- عضویت
- 2017/05/18
- ارسالی ها
- 35,488
- امتیاز واکنش
- 104,218
- امتیاز
- 1,376
جَخت متضاد صبر
جَخت آمدن دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند (متضاد صبری که با عطسه ی نخست می کنند)
جدا جدا یکی یکی، جداگانه
جد کمر زده در نفرین به سید می گویند، یعنی جدش او را به سزایش برساند
جد و آباد آبا و اجداد، پدر و پدر بزرگان
جد و آباد درآوردن و گفتن دشنام دادن، ناسزا گفتن
جد و آباد کسی را گفتن آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
جدول کشی خط کشی و شبکه بندی
جَر پیچ و خم راه
جِر اوقات تلخی، لج
جَرّ کشمکش دعوا
جرات دادن دل دادن، دلیر کردن
جرات داشتن دلیر بودن، جسارت داشتن
جرات کردن گستاخی کردن، دلیری کردن
جِر آمدن اوقات تلخ شدن، زیر مقررات بازی زدن
جِر انداختن کسی را اوقات کسی را تلخ کردن، خشمگین کردن کسی
جراندن جر دادن، پاره کردن
جُربزه قدرت، توانایی
جِر جِر کردن چیزی را پاره پاره و ریز کردن، مانند کاغذ و پارچه
جِر خوردگی بریدگی، پارگی
جِر خوردن پاره شدن
جِر دادن پاره کردن، در مقام تهدید نیز می گویند
جرز شکاف میان دو بخش دیوار، ستون، بلند بی مصرف
جِر زدن دبه درآوردن، گردن نگرفتن، تقلب کردن در بازی
جِر زن کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
جِر گرفتن کسی را اوقات کسی تلخ شدن
جِرم ته نشست هر چیز، آن چه از دود چسبنده بماند
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ صدای برخورد چیزهای فلزی
جرنگی نقد، یکجا، یک کاسه
جرواجر کردن پاره پاره کردن
جر و بحث مجادله ی شدید گفتاری
جر و بحث کردن مجادله را به درازا کشاندن
جریحه دار زخمی، دل شکسته، رنجیده
جریحه دار شدن زخمی شدن، دل شکسته شدن، رنجیده شدن
جریحه دار کردن زخمی کردن، رنجاندن، دل شکستن
جَری شدن خشمگین شدن، جسور شدن
جَری کردن رو. دادن، گستاخ کردن
جرینگ صدای سکه های پول
جِز صدای تماس آب با آتش، صدای تف دادن چیزی در روغن
جزاندن آزار و اذیت کردن
جزیی فروش کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
جز جگر سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
جز جگر زدن نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن، دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
جز جگر زده نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت، گرفتار به بلا
جز زدن ناله و زاری کردن
جزغاله سوخته، زغال شده
جزغاله شدن سخت سوختن، زغال شدن
جز و وز اظهار عجز و ناراحتی، شرح غم و اندوه، صدای سوختن چیزی
جز و ولز نگا. جز و وز
جزوه کتابچه، دفترچه
جزوه دان آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
جزوه کش کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
جست زدن پریدن، خیز برداشتن
جُستن چیز گمشده را یافتن
جَستن چشم پریدن پلک چشم
جسته جسته یواش یواش، کم کم، به تدریج
جسته دوزی نوعی دوختن
جسته گریخته گاه گاه، اتفاقی
جشن گرفتن سور بر پا کردن
جشنواره جشن فزهنگی، فستیوال
جعبه تقسیم فابی سرپوش دار که محل تقسیم انشعاب های الکتریکی است و دست رسی به سیم های فاز و نول در آن جا ضروری است
جعبه دنده دستگاهی در اتوموبیل شامل چندین چرخ دنده برای تغییر سرعت و جهت حرکت
جعبه ی هزار پیشه جعبه ای که در آن بشقاب و استکان و قوری و کارد و چنگال و قنددان و فنجان و غیره هر یک جای مخصوص دارد و در سفر همراه می برند
جعفر خان از فرنگ برگشته فرد کم مایه ای که فضل فروشی کند و چند واژه ی بیگانه را نیز چاشنی کلام خود نماید
جُعلق آدم بی سر و پا و بی ادب
جغ جغ صدای به هم خوردن چند چیز، صدای همهمه
جغجغه بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
جَغُل مغل شکمبه، سیرابی
جِغله آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
جغور بغور جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
جفت به هم چسبیده، جا افتاده، مرتب، نر و ماده، دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند،
جَفت چوب بست انگور
جفت بودن در جای خود قرار داشتن
جفت جنین جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
جفتک لگد حیوان که با هر دو پا بزند، کنایه از خودداری از انجام کاری
جفتک انداختن لگد زدن، از انجام کاری خودداری کردن
جفتک پراندن لگد زدن، بد رفتاری کردن، مخالفت کردن
جفتک چارکش زدن کنایه از جفتک زدن
جفت کردن کفش های کسی بیرون کردن کسی از جایی
جفت کردن صدا با ساز هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
جفتک زدن نگا. جفتک انداختن
جفتک زن لگد زن
جفت گیری کردن جماع کردن حیوانات
جفت و جلا تکاپو و تلاش، دوز و کلک
جفت و جلا کردن مرتب کردن، حقه جور کردن
جفنگ یاوه، سخن بی هوده، هـ*ـر*زه
جفنگ گفتن یاوه گفتن، هـ*ـر*زه درایی
جفنگیات سخنان یاوه
جک و جانور جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
جگر عزیز، عزیز دلم
جگر پاره فرزند، جگر گوشه
جگر خون کردن رنج بسیار دادن
