دنباله دار شیرین کاری در مدرسه و دانشگاه!

*الهه*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/04
ارسالی ها
195
امتیاز واکنش
1,317
امتیاز
346
قضیه برای کمتر از1 سال پیشه .
جشن عقد پسر خالم بود چون فامیل درجه یک بودیم باید زود تر برای کار تالار واین چیزا اون جا میرفتیم.
بعد کلی بزن و برقص کیک و اوردن اول که فیلم بردار خودش تکی از پسر خالم و همسرش عکس گرفت بعد خوانواده خودشون و بعد ما.از قضا من یه دختر خاله دارم که 1 سالشه ,اسمشم مرجان و به شدت تپله .باکلی خواهش و تمنا مامانم رو راضه کردم که مرجان تو عکس باشه .بعضیا رفتن کنار عروس و داماد وجا برا من نبود.
مرجان رو برداشتم ورفتم با لا سر عروس داماد پسر خالم میلادو زنش.
گفته بودم که مرجان خیلی تپل بو به خاطر همین وقتی عکس چاپ شده ی میلاد و زنش رو دید ذوق کرد و صدا های عجیب و غریبی از خودش در اورد و خم شد
حالا مگه من میتونستم کنترلش کنم؟:aiwan_light_bdslum:پس باسر افتاد داخل کیک .اول همه داخل بهت بودن بعد همه بدون اثتثنا خندید
عاقا منو داری داشتم از خجالت اب میشدم :aiwan_light_bfffflum:حالا نمیدونستم بخندم یاگریه کنم
حالا که چند وقت گذشته مرجان یه کم عاقل شده حداقلش اینه که دیگه کسی رو گاز نمیگیزه upload_2018-3-14_16-21-51.gif :aiwan_light_laugh4:
 
  • پیشنهادات
  • ❤arezoo❤

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/09
    ارسالی ها
    238
    امتیاز واکنش
    18,070
    امتیاز
    631
    محل سکونت
    تیمارستان
    یک بار توی کلاس داشتیم با دوستام سعی میکردیم که میارید برق رو با پا خاموش روشن میکنم من اومد امتحان کنم ولی پام رو توانم بالا تعادلم رو از دست دادم و محکم اقدام زمین جوری پشتم درد گرفت که مجبور شدم به مامانم زنگ بزنم و بریم دکتر:aiwan_light_vava::aiwan_light_vava:25r30wi25r30wi:aiwan_lightsds_blum:
     

    BaHaR sHaYgAn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/30
    ارسالی ها
    849
    امتیاز واکنش
    48,449
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    مشهد
    ما یک معلمی داشتیم کلاس هفتم، سوژه بود واسه خودش! کلا حرف هیچکس به جز خودش رو قبول نداشت؛ منم که از دستش شدیدا شکار!
    یه روز داشتم سر یک مبحث درسی باهاش بحث می کردم، یهو نه گذاشت و نه برداشت، گفت "امام علی (ع) می فرمایند بحث با جاهل، تلف کردن بحث است"
    (هرچند دقیق یادم نیس چی گفت، ولی مفهموش این بود. اونجا یهو خواهرم گفت:
    ـ خانوم اجازه؟ این حدیث ماله حضر محمده!
    کلاس شدیدا ترکیده بود! هر چند خواهر؟م از خودش در آورده بود، نمی دونست حدیث مال کیه، ولی به هر حال اون روز تقریبا از ضایعگی در اومدم.
    عصرش رفتم از تو موبایل خالم ـ خالم مدیر مدرسه بود ـ شماره ی ایشونو کش رفتم!
    ساعتای دو بود که با خواهرم واسه تلافی زنگ زدیم به این.
    آقا با یه صدای بین اب و بیداری، گوشیو برداشت و گفت:
    ـ بله؟
    منم گفتم "سلام خانوم، خوب هستید؟
    اونم گفت "بله ممنون، شما خوبی؟"
    یهو با جیغ گفتم:
    ـ بایدم خوب باشی! باید خوب باشی! باید خوب باشی که منو بدبخت کردی! چطور دلت اومد؟
    اونم که کاملا گیج و منگ بود، هی با تعجب می پرسید:
    ـ چی شده؟
    ـ خانوم شما کی هستی؟
    ـ من چیکار کردم؟
    ـ و...
    منم بعد نیم ساعت ناله کردن، یهو گفتم:
    ـ چطور دلت اومد شوهرمو ازم بگیری؟ منو با پنج تا بچه تنها گذاشت، اونم به خاطر توووو؟
    اونم با گیجی گفت:
    ـ خانوم من اصلا ازدواج نکردم!
    منم که به طرز عجیبی ضایع شده بودم، نمی تونستم چیزی بگم که یهو خواهرم گفت:
    ـ مگه شما خانوم پاکزاد نیستین؟
    معلمه ـ نه!
    خواهرمم گفت:
    ـ اِ؟ ببخشید ماحم شدیم. خدا نگه دار.

