داستان جالبی بود ولی بعنوان یک داستان کوتاه هم زیباست گرچه خاطرات دیو و دلبر رو برام زنده کرد با عرض پوزش ولی درون مایه همون بود یه جورایی کپیش حتی کانفلکس ها با آنتیگنس و پروتگنسش برگرفته از دیو و دلبر بود اگر قرار بر ادامه باشه پس احتمالا مسیر داستان تغییر کنه ولی بعنوان یک داستان اوپن اندد هم میشه همین الان روش حساب باز کرد در کل فکر نکنم احتیاج مبرمی به ادامه داشته باشه و حتی میشه با اضافه ی یک پاراگراف از حالت اوپن اندد خارج بشه ...
موفق و سربلند باشی
یاعلی
سلام ، خيلي مشتاقم ادامه داستان رو بشنوم ،دلم ميخواد بتونيد جادوي گرگينه رو به دختر داستان هم انتقال بديد و بعد ، هوروش بفهمه چون گرگينه گازش گرفته بوده اون جادوگر كمكم ميكرده و در واقع شكنجه نبوده ، بلكه با جفتي كه پيدا كردهو جفت گيري كردن با ترانه ، حالا ألفاي گرگينه ها بشه و جفتش ترانه هم تغييراتي بكنه و بعد با هم به سرزميني برن كه مخصوص گرگينه هاست و قوانيني داره و طبقاتي داره ، حتي ميشه از سر به نيست شدن پدر ترانه استفاده كرد و قدرتهاي چهار عنصر رو به صورت موروثي براش داد و بعد از قدرتهاي جديدي كه اموزشش رو ميبينه ،چون جفتش ألفاي گرگينه هست حكم محافظ براي ألفا رو پيدا كنه ، واقعا ميشه زيبا ترين داستان رو كه خيلي هم قوي باشه براش ادامه داد ،ميتونن تو سرزمين جديد و در واقع محدودة گرگينه زندگي كنن و بچه دارشن ، و با قوانين جديد و عشق بين ألفا ي گرگينه و دارندگان قدرتهاي عناصر صلح إيجاد كرد و ،،،،،،،واقعا ميشه از اين مقدمه يه داستان كامل و بي نقص و يه دنياي جديد و قوانين جديد و يك دنيا تخيل زيبا ساخت ، اميدوارم موفق باشي
نه اصلا خوب نمیشه اینطوریییییییییییییی:aiwan_light_ireful2:
به نظر من خود نویسنده با ذهنیت خودش ادامه بده بهتره وای که چه میشه..
امنه جون داستان هات فوق العادن
به نظر من ادامش بده ولی خوب همینطور تخیلی و زیبا.....منتظر ادامش هستم:aiwan_light_pardon::aiwan_light_wink: