رویداد روز معلم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

~پارسا تاجیک~

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/06/27
ارسالی ها
747
امتیاز واکنش
45,553
امتیاز
781
به نام تک معلــــــم جهان
خداوند بخشاینده ی مهربان


سال سوم دبیرستان یه معلم ریاضی بد اخلاقی داشتیم که سر کلاسش جرات نفس کشیدن هم نبود. یه مرد میانسالِ لاغر اندامی که عینکش و نوک بینیش قرار می داد و از بالا به جمعیت توی کلاس به چشم خلاف کارایی نگاه می کرد که هر لحظه ممکنه جیبش و بزنن. شنیده بودیم چون توی دبیرستان قبلی که معلم بوده بچه ها محتویات ماشینش و به سرقت بردن بنده ی خدا چشمش ترسیده.:campe45on2:
محمد(ممد) رفیقم دلِ خوشی از آقای سلیمانی همین معلم خوشگل ریاضیمون نداشت. به دلایلیکه قابل ذکر نیست25r30wi
همیشه می گفت یه روزی زهرم و به این دیلاق چیز اخلاق می ریزم. یه روز وسط درس مدیر مدرسه اومد سر کلاس و سلیمانی رو کشید بیرون، سلیمانی هم قبل اینکه از کلاس بره بیرون روی تخته نوشت، سکوت و رعایت کنید.:campe545457on2:
درِ کلاس و که پشت سرش بست دقیقا انگار بمب هیروشیما منفجر شد کلاس رفت روی هوا. بماند که چه شوخی خرکیایی داشت اون ته مهای کلاس رخ می داد که از گفتنش معذوریم:aiwan_lightsds_blum:
توی همین هیر و ویر ممد پرید رو میزِ معلم و گوشی نوکیای یازده دوصفر سلیمانی رو کش رفت. مثل عقاب از روی سر و کول بچه ها رد شدم و خودم بهش رسوندم. قبل از اینکه فرصت کنم چیزی بگم گوشی رو از پنحره ی کلاس انداخت بیرون. با چشم های گشاد شده و دهنی باز به سقوط گوشی نگاه می کردم. سکوت سنگینی توی کلاس حکم فرما شد برگشتم پشت سرم و نگاه کنم که پس گردنی محکمی باعث شد سرم به لبه ی پنجره بخوره و خون فوران کنه25r30wi
قبل از اینکه سرم و از درد با دو دست بگیرم دیدم سلیمانی اردنگی جانانه ای هم نثار ممد کرد که کفش سلیمانی از پاش در اومد و وسط کلاس افتاد.
یک هفته تعلیقی از طرف مدرسه بابت کارِ نکرده، و چندین مدل چک و لقد خفن با همون سر شکسته و باند پیچی شده از طرف بابام حاصل رفاقت نابخردانه من با ممد بود25r30wi لج و لج بازی آقای سلیمانی که این وسط زیر بار نمی رفت که منِ طفکیHanghead اون وسط هیچ کاره بودم.25r30wi

روز معلم رو به تمام معلمین عزیز تبریک می گم ان شاء الله همیشه سلامت باشن.:aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum:
@Kiarash70
@Bahar66
@Morteza4444
@کوکیッ
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • blackYas

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/01/16
    ارسالی ها
    403
    امتیاز واکنش
    2,821
    امتیاز
    483
    سن
    20
    محل سکونت
    *همين حوالي *
    امسال ما معلم رياضيمون عوض شده به جاش يه آقايي اومده
    خلاصه اين آقا يه بار اومد سركلاس زيپ شلوارش باز بود :aiwan_lightsds_blum::aiwan_lightsds_blum:يعني نميدونستيم كجارو نگاه كنيم البته بيچاره زيرش يه چيز پوشيده بود ولي خيلي ضايع بود
    @Snow Wolf.z

