- عضویت
- 2017/05/18
- ارسالی ها
- 35,488
- امتیاز واکنش
- 104,218
- امتیاز
- 1,376
نگا. = نگاه کنید به
ح
حاتم بخشی گشاده دستی، سخاوتمندی
حاج بادام گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
حاج خانم عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند
حاجی به زیارت مکه رفته، نوعی خطاب عام
حاجیت بنده (در مقام فروتنی یا ریشخند)
حاجی ارزانی گران فروش
حاجی حاجی مکه دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
حاجی خرناس لولو
حاجی فیروز مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقـ*ـص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن سال نو را مژده می دهد
حاجی لک لک لک لک، شخص بلند قد
حاجی من شریک کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
حاشا زدن انکار کردن امر مسلم
حاشا کردن نگا. حاشا زدن
حاشا و کلا هرگز، ابدن، به هیچ وجه
حاشیه بندی گل کاری کردن در باغچه، مرز بندی
حاشیه دار کناره دار
حاشیه رفتن سخنان دور از موضوع گفتن، منحرف شدن از مطلب
حاشیه نشین تهیدستان ساکن در کناره های شهر
حاضر و آماده آماده
حاضر جواب کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد
حاضر کردن از بر کردن، روان کردن
حاضر و غایب کردن خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
حاضری غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود
حاضر به یراق حاضر و آماده
حالا حالاها مدت دراز
حال آمدن بهبود یافتن، سرحال شدن، چاق شدن
حال آوردن جگر بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه
حال آمدن دل بازیافتن نشاط، برطرف شدن خستگی
حالا نه و کی از دست ندادن فرصت، غنیمت شمردن فرصت
حال آوردن به هوش آوردن، از ناراحتی بیرون آوردن، کتک زدن
حال کردن لـ*ـذت بردن
حال کسی را جا آوردن نگا. حال آوردن
حال کسی را گرفتن کسی را ناراحت کردن، شادی کسی را به هم زدن
حال نداشتن مریض بودن، بی حال بودن
حال و احوال وضعیت، کیفیت
حال و احوال کردن سلام و احوال پرسی کردن
حال و بار وضع زندگی
حال و حوصله نگا. حال و احوال
حالی به حالی شدن منقلب شدن حال، غلبه یافتن خواهــش نـفس
حالی شدن فهمیدن، درک کردن
حالی کردن فهماندن
حاملگی آبستنی
حَب قرص
حُباب سرپوشی که بر چیزی بگذارند
حَب جیم را خوردن گریختن، فرار را بر قرار ترجیح دادن، جیم شدن
حبه پاره ی شکسته از قند یا نبات
حبه ی انگور دانه ی انگور
حَبه را قُبه کردن کاهی را کوه کردن
حبه کردن دانه دانه کردن
حتم داشتن یقین داشتن
حُجره دفتر کار در بازار و تیمچه
حِجله گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
حجله بستن به پا کردن و آراستن حجله
حجله خانه اتاق شـب زفــ*ـاف
حدس زدن پنداشتن، گمان کردن
حرام خور کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست، کم فروش، ربا خوار
حرامزادگی بد ذاتی، مکر
حرامزاده فرزند نامشروع، آدم بسیار زرنگ و مکار
حرام شدن بی فایده شدن، بی نتیجه شدن
حرام کردن تلف کردن، از میان بردن نتیجه و فایده
حرام و حرس ریخت و پاش
حَرَج مسئولیت، تکلیف
حرز جواد دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
حرز جواد با خود کردن همیشه با خود داشتن
حرز جواد کسی بودن پیوسته با کسی بودن
حرص خوردن عصبانی شدن
حرص زدن زیاد خواستن، کم صبری کردن
حرص کسی را درآوردن کسی را خشمگین کردن
حرص گرفتن ناراحت شدن، لج کردن
حرص و جوش عصبانیت
حرف سخن، گفتار، کلام
حرف از دهن کسی قاپیدن سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن
حرف انداختن در سخن کسی دویدن
حرف بَری کردن سخن چینی کردن،خبرچینی کردن
حرف به حرف کردن موضوع گفت و گو را عوض کردن
حرف بی ربط سخن نامربوط
حرف پوچ سخن بی معنی
حرف پهلودار سخن کنایه آمیز
حرف تو حرف آوردن سخن کسی را قطع کردن، مطلب دیگری را پیش کشیدن
حرف توی دهن کسی خشک شدن از سخن گفتن باز ماندن (بر اثر ترس، تعجب یا شرم)
حرف توی دهن کسی گذاشتن سخنی را به کسی یاد دادن، تلقین کردن
حرف چند پهلو سخن مبهم و دارای چند معنی
حرف خود را به کرسی نشاندن نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
حرف در آوردن شایعه ساختن، سخن دروغ شایع کردن
حرف دو پهلو نگا. حرف پهلودار
حرف دو نبش نگا. حرف پهلودار
حرف دهن خود را نفهمیدن مزخرف گفتن، حرف بی ربط زدن
حرف را خوردن ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن (از شرم یا ترس)
حرف روی حرف کسی آوزدن برخلاف حرف کسی چیزی گفتن، با حرف کسی مخالفت کردن
حرف زدن پشت سر کسی بدگویی کردن، وراجی کردن
حرفشان شدن مشاجره ی لفظی پیدا کردن، اختلاف پیداکردن بر سر چیزی
حرف شنو سر به را، مطیع
حرف شنوی سر به راهی، تبعیت، نصیحت پذیری
حرف کسی در رو داشتن دارای نفوذ بودن