- عضویت
- 2017/05/18
- ارسالی ها
- 35,488
- امتیاز واکنش
- 104,218
- امتیاز
- 1,376
دم گاو به دست آوردن قدرت و موقعیتی به دست آوردن، وسیله ای برای معاش به دست آوردن
دَم گرفتن همنوایی کردن در خواندن و سرود، کنایه از توافق و پشتیبانی
دُم گرفتن پشت سر هم ایستادن
دُم لابه چاپلوسی، تملق
دم موشی هر چیز باریک و دراز
دَم نقد آماده، حاضر
دم و دستگاه ثروت، بیا و برو، تجمل، مکنت و دارایی
دم و دستگاه چیدن اسباب و آلات چیدن
دم و دود مجلس گرم مهمانی، دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
دمه گیر خفه کننده، نفس گیر
دُم ِ هم کردن مطابق یکدیگر کردن، دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
دمیدن توی لوله ی شیپور خوابیدن و خرناس کشیدن
دنبال کردن تعقیب کردن، اصرار و پافشاری کردن، پی گیری کردن
دنبال کسی فرستادن کسی را احضار کردن
دنبال کسی گذاشتن در پی کسی دویدن، کسی را تعقیب کردن
دنبال کون کسی افتادن دنباله رو کسی بودن، تابع و مقلد کسی بودن
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی کسی را از سر وا کردن، به دنبال چیزی واهی فرستادن
دنباله رو پی رو ، مقلد
دنبه تاو دادن برای کسی به کسی بی اعتنایی کردن، فخر فروختن به کسی
دندان گاز
دندان پر کردن ترمیم دندان آسیب دیده
دندان تیز کردن طمع کردن
دندات روی جگر گذاشتن طاقت آوردن، تحمل کردن، تاب آوردن
دندان شکن قاطع، محکم
دندان طمع از چیزی کشیدن از چیزی چشم پوشیدن، دست کشیدن، رها کردن
دندان عاریه دندان مصنوعی
دندان غروچه (قروچه) ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
دندان کسی پیش کسی گیر کردن عاشق کسی شدن، شیفته ی کسی شدن
دندان کسی را شمردن رگ خواب کسی را به دست آوردن، کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
دندان گِرد طمع کار، آزمند، گران فروش
دندان گیر قابل خوردن و جویدن، قابل توجه، پر سود
دندانه دندانه دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
دنده چاق کردن سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
دنده کج کج خلق، یکدنده
دنده ی کسی خاریدن میل به کتک خوردن داشتن، کرم داشتن، تن کسی خاریدن
دنده کشیدن دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
دنده نهادن قبول کردن، رغبت کردن
دَنگ صدای به هم خوردن دو چیز
دَنگ حیران و آشفته، سرگشته و شیدا
دُنگ سهم، حصه
دَنگال جادار، بسیار فراخ
دنگ انداختن نزدیکی جنـ*ـسی کردن
دنگ دنگ صدای برخورد دو چیز سخت به هم
دنگ کسی گرفتن هـ*ـوس نابه جا کردن برای انجام کاری، تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
دنگ و دیوانه خُل و احمق، سخت داغ
دنگ و فنگ طول و تفصیل، مقدمه چینی فراوان، تشریفات زیاد
دُنگی نگا. دانگی
دنیا آمدن زاده شدن
دنیا پسند آن چه که همه بپسندند
دنیا دست کیست؟ پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
دنیا دیده آزموده، سرد و گرم چشیده
دوا واجبی، مشروبات الکلی
دوا به خورد کسی دادن مسموم کردن، به زور به کسی دارو یا نوشیدنی خوراندن
دو آتشه (نان) بسیار برشته، (نوشیدنی) قوی، (آدم) متعصب
دوا خور معتاد به الـ*کـل
دوا خور کردن عرق خور کردن، مسموم کردن
دوا خوری عرق خوری، مجلس صرف مشروبات الکلی
دوا دادن دوا خوراندن، مسموم کردن، نوشیدنی خوراندن
دوا درمان مداوا، معالجه
دوا شور شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
دوا شور کردن شستن فرش با دوا
دوا گُلی دوا قرمز، پرمنگنات
دوا قرمز پرمنگنات
دُوال بازی کردن حقه بازی کزدن، فریب به کار بردن
دُوال پا آدم سمج
دوام آوردن استقامت کردن
دو آمدن دور برداشتن، شاخ و شانه کشیدن، قیافه گرفتن
دوام کردن نگا. دوام آوردن
دو بامبی دو دستی، با دو دست
دو به دو دو تا دو تا
دو برجی کبوتری که در یک جا بند نمی شود
دوبل دو برابر
دوبلاژ برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
دوبلور دوبله کننده
دوبله دو برابر، نگا. دوبلاژ
دوبله ایستادن نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر
دو به دست کسی افتادن به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر، قدرت نمایی یا انتقام جویی
دو به دست کسی دادن به کسی فرصت انجام کاری دادن، به کسی بهانه دادن
دو به هم انداز فتنه انگیز، سخن چین
دو به هم اندازی فتنه انگیزی، سخن چینی
دو به هم زن نگا. دو به هم انداز
دو به هم زنی نگا. دو به هم اندازی
دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن به چابکی گریختن
