شاید این سوال واسه کسانی که علاقه به سرودن شعر دارن پیش بیاد
در کار شاعری جز چند قاعده برای شروع کار وجود ندارد. تازه این قواعد هم کاملاً صوریاند. درست مانند بازی شطرنج. حرکات اول تقریباً مشابهاند. اما در مرحلهی بعدی باید خود شما طرح حملهی تازهای را ابداع کنید. نابغانهترین حرکت در دست بعدی بهکار نمیآید.
:
پنجم: داشتن عادت به کار و داشتن روش کار. کار روی کلمات. و این امر بینهایت شخصی و انفرادی است و فقط بر اثر سالها ممارست به دست میآید.
وزن
وزن قوت و قدرت اصلی و نیروی اساسی شعر است، اما تبیین شدنی نیست. میتوان گفت که وزن در شعر چیزی است مانند مغناطیس یا نیروی برق، اینها صورتهایی از «انرژی» هستند. ممکن است در چند شعر وزن به یک گونه باشد و حتی در تمام آثار یک شاعر. این امر موجب یکنواختی کلام نمیشود، زیرا ممکن است وزن چنان پیچیده و چنان به قالب آوردنش دشوار باشد که نتوان هیچگاه به سرانجام کار رسید. حتی با چند شعر طویل
وزن قوت و قدرت اصلی و نیروی اساسی شعر است، اما تبیین شدنی نیست. میتوان گفت که وزن در شعر چیزی است مانند مغناطیس یا نیروی برق، اینها صورتهایی از «انرژی» هستند. ممکن است در چند شعر وزن به یک گونه باشد و حتی در تمام آثار یک شاعر.
کسی که برای نخستینبار در زندگی قلم به دست میگیرد و میخواهد شاعر بشود احتیاجی به نوشتهی من ندارد. کسی به این مقاله نیاز دارد که بخواهد به رغم همهی موانع شاعر بشود. کسی که با علم به این نکته که شاعری دشوارترین کارهاست بخواهد از وسائل و عواملی که رنگ الهام به خود گرفته است اطلاع یابد. بهعنوان نتیجه باید
1- شعر صنعت است. دشوارترین صنعتها، پیچیدهترین صنعتها.
2- کارآموزی در کار شعر آن نیست که یاد بگیریم چگونه نمونهی مشخص و محدودی از آثار شعری تدارک ببینیم بلکه مطالعه و بررسی وسایل همه جانبهی کار شاعری است، مطالعهی روشهای علمی این صنعت است، که ما را در آفریدن روشهای دیگر مدد میکند.
3- نوآوری در موارد و مصالح کار، و نیز در اسلوبها و روشها، برای هر کار شاعرانهای الزامی است.
4- کار شاعر باید هر صبح و شام باشد تا بتواند به کار خود تسلط یابد و خزانههای شاعری را انباشته کند.
5- داشتن یک یادداشتنامه و دانستن راه استفاده از آن مهمتر است تا بیخطا اوزان و معیارهای کهنه را آزمودن.
6- بیهوده است که کارخانهی بزرگ شعرسازی بنا کنیم که آجر شعر بیرون بدهد. باید به جلفیها و سبکسریهای غیرعاقلانهی شاعری پشت کنیم
7- شاعر باید در مرکز وقایع و رویدادها باشد. باید فرضیهی اقتصادی بداند، زندگی واقعی را بشناسد. در دید علمی تاریخ نفوذ کند. اینها برای شاعر در قسمت اساسی کارش مهمتر از کتابهای قرون وسطایی اساتید خیالپرست است که به افکار کهنه رنگ ابدیت میبخشند
8- باید افسانهی هنر بیاعتنا به سیاست را ریز ریز کرد.
9- قضاوتهای مبنی بر اتفاق و تصادف، داوریهای انفرادی، ابراز سلیقههای بیاساس هنگامی به دور ریخته میشود که هنر را از دیدگاه صنعت ببینیم.
10- آنطور که بعضی ادعا میکنند نمیتوان «حکاکی» و شیوهی پرداخت(تکنیک) شعری را به خودی خود دارای ارزش دانست. اما با این همه همین کار است که شعر را قابل استفاده میسازد. فقط با اختلاف در «وسایل» کار در قلمرو شعر است که تفاوت شاعران آشکار میشود. فقط با آگاهی و کوشش در راه بهتر شدن، گرد کردن مواد و تنوع شیوههای کار است که از مبتدی، هنرمندی حرفهای به وجود میآید.
