توی شعر از دو قالب ظاهری و درونی یاهمون ذهنی استفاده کردم
یعنی هم روی هم وزن بودن قافیه ها و تشابه شکلیشون که ارایش زیبایی داشته باشه، وهم از ذهنی که خواننده بتونه همه چیزوتصور و احساس کنه. و جذبش بشه
که البته بیتهایی فاقد وزن مساوین ..اشکالاتش زیاده .. یه شعر با سبک معاصر اما تقریبا با قافیه متشابه سرودم..نمیدونم که درست درکنار هم به کار بردم یانه
درود به جایگاه قافیه های شعرتان دقت کنید
حل شدم ارام در نگاهت...
یک معادله ی مجهول بودی
در نگاهم همه معلوم بودند..
ساخته ی کدام محلول بودی
حل شدم ارام در نگاهت..
در نگاهت چه جنگلی بر پاست
گمشده ای در جنگلت بودم...
حکم جنگل ایا هنوز برجاست؟
از مهمان سرزده قلب تو...
مثل شیر مهمان نوازی میکند
یا که با بی رحمی تمام
بر حریمم دست درازی میکند..
بر حریمم دست درازی کردی که
چند شبیست حال منخوب نیست
زندگی ذایقه اش تلخ شده است
یا که کام من مطلوب نیست ...
با توجه به قافیه های موجود و اینکه قافیه های قطعه یکسان هستند مشخصا قالب شعری شما قطعه نیست
ظاهرا شبیه به چارپاره است
اگه مصرع اول بیت سوم رو درنظرنگیریم و کمی روی وزن کارشه.
..........+ ...........+
...........٭ ...........٭
این حالتیه
واین حالت فقط توی قالب مثنویه فکر کنم
دوست عزیز اگر از مشکلات فراون وزن بگذریم که دوستان درباره اش به درستی نظر دادند، شعر شما را از نظر مفهمومی و ایهام بررسی میکنم و ذکر این مطلب که ایهام یکی از عناصر محرک و مهم در صنعت های ادبی خاصه شعر هست
حل شدم ارام در نگاهت... در نگاهت آرام حل شدم
یک معادله ی مجهول بودی یک معادله مجهول بودی
در نگاهم همه معلوم بودند.. درنگاهم همه معلوم بودند
ساخته ی کدام محلول بودی ساخته کدام محلول بودی
حل شدم ارام در نگاهت.. در نگاهت آرام حل شدم
در نگاهت چه جنگلی بر پاست در نگاهت چه جنگلی بر پاست
گمشده ای در جنگلت بودم... گمشده ای در جنگلت بودم.
حکم جنگل ایا هنوز برجاست؟ حکم جنگل ایا هنوز برجاست؟ والی آخر..
می بینید معنا کردن شعر شما چقدر ساده هست؟تقریباً تمامی ابیات به شکل نثر گفته شده و از ایهام خبری نیست ،خواننده اندک جایی برای مکاشفه در شعر شما نداره کمی عمیق تر به شعر فکرکنید از سطح واژه ها بگذرید و به عمق برید هروقت هرجا کلمات شما رو مسخ خودش کرد سریع روی کاغذ نیاورید هرچند با این بی وزنی و معلق بودن اثر شما در قالبهای متعدد نمیدونم میشه تعبیری ازشعر برآن نهاد یاخیر اما شمارو میهمان شعری از دوستی میکنم که فضاش به شعر شما نزدیکه اما عمقش غیر قابل تصور لطفاً به عمق و ایهام در این شعر دقت بفرمایید
باغ زيتون داری انگاری ميون چشمهات
زنده میمونه مگه چيزی بدون چشمهات؟
بد به حال اونکه ميشه باز اسير اون نگاه
اونکه میافته به دام چند و چون چشمهات
چشماتو از آبی دريا گرفتی يا درخت؟
قاطيه... سبز-آبيه... رنگينکمونه چشمهات
انگاری هرکی مياد اونجا يه جوری گم ميشه!
جنگلای وحشی مازندرونه چشمهات
انگاری هرکی مياد اونجا... يه جوری مرده، نه؟
احتمالا ميدون عاشقکشونه چشمهات
چن تا عاشق کشتی اينجوری لبات قرمز شده؟
خونِ چن تا عاشقه روی کلون چشمهات؟
.............
.............
بد نگام کردي... نگات مثل يه عاقل به سفيه...
... جونمو از من بگير اما به جون چشمهات...
من هميشه مخلصِ اخمای ناجور توام
آخ نمیفهمم چی میگی با زبون چشمهات
داری بدجوری نگاهش میکنی... ترسيده خُب!
صد تا ببر گشنه میچرخن ميون چشمهات!!
............
............
مثل اينکه شوخيام بدجوری کار دستم ميده!
آخه میبينم بازم لبريز خونه چشمهات...
شوخی بود! اما فقط يک جملهی جدی : آهای!
دوس داری يکّی بياد بله برون چشمهات؟!
با عرض سلام به مدیر باز نشسته و با اخذ اجازه از استاد همایون؛ می خواستم نقدی رو به نقد مدیر مذکور وارد کنم.
سوای بیان تند و قاطع ایشون ، که بنده بشدت اون رو می پسندم، باید بگم که بیش از حد ساختار گرا به شعر نگاه میکنن و این مشکل بسیار حادی بود که در اواخر درخشش سبک خراسانی دامن گیر سبک مذکور شد و زمینه ساز ظهور سبک عراقی. شعر معاصر با طلایه داری افرادی که معنا و ساختار رو تلفیق گونه عرضه کردن، از هنجار های ناهنجار و نامربوط گذر کرد و فی النتیجه شعرای گرانقدری رو به بلوغ رسوند که نوید یک عصر طلایی رو می دادند.
اما با این حال باز هم عده ای در فرع موندن و به هسته ی اصلی شعر نفوذ نکردن.اینها همون افرادی هستن که در عصر نیما با غزل ها و قصیده هاشون آه از نهاد افسانه های نیما بلند کردن.
اگه بخوایم که در فروع شعر و ظواهر اون گیر کنیم، همین اندک مخاطب کتاب خوان و شعر خوان رو هم از دست میدیم.نه تنها به عقیده ی من، که به عقیده ی و نظر بزرگان ادب فارسی، نظیر استاد کدکنی، استاد بهمنی، استاد ندوشن و...؛ شعر باید قابل فهم و درک بودن رو در اولویت خودش قرار بده و حتی اگه صنایع باعث گنگی معنا میشن باید اونها رو جایگزین کنه.فلذا لازم نیست شعر آنقدر غرق در آرایه ها و رنگ و لعاب ها بشه که معنا و اصل درهم بریزه.نظیر اشعار شعرای درباری عهد غزنویان.
وزن و قافیه، لازمه ی شعر کلاسیک و کهنه.قبول دارم؛ لکن گمان میکنم که ایشون با سبک کار شعرای معاصر آشنا نیستن.شعر قبلی من که ایشون نقد کردن، در واقع مشقی بود از اشعار پویاجمشیدی، علیرضا آذر و...
توصیه میکنم که هسته واصل شعر، یعنی معنا، رو قربانی ظواهر نکنید.
با آرزوی موفقیت و آرامش.