    @*S.M.Z*
    @تنهایی13
     
    آخرین ویرایش:

    asal.l.5

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/15
    ارسالی ها
    25
    امتیاز واکنش
    378
    امتیاز
    186
    محل سکونت
    خیابون رویا/کوچه آرزوها/پلاک5
    کلاس دوم مامانم معلمم بود ولی بد ترین سال تحصیلیم بود:aiwan_light_girl_cray2:مثلا یبار قرعه کشی بود که کی بیاد یه روز معلم بشه بعد بین بچه زرنگا بود منم که نفر اول مدرسه یکی از هم کلاسیام رفت دست کرد اسم منو اورد مامان منم یه نگاه به اسمه کرد مچالش کرد گفت یکی دیگه بردار:aiwan_light_dash2: اون وقت شما هی بگید رفیق بی کلک مادر25r30wi ولی خوبیش این بود که همکلاسیم گفت چرا خانوم اسم عسل در اومد که و همین شد که مامانم مجبور شدم منو صدا بزنه25r30wi
    @**آتیش پاره**
    @Mahtisa2006
    @کوکیッ
    @alis_me
     

    deimos

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/17
    ارسالی ها
    1,092
    امتیاز واکنش
    118,349
    امتیاز
    1,176
    خب من فکر نکنم خاطره ی خیلی جالبی داشته باشم. ولی یکی هست که هیچ وقت یادم نمی ره. امیدوارم دیدگاهتون عوض نشه!:aiwan_lightsds_blum:
    چه بچگی و چه حتی همین الآن، هیچ وقت از درس خوندن خوشم نمی اومد و هنوزم که هنوزه از کتاب درسی متنفرم. هنوزم کتاب دست بگیرم 5 دقیقه ای خوابم می بره! برای همین هم همیشه با تقلب کارم راه می افتاد و توی کل 12 سال تا دیپلم، جز یه بار هیچ وقت مچمو نگرفتن! یادمه امتحان انشا بود و موضوع آزاد. 40 دقیقه وقت داشتیم تا بیشتر از دو صفحه انشا بنویسیم. من چون می دونستم سر زنگ ادبیات بازم خوابم می بره، توی یه برگه بزرگ دفتر، درشت تقلب نوشته بودم و دستم گرفته بودم تا توی یه فرصت مناسب، درش بیارم و از روش بنویسم. اما لامصب انقدر امتحان کسل کننده بود و انتظارم طولانی شد که سر جلسه امتحان، با کاغذ تقلب توی دستم خوابم برد!( حالا فوقش ده دقیقه طول کشیده بودا!)
    دبیرمون که مرد فهمیده، عصبی و نسبتا خشنی بود، کاغذ تقلب رو از دستم بیرون کشید و به کف دست کوبید رو میز و از خواب بیدارم کرد. بعدش هم با بداخلاقی مجبورم کرد کف زمین بشینم و بنویسم! عرضم به خدمتتون که منم که کلا موجود بی خیال و خونسردیم، با وجود مقاومت بسیـــــار زیادم کف زمین هم خوابم برد!:aiwan_lightsds_blum:
    خلاصه 40 دقیقه تموم شد و وقتی موقع خوندن انشای من شد، برگه ی سفید امتحان رو گرفتم جلوم و شروع کردم بداهه انشا خوندن! با وجود این که توی اون 40 دقیقه اندازه 40 سال عمرش با بی خیالیم حرصش داده بودم، ولی بنده خدا نه تنها نمره کامل داد، اسمم رو برای شرکت توی مسابقه ادبی که دیگه مهلت گزینشش هم تموم شده بود تایید کرد. کلا خیلی مرد ماهی بود.
    روزش مبارک باشه:)
    @م.عبدالله زاده
    @elberojow
     