11- فضا و محیط شاعرانهی روزمره نیز، مانند عوامل دیگر، در آفرینش آثار اصیل هنری تأثیر میگذارد. باید که حتی لباسهای شاعر، و گفتگوهای خصوصی با همسرش نیز، بر اساس آفرینش شاعرانهی او، با سایر مردم تفاوت داشته باشد.
کوشش من کوشش فروتنانهای شخصی است. کار من این است که از کارهای نظری دوستان زبانشناس استفاده کنم. این زبانشناسان و لغتشناسان باید دربارهی مواد و مصالح دوران ما کار کنند. و مستقیماً به مدد کار شاعرانهای که در پیش است بشتابند.
- اگر وزن و قافیه را نمیشناسید و شاعرید یا شعر را دوست دارید , حتما این نوشته را بخوانید . خواندنش وقت زیادی از شما نمیگیرد : 20 دقیقه این مطلب را بخوانید و نیم ساعت 5 تا شعر را بررسی کنید . همین و تمام ! باور کنید اصلا سخت نیست . تنبلی را کنار بگذارید
چرا دانستن اصول وزن و قافیه لازم است ؟
برای آنکه شعر دیگران ( از فردوسی و سعدی و مولوی و حافظ تا بسیاری از شعرهای نیما و سهراب و فروغ و اخوان ثالث و شاملو ) را درست بخوانید و از آن لـ*ـذت بیشتری ببرید و اگر شعر کلاسیک یا نیمایی یا ترانه میگویید برای این که شعر ِ بدون اشکال بگویید و اگر شعر سپید هم میگویید برای آنکه آهنگ ذاتی شعر خود را مخصوصا در قسمت های موزونتر آن بهتر بشناسید .
وزن همان ریتم یا آهنگ شعر است و دانستن وزن و قافیه برای شاعر یا خواننده شعر به همان دلیلی لازم است که موسیقیدان باید نتها و دستگاههای موسیقی را بشناسد و نقاش رنگهایش را .
اگر فضای شعر و وزن آن همخوانی داشته باشد , تاثیر گذارتر است و اگر نه , باز هم بهتر است بدانید بر اساس چه دلیلی این کنتراست را ایجاد کرده اید !
تاثیر وزن و قافیه را از نظر علمی چگونه میتوان تعبیر کرد؟
یادتان باشد که اصول علم عروض با آنکه قدیمی است کاملا علمی و منطقی بنا شده است.
احساسانگیز و خیالانگیز بودن شعر منجر به سیال و شناور بودن آن و تفسیر شعر به دلخواه خواننده و گاهی قرارگرفتن خواننده به جای شاعر میشود ! و قدیمی ها وزن و قافیه را در کنار آن جزء ارکان شعر میدانستند .
انتقاد به وزن و قافیه
اول . آیا وزن و قافیه ممکن است حواس شنونده را از موضوع اصلی شعر منحرف کند ؟
بله ! گاهی . دقیقا همانطور که موزیک و آواز خواننده یک ترانه میتوانند تاثیر همدیگر را کم کنند . شما دوباره گوش کنید مشکل حل میشود !
دوم . آیا وزن و قافیه برای شاعر محدودیت ایجاد میکند ؟
بله ! خیلی هم ایجاد میکند .
مولوی فرموده است :
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
هر هنری در هر سبکی مشخصاتی دارد که همان محدودیت های آن است ! اگر قرار باشد شما شعری بگویید که هیچ وزن و قافیه ای نداشته باشد این هم خودش یک محدودیت است . نیست؟
حتی ردیف هم کمرنگ میشود . مگر آن که مترجم دوباره شعر بگوید ! این اشکال در ترجمه داستان هم به شکل های دیگری وجود دارد .
هیچ دو کلمه ای در دو زبان مختلف و حتی در یک زبان بار معنایی و ایهامی و احساسی و تاریخی یکسانی ندارد . از آن مهم تر یک کلمه برای دو شخص هم زبان نیز تصور و ادراک یکسان ایجاد نمیکند ! مثلا وقتی من کلمه ی آبی را میشنوم ممکن است آسمان را تصور کنم و شما دریا را !