جگر را سرمه کردن دل کسی را سوزاندن، بسیار غم دادن
جَخت آمدن دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند (متضاد صبری که با عطسه ی نخست می کنند)
جدا جدا یکی یکی، جداگانه
جد کمر زده در نفرین به سید می گویند، یعنی جدش او را به سزایش برساند
جد و آباد آبا و اجداد، پدر و پدر بزرگان
جد و آباد درآوردن و گفتن دشنام دادن، ناسزا گفتن
جد و آباد کسی را گفتن آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
جدول کشی خط کشی و شبکه بندی
جَر پیچ و خم راه
جِر اوقات تلخی، لج
جَرّ کشمکش دعوا
جرات دادن دل دادن، دلیر کردن
جرات داشتن دلیر بودن، جسارت داشتن
جرات کردن گستاخی کردن، دلیری کردن
جِر آمدن اوقات تلخ شدن، زیر مقررات بازی زدن
جِر انداختن کسی را اوقات کسی را تلخ کردن، خشمگین کردن کسی
جراندن جر دادن، پاره کردن
جُربزه قدرت، توانایی
جِر جِر کردن چیزی را پاره پاره و ریز کردن، مانند کاغذ و پارچه
جِر خوردگی بریدگی، پارگی
جِر خوردن پاره شدن
جِر دادن پاره کردن، در مقام تهدید نیز می گویند
جرز شکاف میان دو بخش دیوار، ستون، بلند بی مصرف
جِر زدن دبه درآوردن، گردن نگرفتن، تقلب کردن در بازی
جِر زن کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد
جِر گرفتن کسی را اوقات کسی تلخ شدن
جِرم ته نشست هر چیز، آن چه از دود چسبنده بماند
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ صدای برخورد چیزهای فلزی
جرنگی نقد، یکجا، یک کاسه
جرواجر کردن پاره پاره کردن
جر و بحث مجادله ی شدید گفتاری
جر و بحث کردن مجادله را به درازا کشاندن
جریحه دار زخمی، دل شکسته، رنجیده
جریحه دار شدن زخمی شدن، دل شکسته شدن، رنجیده شدن
جریحه دار کردن زخمی کردن، رنجاندن، دل شکستن
جَری شدن خشمگین شدن، جسور شدن
جَری کردن رو. دادن، گستاخ کردن
جرینگ صدای سکه های پول
جِز صدای تماس آب با آتش، صدای تف دادن چیزی در روغن
جزاندن آزار و اذیت کردن
جزیی فروش کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
جز جگر سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
جز جگر زدن نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن، دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
جز جگر زده نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت، گرفتار به بلا
جز زدن ناله و زاری کردن
جزغاله سوخته، زغال شده
جزغاله شدن سخت سوختن، زغال شدن
جز و وز اظهار عجز و ناراحتی، شرح غم و اندوه، صدای سوختن چیزی
جز و ولز نگا. جز و وز
جزوه کتابچه، دفترچه
جزوه دان آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
جزوه کش کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند
جست زدن پریدن، خیز برداشتن
جُستن چیز گمشده را یافتن
جَستن چشم پریدن پلک چشم
جسته جسته یواش یواش، کم کم، به تدریج
جسته دوزی نوعی دوختن
جسته گریخته گاه گاه، اتفاقی
جشن گرفتن سور بر پا کردن
جشنواره جشن فزهنگی، فستیوال
جعبه تقسیم فابی سرپوش دار که محل تقسیم انشعاب های الکتریکی است و دست رسی به سیم های فاز و نول در آن جا ضروری است
جعبه دنده دستگاهی در اتوموبیل شامل چندین چرخ دنده برای تغییر سرعت و جهت حرکت
جعبه ی هزار پیشه جعبه ای که در آن بشقاب و استکان و قوری و کارد و چنگال و قنددان و فنجان و غیره هر یک جای مخصوص دارد و در سفر همراه می برند
جعفر خان از فرنگ برگشته فرد کم مایه ای که فضل فروشی کند و چند واژه ی بیگانه را نیز چاشنی کلام خود نماید
جُعلق آدم بی سر و پا و بی ادب
جغ جغ صدای به هم خوردن چند چیز، صدای همهمه
جغجغه بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
جَغُل مغل شکمبه، سیرابی
جِغله آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا
جغور بغور جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
جفت به هم چسبیده، جا افتاده، مرتب، نر و ماده، دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند،
جَفت چوب بست انگور
جفت بودن در جای خود قرار داشتن
جفت جنین جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
جفتک لگد حیوان که با هر دو پا بزند، کنایه از خودداری از انجام کاری
جفتک انداختن لگد زدن، از انجام کاری خودداری کردن
جفتک پراندن لگد زدن، بد رفتاری کردن، مخالفت کردن
جفتک چارکش زدن کنایه از جفتک زدن
جفت کردن کفش های کسی بیرون کردن کسی از جایی
جفت کردن صدا با ساز هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
جفتک زدن نگا. جفتک انداختن
جفتک زن لگد زن
جفت گیری کردن جماع کردن حیوانات
جفت و جلا تکاپو و تلاش، دوز و کلک
جفت و جلا کردن مرتب کردن، حقه جور کردن
جفنگ یاوه، سخن بی هوده، هـ*ـر*زه
جفنگ گفتن یاوه گفتن، هـ*ـر*زه درایی
جفنگیات سخنان یاوه
جک و جانور جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها
جگر عزیز، عزیز دلم
جگر پاره فرزند، جگر گوشه
جگر خون کردن رنج بسیار دادن
جگر را سرمه کردن دل کسی را سوزاندن، بسیار غم دادن