد نشست؛ البته اگر زنده بماند!
آب دهانم را به سختی فرو دادم و با قدم هایی لرزان، در پناه تنه قطور درختان جنگل، کمی به جلو رفتم. نور خیره کننده آتشی که بر پا بود، حتی از این فاصله هم ،چشمانم را می آزرد.
پلک زدم و دقیق تر نگاه کردم. شاهزاده با لباس هایی چاک چاک و پاره شده، به روی زمین مقابل آتش زانو زده و دست هایش از پشت با طناب بسته شده بود. یکی از جنگلیان،کنارش ایستاده بود .خنجری تیز در دستش بود که ...
برید ببینم چه میکنید. محلتم که گفتم تا سه شنبه وقت دارید.