یا کلمه ی امتحان برای دانش اموز یا دانشجو صحنه ی امتحان دادن را تداعی میکند و برای معلم یا استاد صحنه ی امتحان گرفتن را یا کلمه ی سیاست در زبان فارسی به معنی تنبیه و شکنجه به کار میرفته و شما اگر هم فکر کنید این موضوع را نمیدانید ولی در لایه های پنهانی تر ذهنتان یا در حافظه ی تاریخی تان این موضوع را میدانید . ( واژه باستانی جهانبانی چقدر زیباست !)
حالا آموزش وزن شعر فارسی را شروع میکنم:
همه چیز از زمان لازم برای تلفظ یک هجا ( بخش)شروع میشود:
تلفظ ر ِی از ر ِ بیشتر طول میکشد .این که ساده است . نیست؟
حروف یا صدادارند یعنی فقط با حنجره و تغییر شکل دهان ایجاد میشوند مانند حروف صدادار کوتاه: اَ- اِ - اُ
و حروف صدادار بلند: آ - ای - او - اُو ( مثل نو )
یا بیصدا هستند ( سایر حروف فارسی) و با کمک لب و دندان و زبان و سقف دهان و حلق تلفظ میشوند (مثل ء - ع - غ - ی - و - ب - پ...
گفتهام و باز میگویم که من در اینجا نمیخواهم هیچ قاعدهای به دست بدهم که با آن کسی شاعر شود، یا با آن کسی به شعر گفتن بپردازد. چنین قاعدهای وجود ندارد. حقیقت این است که، کسی قواعد هنر شاعری را وضع میکند که شاعر نام دارد. من میخواهم دربارهی کارخود سخن بگویم، نه بهعنوان آموزگار بلکه به نام دستاندرکار.
.
مقالهی من جنبهی علمی ندارد. من از کار خود سخن میگویم که به موجب مشاهدات و اعتقاد خودم، در اساس، با کار دیگر شاعرانی که کارشان شاعری است تفاوت اساسی ندارد.
برای صدمینبار با عطش فراوان این مثال را بگویم و از آن قیاس کنم: ریاضیدان کسی است که خلق میکند، کامل میکند، قواعد را گسترش میدهد. کسی که برای نخستینبار قائدهی «دو و دو میشود چهار» را وضع کرد ریاضیدان بزرگی بود هرچند که با گذاشتن دو ته سیگار پهلوی دو ته سیگار دیگر به این نتیجه رسیده باشد. تمام کسانی که بعد از او آمدهاند، حتی کسانی که اشیاء بینهایت بزرگتر، مثلاً لکوموتیوها را با هم جمع کردهاند، ریاضیدان محسوب نمیشوند.
. این حقیقت به هیچوجه اهمیت کار کسی را که به جمع لکوموتیوها میپردازد کاهش نمیدهد. کار چنین کسی، به هنگامی که کار حمل و نقل دچار اختلال است چه بسا که صدبار گرانبهاتر از فلان قائدهی سادهی ریاضی باشد. اما نباید گزارش تنظیم و شمارش لکوموتیوها را به «انجمن ریاضیات» فرستاد و تقاضا کرد که آنرا مانند نظریهی هندسی لوباچفسکی مورد مطالعه و بررسی قرار دهند.
گفتهام و باز میگویم که من در اینجا نمیخواهم هیچ قاعدهای به دست بدهم که با آن کسی شاعر شود، یا با آن کسی به شعر گفتن بپردازد. چنین قاعدهای وجود ندارد. حقیقت این است که، کسی قواعد هنر شاعری
در کار شاعری جز چند قاعده برای شروع کار وجود ندارد. تازه این قواعد هم کاملاً صوریاند. درست مانند بازی شطرنج. حرکات اول تقریباً مشابهاند. اما در مرحلهی بعدی باید خود شما طرح حملهی تازهای را ابداع کنید. نابغانهترین حرکت در دست بعدی بهکار نمیآید. حریف وقتی در میماند که حرکت شما غیر منتظرانه باشد، درست چون قافیههای غیرمنتظره در شعر. با توجه به این مطلب قواعد لازم برای شروع کار شاعرانه کدام است؟
نخست: وجود مسئلهای که حل آن جز با اثر شاعرانه غیرقابل تصور باشد.
دوم: استشعاری روشن یا بهتر بگویم احساس کردن تمایلات.