    *amir hossein*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/09
    ارسالی ها
    653
    امتیاز واکنش
    12,927
    امتیاز
    671
    محل سکونت
    شاپورخواست
    تو کلاس وقتی با چیدمان گروهی می نشستیم دبیر با صندلیش می رفت آخر کلاس
    یه روز خیلی عادی داشتیم فعالیت می کردیم که یهو.....تق
    یکی با لوله خودکار گلوله کاغذ شلیک کرد پشت گوشم
    واقعا تعجب کردم،این حرکت تو مدرسه یه نوع اعلان جنگ بود
    هر چقدر گشتم که طرفو پیدا کنم بزنمش نتونستم:aiwan_light_hunter:
    2 دقیقه بعد دوباره بهم شلیک شد
    این بار گوش چپم
    چندین بار تا آخر کلاس من تیر خوردم
    بار آخرکه برگشتم دیدم دبیر سریع لوله خودکارو گذاشت جیبش
    زل زدم تو چشماش که نیشخند زد
    از یه طرف خندم گرفته بود و از یه طرف حرصی شده بودم که نمیتونم انتقام بگیرم
    زنگ بعدی به جاش یه جنگ درست و حسابی راه انداختم:uzi:

    از همین تریبون هم روز معلم رو به برادرم تبریک میگم که PES رو به من یاد داد25r30wi

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     
    آخرین ویرایش:

    *S.M.Z*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/08/23
    ارسالی ها
    911
    امتیاز واکنش
    35,421
    امتیاز
    911
    خوب اول از همه روز معلم رو به تمام معلم ها و معلم هایی که توی انجمنن تبریک میگم
    و یه خسته نباشید هم میگم که دانش آموزای پر حرف و شیطونی مثله من رو تحمل میکنن
    من میخوام ماجرای امسال رو بگم:
    من اول سال تا بهمن ماه میز دوم ردیف کنار دیوار بودم و اونجا خیلییی شلوغ میکردم حتی وقتی معلم سر کلاس بود ولی چون میز دوم بودم هییچ وقت نمیفهمیدن که کاره منه که کلاس میره رو هوا(مثلا ده دقیقه به زنگ یه چی میفتم تا ده دقیقه بچه هاا حرف میزدن معلمه هم داااد میزد ساااکت ولی کیه که گوش کنه:aiwan_lightsds_blum:)
    ولی از وقتی اومدم میز چهارم یا یکی مونده به آخر ردیف وسط با بغـ*ـل دستیمم حرف میزنمم میفهمن
    الان یک ماهه تمام دبیرا میگن از وقتی رفتی ته کلاس اتیش میسوزونی:aiwan_lightsds_blum: :aiwan_light_focus:
    یه بار با تصمیم گرفتیم آهنگ بخونیم فائقه میزد رو میز و میخوند منم هم میحوندم هم قر میدادم
    چشمتون روز بد نبینه یهووو در کلاس باز شد دبیر ریاضی و معاون اومدن سر کلاس حالا فائقه دستش رو میز خشک شده دهنشم باز
    منم دستم رو هوا
    قیافه منو فائقه:aiwan_light_shok:
    قیافه بچه ها:aiwan_ligdfht_blum:
    قیافه دبیر و معاون:aiwan_light_ireful2:
    حالا دبیر و معاون گفتن از تو انتظار نداشتم مه تا!!
    هیچی دیگه الکی مثلا خجالت کشیدم نشستم تا رفتن بیرون به حرفشون برسن دوباره شروع کردیم
    25r30wi25r30wi
    (یه نکته رو بگم کلاس ما طبقه اوله یعنی طبقه بالای دفتر معلما
    و تنها کلاس هفتمی که بین نهماس)
    چند وقت پیش تولد دوستم بود زنگ تفریح اول که اومدیم بالا میز معلم رو گذاشتیم گوشه کلاس پرده ها رو کشیدیم در کلاسم بستیم یکی رو فرستادیم نگهبانی
    و یک، دو، سه زدیم رو میز میخوندیم و قر میدادیم:aiwan_light_dance3::aiwan_light_dance::aiwan_light_girl_dance:
    یهو اونی که نگهبانی میداد اومد سر کلاس و دااد زد دبیرا اومدن
    در عرض سه ثانیه همه سر جاهامون بودیم و کلاس سااکت ساکت مبصر گرامی هم وسط کلاس بود که مثلا اون ما رو ساکت کرده :aiwan_ligkht_blum:
    دبیر که اومد بعد سلام و این حرفا گفت نمیدونم این نهما چرا ادم نمیشن
    بنده خدا فکر میکرد سر و صدا ها تقصیر نهماس(البته با اهنگایی که ما میخوندیم نهما تو راهرو میرقصیدن25r30wi)
    قیافه ما:aiwan_light_blum:www
    قیافه دبیر:aiwan_light_girl_mad:
    زنگ تفریح دومم همین طور گذشت اقا زنگ تفریح سوم که اومدیم بالا خواستیم دوباره شروع کنیم که یادمون رفت یکی زو بزاریم نگهبانی :aiwan_lighgt_blum:
    هیچی دیگه فقط فهمیدیم یه نهمه اومد در کلاس رو زد و گفت معاون و اومد(اون یکی معاونه)
    ولی دیر شد دیگه وقتی همه پریدیم سر جاهامون مارو دید :aiwan_light_dash2:
    به یکی گفت اسم همه اونایی که وسط بودن رو بنویس بده:afiwan_light_blum::afiwan_light_blum:
    از ده دوازده نفر فقط اسم چهار نفر رو نوشت :aiwan_ligkht_blum:
    معاونه گفت پس بقیه؟؟:aiwan_light_blfbum:
    اونم گفت من دقیق نفهمیدم کیا بودن فقط اینا رو دیدم
    اون بندگان خدا هم یه منفی انظباطی گرفتن :aiwan_light_girl_to_take_umbrage2:
    از اونجایی که آدم نمیشیم بازم ادامه میدیم 25r30wi
    و من و فائقه معروف به خواننده و رقاص کلاسیم25r30wi25r30wi
    میدونم خیلی هم باحال نبود ولی اگه در موقعیتش قرار میگرفتید نابود میشدید از خنده:campe45on2:

    @h.a.b.I.b.a
    @Snow Wolf.z
    @Asal km
    @bombak
    @..khatereh..
    @..عاطا..
     
    آخرین ویرایش:

    Kiarash70

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/02
    ارسالی ها
    574
    امتیاز واکنش
    58,708
    امتیاز
    901
    سن
    29
    محل سکونت
    تهران
    روز معلم مبارک:aiwan_lggight_blum:

    داستان من برمی گرده به خیلی سال پیش. کلاس اول د
    بستان بودم و شانس خوشگلم، معلممون یه گنده دماغ بی اعصاب بود:aiwan_light_rtfm:اون سال هم آخرین سال خدمتش بود.
    خدا داند که چی به ما می گذشت اون سال؟! مثل چی ازش می ترسیدیم:aiwan_lipght_blum: فکرشو بکنید بچه کلاس اولی رو، اگه چیزیو اشتباه می گفت، یکی محکم میزد پسه گردنش:////
    خلاصه که آغاز دوران تحصیلم، زیادی شاد و مفرح بود25r30wi
    من معمولا خاطرات بچگیم زیاد یادم نمونده ولی این یکی قشنگ تو ذهنم هک شده.

    یه روز املا داشتیم. املا گفته شد و معلم مهربان همونجا نشست به صحیح کردن. چشمتون روز بد نبینه . دفتر من آخرین دفتر بود. یهو دیدم دفترم رو پرت کرد وسط کلاس و شروع کرد به اراجیف گفتن. داشتم از ترس سکته می کردم و خداروشکر کردم زنگ خورد و معلم خوبمون حال نداشت بیاد منو بزنه:aiwan_lightsds_blum:
    خلاصه با کفش اومد از رو جلد دفترم رد شد و رفت بیرون کلاس. منم دفتر بیچاره رو از رو زمین ورداشتم. کلمه"بیمار" رو ازم غلط گرفته بود. من که هر چی به نوشته خودم نگاه کردم، نفهمیدم کجای کلمه ی "بیمار"رو اشتباه کردم؟
    خلاصه رفتم خونه . مامانم دفترمو دید و گفت که معلم اشتباهی ازم غلط گرفته. اون موقع ها هم اصلا رسم نبود که والدین بیاند مدرسه به معلم شکایت کنند. بابام هم وقتی دفترمو دید، گفت حتما بد نوشتی معلمت دیده اشتباه کرده://
    به همین سادگی:aiwan_lightsds_blum::aiwan_lightsds_blum:
    اینکه میگم از سال هفتاد و هفت به بعد بعلاوه دهه هشتادیا، اصلا شرایطشون به زمان ما شباهت نداره، بی علت نیست.:NewNegah (10):