    و فردای اون روز، سیر مکالمات همچون بمب در مدرسه ترکید25r30wi


     

    ❤arezoo❤

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/09
    ارسالی ها
    238
    امتیاز واکنش
    18,070
    امتیاز
    631
    محل سکونت
    تیمارستان
    سال پیش مدرسه میخواست مارو زبان اردو ولی معلم ریاضی مون نذاشت پس نقشه ریختیم تا تلافی کنیم قرار شد هرکی گواش یا رنگ قرمز داره بیاره مدرسه مروی هرچی رنگ قرمز داشت اورد و ما هم چون کردیم رو صندلی معلم زنگ که مورد منتظر منتظر شدیم تا دبیر بیاد ولی بجای دبیر نظم اومد و خواست درمورد یک چیزایی حرف بزنه و رفت مستقیم نشت روی صندلی و از شانس ما مانتو ی سفید تنش بود حرف هاش رو که زد دیدیم پاشد وقتی پشتش رو کرد مانتو کاملا قرمز شده بود متاسفانه بعدش معلم ریاضی مون فهمید و یکی از بچه های دهن لق گفت که کاره ما بوده و اخر سال انظباطم 10 شد25r30wi25r30wi:aiwan_light_biggrin:
     

    سروش73

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/27
    ارسالی ها
    671
    امتیاز واکنش
    40,021
    امتیاز
    888
    سن
    30
    محل سکونت
    قم
    سلام...من یه چندتا خاطره دارم ولی خب یکیشو میگم. اگه استقبال خوب بود بقیشم میگم.
    البته اینم بگم که بعضی هاش مورد داره ولی خب من تا جایی که بتونم سانسور می کنم.
    هوالجمیل...
    فکر کنم سال پیش دانشگاهی بودم که پنجشنبه ها ساعت اخر ورزش داشتیم. من همیشه ادم محتاطی بودم و وقتی وارد چمن مدرسه می شدم، پولامو از جیب شلوار لیم در می اوردمو می ریختم تو جیب شلوار ورزشیم.
    به بچه ها اعتماد داشتما ولی خب از قدیم گفتن جیبتو سفت بچسب و همسایتو دزد نکن.
    اقا فوتبال شروع شد...استقلال پرسپولیس بازی کردیم. سرتون رو درد نیارم. ما باختیم. بزن و بزن و دعوا شد. اعصابم کلی خورد شد و با صمیمی ترین رفیقمم کلی بحثم شد. اصلا فراموش کردم پولا رو در بیارم و دوباره بذارم تو جیب شلوار لیم...
    شلوار لیمو پوشیدم رو شلوارک ورزشیم. موهامو که ریخته بود تو صورتم زدم کنار...کلی عطر و گلاب زدم. یادش بخیر عطر ورساچه ی محبوب من. هیچی دیگه سوار تاکسی شدم.
    از قضا تو راه دوتا دختر خانم واقعا خوشگل خوردن به پستم. وارد تاکسی که شدن بوی ورساچه زد ترکوندشون. هر سه عقب نشسته بودیم...منم اون موقع دوران اوجم بود. دستبند و گوشی لمسیو تیشرت اسپرتو و...
    سرتون رو درد نیارم. دخترا هم زیر لبی با هم درمورد من حرف می زدن. منم تو دلم عروسی بود که چی؟ که روزی امروزمون رو هم خدا رسوند...ههههه.
    در طول مسیر سر صحبت باز شد که اسمتون چیه و من گفتم سروش هستم و...به به و چه چه به راه بود. راننده تاکسی هم یه ادم چرک که با دستش اب بینیش رو می گرفت و می مالید به فرمون و من و دخترا خانما وسط تعریف از سفرهای دبی و ترکیه مون، نیم نگاهی هم به این صحنه ی دلخراش می انداختیم و چشمامون رو با نفرت می بستیم. راننده تاکسی هم منو سرویس کرده بود و یه سره می گفت اق مهندس اق مهندس...وسطش یه عطسه می زد و کل تاکسی خیس می شد. ما هم خیلی با کلاس با دستمال صورتمون رو پاک می کردیم. فکر کنم احساس ما سه نفر این بود که تو کافی شاپ و زیر بارون نشستیم!
    اقا من همیشه رانی داشتم تو کیفم...یه دونشو دادم به دختر خانما...یه دونشم خودم برداشتم. یعنی مطمئن بودم که یکی از اینا برسم خونه بهم زنگ میزنه...واقعا حس خوبی داشتم. البته راننده تاکسی همچنان رو مخ بود...
    رسیدیم به اتوبوس ها...لحظه ی تلخ جدایی فرا رسید. فاز شاهرخ خان برداشته بودم هنگام جدایی از کاجول و رانی موکرجی تو فیلماش...
    از تاکسی پیاده شدیم و راننده ی نه چندان زیبای ما داد زد:
    _ اق مهندس...کریشو بده...
    منم یه لبخند ملیح زدم و گفتم اقا فرار که نمی کنم که...الان حساب می کنم.
    شمارمو دادم به دختر خانما و لاتی کردم و گفتم کرایه ی سرکار خانم ها هم با بنده هست.
    دوتا دخترا که واقعا حس می کردن رو ابرها هستن.هههههه
    اقا دست کردم تو جیبم و واییییی...عرق سرد نشست رو پیشونیم! پولا کجاست؟ تو جیب شلوار زیر؟
    تر زدی سروش...تر زدی...
    راننده تاکسی: چی شد پس اق مهندس؟
    اب گلوم رو به زحمت قورت دادم...باید چه غلطی می کردم.
    گفتم: یه مشکلی هست...
    دوتا دخترا با تعجب نگاهم کردن...
    راننده تاکسی هم کنجکاو شد...
    گفتم: حساب کنم؟
    راننده تاکسی: نه پس بیا ماچ بده خوشگله...
    بازم عطسه زد. اب بینی و ...تنفر عمیق ما...
    منم دلو زدم به دریا...
    دست بردم سمت کمربندم تا پولا رو از جیب شلوار چسبیم در بیارم. فکرشو کنید...من ؟ سروش؟ تا چند دقیقه پیش از سفر اروپا پامو پایین تر نمی ذاشتم.
    راننده رنگش پرید و گفت: داداچ می خوای چیکار کنی؟
    کمربندمو باز کردمو و گفتم میخوام حساب کنم دیگه...
    دوتا دخترا چشماشون رو بستن و یه جیغ خفیف کشیدن از ترس.
    راننده پاشو گذاشت رو گاز و گفت خدا شفات بده اق مهندس...عطسه ی اخر رو هم زد و رفت.
    دخترا هم رانی رو پاشیدن رو صورتم و گفتن کثافت لجن. همتون لنگه ی همید...اشغالای هـ*ـوس باز.
    منم اب پرتغال از مژه هام می چکید و وسط میدون فقط به یه چیزی فکر می کردم و اونم اینکه چرا؟ اخه چرا اینجوری شد؟
     