سوم: ماده و مصالح کار، یعنی کلمات. غنی کردن مداوم مخزنها و انبارهای مغز از کلمههای لازم و بلیغ و کمیاب و ابداع شده و ترکیب یافته و جز اینها…
چهارم: وسایل و ابزار کار: قلم، مداد، ماشینتحریر، تلفن، لباسی که با آن بشود شب به گوشهای پناه برد، دوچرخهای که بشود به سردبیران سر زد، یک میز تحریر مجهز. چتری که بشود در زیر باران هم نوشت، مسکنی که چند قدم فضا داشته باشد، که برای کار لازم است. ارتباط با یک خبرگزاری که بفهمد در شهرستانها چه چیزی جالب است ... و حتی پیپ و سیگار هم!
اگر وزن و قافیه را نمیشناسید و شاعرید یا شعر را دوست دارید , حتما این نوشته را بخوانید . خواندنش وقت زیادی از شما نمیگیرد : 20 دقیقه این مطلب را بخوانید و نیم ساعت 5 تا شعر را بررسی کنید . همین و تمام ! باور کنید اصلا سخت نیست . تنبلی را کنار بگذارید !
چرا دانستن اصول وزن و قافیه لازم است ؟
برای آنکه شعر دیگران ( از فردوسی و سعدی و مولوی و حافظ تا بسیاری از شعرهای نیما و سهراب و فروغ و اخوان ثالث و شاملو ) را درست بخوانید و از آن لـ*ـذت بیشتری ببرید و اگر شعر کلاسیک یا نیمایی یا ترانه میگویید برای این که شعر ِ بدون اشکال بگویید و اگر شعر سپید هم میگویید برای آنکه آهنگ ذاتی شعر خود را مخصوصا در قسمت های موزونتر آن بهتر بشناسید .
وزن همان ریتم یا آهنگ شعر است و دانستن وزن و قافیه برای شاعر یا خواننده شعر به همان دلیلی لازم است که موسیقیدان باید نتها و دستگاههای موسیقی را بشناسد و نقاش رنگهایش را .
اگر فضای شعر و وزن آن همخوانی داشته باشد , تاثیر گذارتر است و اگر نه , باز هم بهتر است بدانید بر اساس چه دلیلی این کنتراست را ایجاد کرده اید !
چرا دانستن اصول وزن و قافیه لازم است ؟
برای آنکه شعر دیگران ( از فردوسی و سعدی و مولوی و حافظ تا بسیاری از شعرهای نیما و سهراب و فروغ و اخوان ثالث و شاملو ) را درست بخوانید و از آن لـ*ـذت بیشتری ببرید و اگر شعر کلاسیک یا نیمایی یا ترانه میگویید برای این که شعر ِ بدون اشکال بگویید و اگر شعر سپید هم میگویید برای آنکه آهنگ ذاتی شعر خود را مخصوصا در قسمت های موزونتر آن بهتر بشناسید .
وزن همان ریتم یا آهنگ شعر است و دانستن وزن و قافیه برای شاعر یا خواننده شعر به همان دلیلی لازم است که موسیقیدان باید نتها و دستگاههای موسیقی را بشناسد و نقاش رنگهایش را .
اگر فضای شعر و وزن آن همخوانی داشته باشد , تاثیر گذارتر است و اگر نه , باز هم بهتر است بدانید بر اساس چه دلیلی این کنتراست را ایجاد کرده اید !
تاثیر وزن و قافیه را از نظر علمی چگونه میتوان تعبیر کرد؟
یادتان باشد که اصول علم عروض با آنکه قدیمی است کاملا علمی و منطقی بنا شده است.
احساسانگیز و خیالانگیز بودن شعر منجر به سیال و شناور بودن آن و تفسیر شعر به دلخواه خواننده و گاهی قرارگرفتن خواننده به جای شاعر میشود ! و قدیمی ها وزن و قافیه را در کنار آن جزء ارکان شعر میدانستند
انتقاد به وزن و قافیه
اول . آیا وزن و قافیه ممکن است حواس شنونده را از موضوع اصلی شعر منحرف کند ؟
بله ! گاهی . دقیقا همانطور که موزیک و آواز خواننده یک ترانه میتوانند تاثیر همدیگر را کم کنند . شما دوباره گوش کنید مشکل حل میشود !
دوم . آیا وزن و قافیه برای شاعر محدودیت ایجاد میکند ؟
بله ! خیلی هم ایجاد میکند .
مولوی فرموده است :
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
ب
هر هنری در هر سبکی مشخصاتی دارد که همان محدودیت های آن است ! اگر قرار باشد شما شعری بگویید که هیچ وزن و قافیه ای نداشته باشد این هم خودش یک محدودیت است . نیست؟
سوم . آیا وزن و قافیه در ترجمه از بین میرود ؟
بله ! حتی ردیف هم کمرنگ میشود . مگر آن که مترجم دوباره شعر بگوید ! این اشکال در ترجمه داستان هم به شکل های دیگری وجود دارد .
هیچ دو کلمه ای در دو زبان مختلف و حتی در یک زبان بار معنایی و ایهامی و احساسی و تاریخی یکسانی ندارد . از آن مهم تر یک کلمه برای دو شخص هم زبان نیز تصور و ادراک یکسان ایجاد نمیکند ! مثلا وقتی من کلمه ی آبی را میشنوم ممکن است آسمان را تصور کنم و شما دریا را ! یا کلمه ی امتحان برای دانش اموز یا دانشجو صحنه ی امتحان دادن را تداعی میکند و برای معلم یا استاد صحنه ی امتحان گرفتن را یا کلمه ی سیاست در زبان فارسی به معنی تنبیه و شکنجه به کار میرفته و شما اگر هم فکر کنید این موضوع را نمیدانید ولی در لایه های پنهانی تر ذهنتان یا در حافظه ی تاریخی تان این موضوع را میدانید . ( واژه باستانی جهانبانی چقدر زیباست !)
اصلا هر هنری کم و بیش وابستگی های بومی دارد .
حالا آموزش وزن شعر فارسی را شروع میکنم:
همه چیز از زمان لازم برای تلفظ یک هجا ( بخش)شروع میشود:
تلفظ ر ِی از ر ِ بیشتر طول میکشد .این که ساده است . نیست؟
حروف یا صدادارند یعنی فقط با حنجره و تغییر شکل دهان ایجاد میشوند مانند حروف صدادار کوتاه: اَ- اِ - اُ
و حروف صدادار بلند: آ - ای - او - اُو ( مثل نو )
یا بیصدا هستند ( سایر حروف فارسی) و با کمک لب و دندان و زبان و سقف دهان و حلق تلفظ میشوند (مثل ء - ع - غ - ی - و - ب - پ -... )
اگر زمان تلفظ حروف صدادار کوتاه و حروف بیصدا را 1 فرض کنیم زمان تلفظ حروف صدادار بلند 2 میشود .
هر هجا , یک حرف صدادار با حروف بیصدای قبل و بعد از آن است . تقطیع شعر یعنی بخش کردن کلمات آن به هجاهای سازنده ( همان کاری که اول دبستان انجام میدادیم! ) .فقط یادتان باشد در فارسی هیچ هجایی ، با حرف بیصدای ساکن شروع نمیشود .
هجاهای فارسی سه نوع است :
نوع اول: هجای کوتاه . مجموع زمان حروف : 2 . علامت : 7
حرف بیصدا + حرف صدادار کوتاه . مثال: دَ . کِ . مُ
نوع دوم : هجای بلند . مجموع زمان حروف : 3 . علامت : -
دو حالت دارد :
حالت اول : حرف بیصدا + حرف صداداربلند . مثال: یا . سی . بو
حالت دوم : حرف بیصدا + حرف صدادار کوتاه + حرف بیصدا .
مثال: دَر. کِی. مُد
نوع سوم : هجای کشیده . مجموع زمان حروف : 4 یا 5 .علامت: -7 ( معادل یک هجای بلند سپس یک هجای کوتاه )
سه حالت دارد:
حالت اول :حرف بیصدا + حرف صدادار کوتاه + حرف بیصدا + حرف بیصدا .
مثال: دَرد . بُرد . خـِشت
حالت دوم : حرف بیصدا + حرف صداداربلند + حرف بیصدا .
مثال: یاد . سیب . بود
حالت سوم: حرف بیصدا + حرف صداداربلند + حرف بیصدا + حرف بیصدا .
مثال: تافت . ریخت . سوخت
موزون بودن یک شعر یعنی این که وقتی در زیر آن علامت هجاها را قرار میدهیم ( علامت هجای کوتاه : 7 علامت هجای بلند : - علامت هجای کشیده برابر با یک هجای بلند سپس یک هجای کوتاه : -7 ) علامتهای به دست آمده برای مصرع ها هم از نظر تعداد و هم از نظر ترتیب کاملا یکسان باشد . یعنی هم زمان و هم آهنگ تلفظ آنها کاملا یکسان است .
