- عضویت
- 2017/05/18
- ارسالی ها
- 35,488
- امتیاز واکنش
- 104,218
- امتیاز
- 1,376
پیش بودن جلو بودن، برتری داشتن
پیش بها بیعانه
پیش ِ پا جلوی رو
پیش پا افتاده کم ارزش، حقیر، معلوم، آشکار
پیش پای کسی لحظه ای پیش از آمدن کسی
پیش پرده نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
پیش پیش جلو جلو
پیش پیشکی از پیش
پیشت آوازی برای راندن گربه
پیش تختی پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
پیش چشم داشتن در برابر چشم قرار دادن
پیش خر کردن پیش از موعد خریدن
پیش خودمان بماند به کسی مگو، نشنیده بگیر
پیش خور از پیش گرفتن حقوق مقرری
پیشدستی بشقاب کوچک، زیر دستی
پیش دستی کردن سبقت گرفتن در انجام کار
پیش رس زود رس
پیش زدن جلو زدن، سبقت گرفتن
پیش غذا آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
پیش فروش کردن پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
پیش فنگ جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
پیش قسط پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
پیشکار رییس دارایی شهر یا استان
پیش کرایه کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
پیش کردن راندن به جلو
پیش کردن در بستن در
پیش کردن گربه راندن گربه
پیش کسوت کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
پیش کسوتی قدمت و برتری
پیش کنار بیضه، خایه
پیشکی جلوتر، از پیش، به طور مساعده
پیش گرفتن کاری کاری را آغاز کردن
پیشس گیری کردن جلوگیری کردن، دفع
پیشمرگ فدایی، کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
پیشنماز کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
پیشنهاد طرح
پیشنهاد دادن طرح کردن چیزی
پیشواز رفتن به دیدار کسی شتافتن، پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
پیش و پس کار را نگاه کردن جوانب کار را سنجیدن
پیشی گربه در زبان کودکان
پیگرد پی گیری، تعقیب
پی گرفتن دنبال کردن کار
پیل پیلی خوردن در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
پیل پیلی رفتن نگا. پیلی پیلی خوردن
پیله مو ( مانند پشم و پیله )، نیرنگ و نادرستی ( مانند شیله پیله)، اصرار و پافشاری
پیله کردن دندان ورم کردن لثه
پیله کردن به کسی با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی، پاپی کسی شدن
پیله ی کسی به کسی گرفتن کسی را اذیت کردن
پیمانکار آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
پیمانی استخدام غیر رسمی
پی نخود سیاه فرستادن کسی کسی را از سر خود باز کردن
پینکی رفتن چرت زدن
پی نوشت مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
پینه وصله، پوست سخت شده
پینه بستن سخت شدن پوست کف دست و پا
پینه بسته دارای پینه، کبره بسته
پینه زدن وصله کردن
پینه زده وصله کرده
پینه کردن نگا. پینه بستن
پیه آوردن چاق شدن
پیه چیزی را به تن مالیدن خود را برای چیزی آماده کردن
پیه دل باز کردن تحمل کردن
پیه سوز نگا. پی سوز
پیه گرگ مالیدن بر کسی کسی را از چشم دیگران انداختن
+ نوشته شده در ساعت توسط آریا ادیب | آرشیو نظرات
زبان عامیانه و اصطلاحات، حرف ب
شماره ی نوشته : ۲ / ۷
تدوین : آریا ادیب
زبان عامیانه، اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی
( دنباله )
نگا. = نگاه کنید به
ب
با آب و تاب با شرح و تفصیل
با آتش بازی کردن به کاری پر خطر پرداختن
با اشتها متمایل به غذا
باب مرسوم، معمول
بابا پدر، شخص، در خطاب به هر کسی : برو بابا
بابا بزرگ پدر بزرگ
بابا شمل لوطی، داش مشدی
بابا غوری نابینا، کور
بابا ماما همه کاره ی محل، بزرگ لوطیان
بابا ننه دار خانواده دار، اصیل، صاحب نام و نشان
بابت مورد، زمینه، موضوع
باب دندان مناسب طبع و حال
باب دهان موافق سلیقه، مطابق میل، خوشایند
باب شدن معمول و رایج شدن
باب طبع موافق میل، مطابق سلیقه
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن نگا. از بام خواندن و از در راندن
با پنبه سر بریدن با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
باج به شغال دادن به شخصی پست رشوه دادن
باج سبیل چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
باجناغ دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند، همریش
باجه جای بلیت فروشی
باجی خواهر، زن ناشناس
با حال آدم سرحال و خوش، چیز یا جای دلپذیر
باخت آنچه باخته باشند، زیان
با خدا خداشناس، مومن
با خرس توی جوال رفتن با آدم ناجور همدم و همکار شدن
باد آورده مفت و رایگان، آنچه که بدون زحمت بدست آید
بادبادک مرغ کاغذی، اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
باد بُروت خودخواهی، غرور، تکبر
باد به آستین انداختن فخر فروختن، خودخواهی کردن
باد به آستین کسی کردن کسی را به کاری تحـریـ*ک کردن (شیر کردن)
باد به پشت کسی خوردن بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
باد به غبغب انداختن تکبر کردن، خودخواهی نشان دادن
پیش بها بیعانه
پیش ِ پا جلوی رو
پیش پا افتاده کم ارزش، حقیر، معلوم، آشکار
پیش پای کسی لحظه ای پیش از آمدن کسی
پیش پرده نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
پیش پیش جلو جلو
پیش پیشکی از پیش
پیشت آوازی برای راندن گربه
پیش تختی پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
پیش چشم داشتن در برابر چشم قرار دادن
پیش خر کردن پیش از موعد خریدن
پیش خودمان بماند به کسی مگو، نشنیده بگیر
پیش خور از پیش گرفتن حقوق مقرری
پیشدستی بشقاب کوچک، زیر دستی
پیش دستی کردن سبقت گرفتن در انجام کار
پیش رس زود رس
پیش زدن جلو زدن، سبقت گرفتن
پیش غذا آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
پیش فروش کردن پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
پیش فنگ جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
پیش قسط پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی
پیشکار رییس دارایی شهر یا استان
پیش کرایه کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
پیش کردن راندن به جلو
پیش کردن در بستن در
پیش کردن گربه راندن گربه
پیش کسوت کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
پیش کسوتی قدمت و برتری
پیش کنار بیضه، خایه
پیشکی جلوتر، از پیش، به طور مساعده
پیش گرفتن کاری کاری را آغاز کردن
پیشس گیری کردن جلوگیری کردن، دفع
پیشمرگ فدایی، کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
پیشنماز کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
پیشنهاد طرح
پیشنهاد دادن طرح کردن چیزی
پیشواز رفتن به دیدار کسی شتافتن، پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن
پیش و پس کار را نگاه کردن جوانب کار را سنجیدن
پیشی گربه در زبان کودکان
پیگرد پی گیری، تعقیب
پی گرفتن دنبال کردن کار
پیل پیلی خوردن در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
پیل پیلی رفتن نگا. پیلی پیلی خوردن
پیله مو ( مانند پشم و پیله )، نیرنگ و نادرستی ( مانند شیله پیله)، اصرار و پافشاری
پیله کردن دندان ورم کردن لثه
پیله کردن به کسی با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی، پاپی کسی شدن
پیله ی کسی به کسی گرفتن کسی را اذیت کردن
پیمانکار آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
پیمانی استخدام غیر رسمی
پی نخود سیاه فرستادن کسی کسی را از سر خود باز کردن
پینکی رفتن چرت زدن
پی نوشت مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
پینه وصله، پوست سخت شده
پینه بستن سخت شدن پوست کف دست و پا
پینه بسته دارای پینه، کبره بسته
پینه زدن وصله کردن
پینه زده وصله کرده
پینه کردن نگا. پینه بستن
پیه آوردن چاق شدن
پیه چیزی را به تن مالیدن خود را برای چیزی آماده کردن
پیه دل باز کردن تحمل کردن
پیه سوز نگا. پی سوز
پیه گرگ مالیدن بر کسی کسی را از چشم دیگران انداختن
+ نوشته شده در ساعت توسط آریا ادیب | آرشیو نظرات
زبان عامیانه و اصطلاحات، حرف ب
شماره ی نوشته : ۲ / ۷
تدوین : آریا ادیب
زبان عامیانه، اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی
( دنباله )
نگا. = نگاه کنید به
ب
با آب و تاب با شرح و تفصیل
با آتش بازی کردن به کاری پر خطر پرداختن
با اشتها متمایل به غذا
باب مرسوم، معمول
بابا پدر، شخص، در خطاب به هر کسی : برو بابا
بابا بزرگ پدر بزرگ
بابا شمل لوطی، داش مشدی
بابا غوری نابینا، کور
بابا ماما همه کاره ی محل، بزرگ لوطیان
بابا ننه دار خانواده دار، اصیل، صاحب نام و نشان
بابت مورد، زمینه، موضوع
باب دندان مناسب طبع و حال
باب دهان موافق سلیقه، مطابق میل، خوشایند
باب شدن معمول و رایج شدن
باب طبع موافق میل، مطابق سلیقه
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن نگا. از بام خواندن و از در راندن
با پنبه سر بریدن با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
باج به شغال دادن به شخصی پست رشوه دادن
باج سبیل چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
باجناغ دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند، همریش
باجه جای بلیت فروشی
باجی خواهر، زن ناشناس
با حال آدم سرحال و خوش، چیز یا جای دلپذیر
باخت آنچه باخته باشند، زیان
با خدا خداشناس، مومن
با خرس توی جوال رفتن با آدم ناجور همدم و همکار شدن
باد آورده مفت و رایگان، آنچه که بدون زحمت بدست آید
بادبادک مرغ کاغذی، اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
باد بُروت خودخواهی، غرور، تکبر
باد به آستین انداختن فخر فروختن، خودخواهی کردن
باد به آستین کسی کردن کسی را به کاری تحـریـ*ک کردن (شیر کردن)
باد به پشت کسی خوردن بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
باد به غبغب انداختن تکبر کردن، خودخواهی نشان دادن