    @S@EEDEH
    @Elahe_V
    @Mohammadi.m
    @پریسا اسدی
    @✿↝..Яάみส..↜✿
    @Morteza4444
     

    **آتیش پاره**

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/09
    ارسالی ها
    57
    امتیاز واکنش
    16,391
    امتیاز
    631
    محل سکونت
    خ زمستان ک اسفند پ چهار خونه آتیش پاره:)
    ما یه معلم چاق داشتیم خیلی پر چونه و اعصاب خورد کن بود چهارشنبه باهاش کلاس داشتیم میخواست بیاد امتحان بگیره
    من و رفیقامم ریختیم روهم و زنگ تفریح بایه پیچ گوشتی اوفتادم به جون صندلی معلم...خلاصههه پیچاشو شل کردیم ....معلم با ابروهای گره خورده اومد تو کلاس
    مام خیلی ریلکس بلند شدیم و دوباره نشستیم سرجامون....نشستن معلم رو صندلی همانا پهن شدن معلم و ترکیدن کلاس همانا
    هیچی دیگه اومدن بیچاره رو با کاردک جم کردن بردن:aiwan_lightsds_blum:
    ******
    جا داره روز معلم رو به اونایی ام که شیطون و درس میدن تبریک بگم از جمله خودم
    @N.a.Z.a.N.i.N
    @deimos
    @Elahe_V
     

    Mohammadi.m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/21
    ارسالی ها
    239
    امتیاز واکنش
    12,120
    امتیاز
    679
    محل سکونت
    یه گوشه زمین دوار
    سلام دوستان،از برادرخوبم اقاکیارش که لطف کرده و منو به این تاپیک دعوت کرد متشکرم...
    این خاطره مربوط به سال سوم ابتدایی هستش من دختر یکی یکدونه خونه بودم و نازنازی ولی درسام همه عالی بود
    ولی بیمار بودم و گلوم مشکل داشت اونروز امتحان داشتیم و من شب قبل نتونستم درس بخونم خلاصه امتحان گرفتن و نمره دادن و اسنها رو خوندن و منم جزو یکی از دوستانی بودم که نمره کم گرفته بودم و جاتون خالی یه سیلی باحال از معلم نوش جان کردم و بماند که پدرم از ادمای سرشناس شهرمون بود و شکایت کرد و...
    خلاصه اینکه معلممون چندوقت پیش منو بچه به بغـ*ـل دید و شناخت و ازم بابت اون کارش حسابی عذرخواهی کرد و کلی باهم گفتیم و خندیدیم...
    من روز معلم رو به این معلم گلم خانم زندوکیلی و همه معلمها و اساتیدگلم و معلمهای گل این انجمن تبریک عرض میکنم
    @ngn
     

    P.a.r.i

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/19
    ارسالی ها
    1,911
    امتیاز واکنش
    5,512
    امتیاز
    596
    ی روز امتحانم رو نخونده بودم به امید اینکه اونروز، همون روز معلم جشن میگیریم. تا به مدرسه رسیدم دیدم بچه ها صف وایستادن و گفتن که ی ساعت برنامه داریم.منم که اولین زنگ امتحان داشتم وبا این برنامه هم امتحان کنسل شد خیلی خوشحال شدم .خلاصه اون روز با معلمامون برای بچه ها و من خیلی خوش گذشت و بهترین خاطره ام بود.
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    28
    بازدیدها
    1,247
    پاسخ ها
    42
    بازدیدها
    1,438
    پاسخ ها
    41
    بازدیدها
    1,684
    پاسخ ها
    197
    بازدیدها
    8,778
    پاسخ ها
    39
    بازدیدها
    1,070
    پاسخ ها
    23
    بازدیدها
    2,280
    تاپیک قبلی
    بالا