وزن شعر فارسی همین است والسلام . حالا دیدید کاری نداشت. فقط چند قاعده کوچک بعدی را هم بخوانید و همراه با دلیلشان یاد بگیرید . کاملا منطقی هست و لازم نیست حفظ کنید !
اگر می پرسید چرا یک هجای کشیده معادل یک هجای بلند و سپس یک هجای کوتاه است باید بگویم چون مثلا وقتی کلمه ی اسب را ادا میکنیم ناخودآگاه بعد از ب یک کسره ی یواشکی را هم تلفظ میکنیم ! گاهی در ترانه ها یا نوحه ها این کسره را به روشنی ادا میکنند.
اسب = اس ب ِ = - 7
7- شعر باید به همان صورتی که خوانده میشود تقطیع شود :
اگر یک هجا با حرف صدادار شروع شود قبل از آن در واقع یک ء وجود دارد که نوشته نشده است ولی حساب میشود . پس آلی مثل عالی محسوب میشود (یعنی دو هجای بلند : - - )
حرف و اگر او خوانده میشود صدادار است (مثل بود ) اما اگر و خوانده شود بیصدا ( مثل وای )
حرف ی اگر ای خوانده میشود صدادار است (مثل سیب ) و اگر ی خوانده شود بیصدا ( مثل یار )
اگر قبل از ی کسره باشد آن کسره , ای خوانده میشود ولی چون کوتاه تلفظ میشود باید حرف صدادار کوتاه حساب شود مگر آن که ی تشدید داشته باشد :
نیاز = ن ِ یاز = 7 - 7
نیات = نی یات = - - 7
کلا حروف مشدد دوبارحساب میشود: معلّم= مُ عَل لـِم = 7 - -
و عطف معمولا به کلمه قبل میچسبد : من و تو = مَ نُ تُ
حروفی که خوانده نمیشود حساب نمیشود: خواهر = خا هَر
وقتی هاء آخر خوانده میشود باید حساب شود . مثل به ( به معنی خوب یا میوه ) ولی هاء آخر غیر ملفوظ حساب نمیشود :
خانه = خا ن ِ . لاله = لا ل ِ . به من بگو = ب ِ مَن ب ِ گو
8 - ن ساکن حرف صدادار بلند قبل از خود را کوتاه میکند یا به عبارت دیگر خودش را حذف میکند: جان=جا = - نان=نا = -
فقط هجای نان در نانوا هجای کشیده محسوب میشود:
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مـسـ*ـتی فزاید
خمیر و نانوا دیوانه گردد
تنورش بیت مسـ*ـتانه سراید
پس در زمان حضرت مولوی هم مانند امروز گاهی نانوا به صورت نانِوا تلفظ میشده است !
9 - آخرین هجای مصرع همیشه یک هجای بلند محسوب میشود چون اگر کوتاه یا کشیده هم باشد ناخودآگاه بلند خوانده میشود .
10 - اختیارات شاعری :
اول : شاعر میتواند کلماتی را که با حرف صدادار شروع میشود به کلمه قبل بچسباند . مثلا ( من از این ) به چهار صورت ممکن است خوانده شود : (مَن اَز این . مَ نـَز این . مَن اَ زین . مَ نَ زین )
دوم: شاعر میتواند آخرین هجای هر کلمه را اگر کوتاه باشد بلند محسوب کند ( معمولا درمورد و عطف مثل کوه و دریا یا کسره موصوف مثل ابر ِ سیاه یا کسره مضافالیه مثل دست ِ من ) در این حالت خواننده ناخودآگاه یک حرف ء یا ه یا ع به آخر این کلمات اضافه میکند ! مثلا دل من به دو روش مختلف میتواند خوانده شود ( د ِ ل ِ مَن یا د ِ لـِه مَن ) من و تو به چهار روش میتواند خوانده شود ( مَ نُ تُ یا مَ نـُه تُ یا مَ نُ تـُه یا مَ نـُه تـُه ) البته به جز ( مَن وَ تُ که معمولا در شعر استفاده نمیشود!)
سوم :شاعر میتواند در اول یک مصرع - 7 - - ( فاعلاتن ) را به جای 7 7 - - ( فـَعـَلاتن) بیاورد .
چهارم . در هر جای مصرع - 7 7 - (مُفتَعَلُن) با 7 - 7 - (مَفاعِلُن) برابر همند .