    mahba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/09/22
    ارسالی ها
    235
    امتیاز واکنش
    3,023
    امتیاز
    416
    محل سکونت
    شمال
    سال پیش که دهم بودم با یکی از بچه ها دست به یکی کردیم و قرار شد میز معلم و از زیر یکی از دوستمون که اسمش نازنین بود بکشیم تو دبیرستانا هم بیشتر کلاس ها جوریه که میز معلم یه پله بالا تر از صندلی دانش اموزا خلاصه ما رفتیم پشتش ومیز و کشیدیم و دوستم با کمر افتاد کمرش هم دفیقن افتاد روی تیزی پله یعنی ما رنگمون شد گچ بلاخره چشمتون روز بد نبینه خانم مهره ی 4 کمرش جا به جا شد بعد زنگ زدن به اولیا هامون ومن به خاطره سابقه ی خرابم بابام فقط یکم نصیحتم کرد که مدرسه جای این کارا نیست و اینا و البته دوستم کمرشو عمل کرد ویک ماه تو خونه خوابید:aiwan_light_bdslum:
     

    Ziziw:)

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/28
    ارسالی ها
    348
    امتیاز واکنش
    33,374
    امتیاز
    751
    خوب سلام روز بخیر
    آقا ما یه دبیر فارسی داشتیم ، خیلی پیر بود ، لقمه داشت ، اسمش خانم کریمی بود ولی ما بهش میگفتیم کریم ماموت:D
    بعد یه روز سر کلاس خیلی سروصدا کردیم ، به قدری ک لقمه ی دستش بیشتر شد . با صدای لرزون گفت بچه ها بسه . و بیهوش شد :aiwan_lightsds_blum:
    هیچی خلاصه خانم دوهفته تو بیمارستان خوابید. چرا چون سکته کرده بود . زنگ قبل از ما هم یازدهمیا روی صندلیش عسل زده بودن رو عسل نشسته بود و آمادگی سکته رو داشت
    بنده هم اظهار بی اطلاعی کردم و چون گفتم ک کلاس ما مبود همه با انضباط بیست راهی خانه شدیم:p
     