پنجم : شاعر در هر جای مصرع میتواند به جای دو هجای کوتاه یک هجای بلند بیاورد . در چهار مورد قبلی معمولا شنونده اصلا متوجه اختیار شاعری نمیشود ولی این مورد
11 - نامگذاری وزنها ( بحرهای عروضی)
این کار که چهار مورد آن را در بند قبل دیدید فقط برای ساده شدن نامگذاری وزنهاست و اصلا لازم نیست عربی بلد باشید.
معمولا وزن شعرها تکرار یک الگوی ثابت است که اسم آنها طوری انتخاب میشود که هموزن خودشان باشد و با تکرار یا به تنهایی یک مصرع کامل ایجاد میکنند .
درصورت تکرار معمولا آخرین آنها در مصرع یک یا چند هجای خود را از دست میدهد و مخبون (دمبریده) میشود و در غیر این صورت اگر تعداد تکرار الگو زوج باشد طبیعتا هر مصرع خودش دو نیمه هموزن دارد و وزن دوری نامیده میشود . در مورد وزن دوری آخرین هجای هر نیمه مصرع طبق بند 10 همیشه بلند محسوب میشود .
پرکاربردترین الگوها اینهاست :
- : فـَع
- - : فـَعـلـُن
7 - : فَـعَـل
7 - - : فـَعـولـُن
- 7 - : فاعِـلـُن
- - 7 : مـَفـعـولُ
7 - - - :مـَفاعیلـُن
- 7 - - : فاعـِلاتـُن
- - 7 - :مـُستـَفعـِلـُن
- - - 7 : مـَفـعولات ُ
7 7 - - : فـَعـَلاتـُن
- 7 7 - : مـُفتـَعـَلـُن
- - 7 7 :مـُستـَفـعـِلُ
7 - 7 - : مـَفاعـِلـُن
- 7 - 7 : فاعـِلات ُ
7 - - 7 :مـَفاعیل ُ
7 - 7 7 : مـَفاعـِل ُ
7 - 7 - 7 7 - - : مـَفاعـِلـُن فـَعـَلاتـُن
- - 7 - 7 - 7 7 :مـُستـَفعـِلـُن مفاعـِل ُ
به شباهت این دوتای آخر که تولید کننده اوزان پرکاربرد فارسی هستند توجه کنید .(در صورت تکرار مثل هم میشوند)
12 - مثالهایی از وزنهای پرکاربرد شعر کلاسیک (در مورد هر مثال باید خودتان شعر را تقطیع عروضی کنید و قوانین و اختیارات شاعری مربوط به آن را بررسی کنید تا کاملا مسلط شوید . در مورد وزنهای دوری وسط مصرع را با | نشان دادهام . )
فـَعـولـُن فـَعـولـُن فـَعـولـُن فَعَل (وزن حماسی شاهنامه ) :
7 - - 7 - - 7 - - 7 -
کنون گر به دریا چو ماهی شوی
و یا همچو شب در سیاهی شوی
کُ . نون . گر . ب ِ . دَر . یا . چُ .ما . هی . ش َ . وی
وَ . یا . هَم . چُ . شـَب . دَر. س ِ . یا . هی . ش َ . وی
ن در انتهای کنون طبق قاعده بند 8 حساب نمیشود.
به نحوه تقطیع سیاهی و چو و قاعده بند 7 هم دقت کنید .
مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن | مـَفاعیلـُن مـَفاعیلـُن :
7 - - - 7 - - - 7 - - - 7 - - -
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
سَ . حَر. با. باد. می.گـُف. تـَم.ح َ. دی. ثِه . آ. ر ِ . زو . مَن .دی
خ .طا . با .مد .ک ِ . وا.ثِق. شو.ب ِ . اَل .طا . فِه . خ ُ.دا.وَن.دی
هجای کوتاه انتهای حدیث و الطاف بر اساس اختیار شاعری بلند حساب شده است . دلیل متصل شدن خطاب به آمد نیز اختیار شاعری است .
مـَفاعیلـُنمـَفاعیلـُنفـَعولُن (وزن دوبیتی و فرهادوشیرین نظامی):
7 - - - 7 - - - 7 - -
بگفتا جانفروشی از ادب نیست
بگفت از عشقبازان این عجب نیست
ب ِ. گـُف . تا . جان . فُ . رو.شی. از. اَ . دَب .نیست
ب ِ .گـُف . تـَز .عِشق . با . زان . این .عَ جَب .نیست
هجای کشیده نیست طبق قاعده بند 9 باید بلند حساب شود .
فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلـُن :
- 7 - - - 7 - - - 7 - - - 7 -
بر نیامد از تمنای لبت کامم هنوز
بر امید جام لعلت دردیآشامم هنوز
بَر. ن َ . یا . مَد . اَز . ت َ . مـَن .نا . یـِه . لَ
بَر. ن َ . یا . مَد . اَز . ت َ . مـَن .نا . یـِه . لَ .بَت .کا.مَم .هَ . نوز
بَر. اُ . می . دِه . جا . م ِ . لَع . لَت . دُر . دِ . آ . شا . مَم . هَ . نوز
فاعـِلاتـُن فاعـِلاتـُن فاعـِلـُن (وزن مثنوی مولوی ونیز برخی ترانههای محلی ) :
- 7 - - - 7 - - - 7 -
بشنو از نی چون حکایت میکند
وز جداییها شکایت میکند
بـِش . نُ . اَز . نـِی . چون . ح ِ . کا . یَت . می . ک ُ . نـَد
وَز .ج ُ . دا . یی . ها . ش ِ . کا . یَت . می . ک ُ . نـَد
مـُستـَفعـِلـُن مـُستـَفعـِلـُن | مـُستـَفعـِلـُن مـُستـَفعـِلـُن :
- - 7 - - - 7 - - - 7 - - - 7 -
هفت آسمان را بر درم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
هـَف . تا. س ِ . مان. را . بـَر . دَ . رَم . وَز. هَفت .دَر.یا .بُگ. ذَ. رَم
چون . دِل. بَ . را . نِه . بـِن.گـَ . ری .دَر .جا. ن ِ.سَر. گر.دا .نِ.مَن
نه در انتهای دلبرانه هجای کوتاه است ( چون هاء غیرملفوظ است ) اما بنا بر اختیار شاعری بلند حساب شده است .
فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن | فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن
( عشق درویشان خانقاه همسایه ما البته همراه با دف !) :
7 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 - -
اگرم در نگشایی ز ره بام درآیم
که زهی جان لطیفی که تماشای تو دارد
همه امروز چنانیم که سر از پای ندانیم
همه تا حلق در آبیم و در این حلقه نشست او
هَ . م ِ . اِم . روز . چُ . نا . نیم . کِ . سَ . رَز .پای .نـَ .دا . نیم
ه َ . م ِ . تا . حَلق . دَ . را . بی . مُ . دَ . رین. حَل. ق ِ. ن ِ.شـَس .تو
هجای نیم در آخر چنانیم هجای کشیده است اما چون در انتهای نیممصرع وزن دوری است بلند محسوب شده است در حالیکه در مورد هجای بیم آخر درآبیم حرف م به نیم مصرع بعد ملحق شده است .
فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن فـَعـَلاتـُن فـَعـَلـُن ( از اوزان پرکاربرد):
شکل اصلی: 7 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
شکلهای دیگر با اختیارات شاعری :
7 7 - - 7 7 - - 7 7 - - - -
- 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
- 7 - - 7 7 - - 7 7 - - - -
نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد
اولا به جز مصرع اول این مثال سه مصرع بعدی طبق اختیارات شاعری با فاعلاتن به جای فعلاتن آغاز شدهاند .
دوما هجای هد آخر خواهد یک هجای بلند است و بنا بر اختیارات شاعری به جای دو هجای کوتاه آمده است .
مـُفتـَعـَلـُنمـُفتـَعـَلـُن | مـُفتـَعـَلـُنمـُفتـَعـَلـُن
- 7 7 - - 7 7 - - 7 7 - - 7 7 -
(مـُفتـَعـَلـُن وزنهای شاد ایجاد میکند):
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
چون مـُفتـَعـَلـُن = مـَفاعـِلـُن پس وزن قبل معادل وزن زیر است:
مـُفتـَعـَلـُن مـَفاعـِلـُن | مـُفتـَعـَلـُن مـَفاعـِلـُن
- 7 7 - 7 - 7 - - 7 7 - 7 - 7 -
آب زنید راه را این که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
مـُفتـَعـَلـُنمـُفتـَعـَلـُنفاعِـلـُن:
- 7 7 - - 7 7 - - 7 -
ا