    *الهه*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/04
    ارسالی ها
    195
    امتیاز واکنش
    1,317
    امتیاز
    346
    یه سال مارو بـرده بودن مرکز ترک اعتیاد و این جور چیزا که از اونا عبرت بگیریم,گفته بودن یه کادو مثلا لباس و کفش و.. اینا ببریم.منم یه کفش خریدم تا شب اردو یادم بوداا ولی صبحش یادم رفته بود ببرمش .رفتیم اونجا منم دست از پا دراز تر به همه جا عین وزغ نگاه میکردم که دیدم داره از یه اتاقی یه صدای داد و فریاد میاد هیچی منم رگ فضولیم گل کرده و دیدم یه مرده هی داره التماس میکنه درد داره یه زره مواد بدن منو که دید گیر داد مواد بده گفتم ندارم گفت تریاک یه زره بده گفتم ندارم خواستم از اتاق برم بیرون که نمیذاشت داد میزد اخر برای خلاصی قیافموکج و معوج کردم و عین معلولای ذهنی راه رفتم و گفتم دادا میجم نرام(داداش میگم ندارم)تو دایی بده که خمایم(توداریی؟ بده که خمارم)یه دفعهدیدم از پشت در صدای خنده میاد برگشتم که دیدم به داشتن فیلم بر داری میکردن که من اوار شدم رو سرشو اون مرده هم که داد میکشید هم بازیگر بود و جوون با گریم برادران عملی گفت:ابجی دستت درد نکنه خخخخخ خوب از دپرسی در اوردیمون خخ
    هیچی منم سریع ازون منطقه فرار کردم و به بقیه پیوستم
    امان از سوتی های بی جا
     

    yeganeh83

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/12
    ارسالی ها
    174
    امتیاز واکنش
    8,348
    امتیاز
    506
    محل سکونت
    بجنورد
    کلاس هشتم که بودم یه روز ظهری بودیم داشتیم می رفتیم سمت مدرسه و چون که به خونه نزدیک بودبا فاطمه که هم بهترین دوستمه و هم همسایه دیوار به دیوار باید پیاده می رفتیم وسطای راه یهو سه تا پسر افتادن دنبال ما و من و فاطمم که مثل چی از مدیرمون می ترسیدیم آخه اگه می دید ده تا اضافه می کرد به بابا هامون می گفت واسه همینم می دوییدیم که بهمون نرسن خلاصه یه صدای که پسرونه بود پرسید که چیزی شده؟ما هم فکر کردیم که از همون سه نفره کلی لیچار بارش کردیم.همین که برگشتم طرفش تا یه تفم تو صورتش بندازم دیدم ای داد بی داد پسره همون مدیرمونه و چون چند باری اومده بود پیشش یا دنبالش مام می شناختیمش.خلاصه شانس آوردیم با معذرت خواهی حل شد و به مامانش نگفت وگرنه باید قید درس می زدم
     

    atra.kh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/22
    ارسالی ها
    1,241
    امتیاز واکنش
    3,209
    امتیاز
    596
    محل سکونت
    یه جایی وسط کتاب ها
    اقا من و سه تا از دوستام سال هشتم یک اکیپ چهار نفره بودیم و کسی تو مدرسه نبود که ما از اون بدمون نیاد یعنی با همه لج اندر لج بودیم از میر و ناظم بگیر تا معلم ها خلاصه از دست هرکی هم اعصابمون خورد میشد میگفتیم اینو تو لیست سیاه اضافه کنیم تا اخر سال تا کارنامه دستمون اومد دیگه نتونستن کای بکنن یکی بریم بزنین در گوش همشون.
    خلاصه اخر سال شده و ما هم مورد جدید برای غیبت و زیر اب زنی نیافتیم که تصمیم گرفتیم لیست سیاه رو که فقط تو ذهنمون بود حالا پیاده کنیم رو کاغذ با لقب هاشون یه اسم های مستعاری براشون گذاشته بودیم که اگه میفهمید هم ما رو هم خودشون رو میکشتن ( مثلا اسم معاونمون جعفری بود لقبش جعفر لوپز ) (یه معلم داشتیم تیپ های خز میزد برا اونم لقب بود) خلاصه سر تونو درد نیارم این دوستم که برگه اصلی دستش بود چند روز بود گوشی میاورد که یکی رفت امارش رو داد دفتر و رفتن که کیفشو بگردم حالا رفته تو برگه هم تو کیفش که ناظمون برگه رو برداشته ببینه چیه منم که شاگرد ممتاز مدرسه و خیلی دارای احترام اونورم خلاصه خوشبختانه به خیر گذشت و زیاد دقت نکرد وگرنه کارمون الان زار بود دیگه
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    5
    بازدیدها
    261
    پاسخ ها
    66
    بازدیدها
    2,068
    پاسخ ها
    1
    بازدیدها
    209
    پاسخ ها
    16
    بازدیدها
    701
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    147
    پاسخ ها
    60
    بازدیدها
    2,190
    بالا