دو پا در یک کفش کردن سماجت و اصرار کردن
دو پشته دو ردیفه، دو ترکه
دو پشته سوار شدن دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
دو پول مبلغ بسیار ناچیز و اندک
دو پولی کالای بی ارزش
دو پهلو دارای ابهام، کنایه دار
دو پهلو حرف زدن مبهم سخن گفتن
دو تا شدن خم شدن، دو لا شدن
دو ترکه سوار شدن نگا. دو پشته سوار شدن
دو پا انسان
دو پوسته دو چیز به هم پیوسته
دو جین دوازده تا
دوختن چشم زل زدن، با دقت چیزی را نگاه کردن
دوخت و دوز خیاطی
دوخته فروش کسی که پارچه بخرد، از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
دود دخانیات، مواد مخـ ـدر
دود از کله ی کسی برخاستن سخت شگفت زده شدن، حیرت بسیار کردن
دو دانگ یک سوم، مقدار اندک، کم
دود چراغ کشیدن شیره
دود چراغ خوردن زحمت کشیدن، تحمل رنج کردن، استخوان خرد کردن
دود چیزی تو چشم کسی رفتن سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
دود دادن ضد عفونی کردن، گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن
دود دادن سبیل کسی ادب کردن، تنبیه کردن، شکست دادن
دو دستگی اختلاف عقیده، عدم اتفاق
دو دستی با هر دو دست
دو دستی تقدیم کردن با رضایت خاطر و احترام دادن
دود شدن و به هوا رفتن گم و ناپدید شدن، آب شدن و به زمین فرو رفتن، محو و نابود شدن
دود ِ کلفت دود مواد مخـ ـدر
دود گرفتن پُک زدن
دود گرفته بوی دود گرفته، دودآلود، دود زده
دو دل مردد، بی تصمیم
دو دلی تردید، بی تصمیمی
دَم گرفتن همنوایی کردن در خواندن و سرود، کنایه از توافق و پشتیبانی
دُم گرفتن پشت سر هم ایستادن
دُم لابه چاپلوسی، تملق
دم موشی هر چیز باریک و دراز
دَم نقد آماده، حاضر
دم و دستگاه ثروت، بیا و برو، تجمل، مکنت و دارایی
دم و دستگاه چیدن اسباب و آلات چیدن
دم و دود مجلس گرم مهمانی، دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
دمه گیر خفه کننده، نفس گیر
دُم ِ هم کردن مطابق یکدیگر کردن، دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
دمیدن توی لوله ی شیپور خوابیدن و خرناس کشیدن
دنبال کردن تعقیب کردن، اصرار و پافشاری کردن، پی گیری کردن
دنبال کسی فرستادن کسی را احضار کردن
دنبال کسی گذاشتن در پی کسی دویدن، کسی را تعقیب کردن
دنبال کون کسی افتادن دنباله رو کسی بودن، تابع و مقلد کسی بودن
دنبال نخود سیاه فرستادن کسی کسی را از سر وا کردن، به دنبال چیزی واهی فرستادن
دنباله رو پی رو ، مقلد
دنبه تاو دادن برای کسی به کسی بی اعتنایی کردن، فخر فروختن به کسی
دندان گاز
دندان پر کردن ترمیم دندان آسیب دیده
دندان تیز کردن طمع کردن
دندات روی جگر گذاشتن طاقت آوردن، تحمل کردن، تاب آوردن
دندان شکن قاطع، محکم
دندان طمع از چیزی کشیدن از چیزی چشم پوشیدن، دست کشیدن، رها کردن
دندان عاریه دندان مصنوعی
دندان غروچه (قروچه) ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
دندان کسی پیش کسی گیر کردن عاشق کسی شدن، شیفته ی کسی شدن
دندان کسی را شمردن رگ خواب کسی را به دست آوردن، کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
دندان گِرد طمع کار، آزمند، گران فروش
دندان گیر قابل خوردن و جویدن، قابل توجه، پر سود
دندانه دندانه دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
دنده چاق کردن سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
دنده کج کج خلق، یکدنده
دنده ی کسی خاریدن میل به کتک خوردن داشتن، کرم داشتن، تن کسی خاریدن
دنده کشیدن دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
دنده نهادن قبول کردن، رغبت کردن
دَنگ صدای به هم خوردن دو چیز
دَنگ حیران و آشفته، سرگشته و شیدا
دُنگ سهم، حصه
دَنگال جادار، بسیار فراخ
دنگ انداختن نزدیکی جنـ*ـسی کردن
دنگ دنگ صدای برخورد دو چیز سخت به هم
دنگ کسی گرفتن هـ*ـوس نابه جا کردن برای انجام کاری، تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن
دنگ و دیوانه خُل و احمق، سخت داغ
دنگ و فنگ طول و تفصیل، مقدمه چینی فراوان، تشریفات زیاد
دُنگی نگا. دانگی
دنیا آمدن زاده شدن
دنیا پسند آن چه که همه بپسندند
دنیا دست کیست؟ پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
دنیا دیده آزموده، سرد و گرم چشیده
دوا واجبی، مشروبات الکلی
دوا به خورد کسی دادن مسموم کردن، به زور به کسی دارو یا نوشیدنی خوراندن
دو آتشه (نان) بسیار برشته، (نوشیدنی) قوی، (آدم) متعصب
دوا خور معتاد به الـ*کـل
دوا خور کردن عرق خور کردن، مسموم کردن
دوا خوری عرق خوری، مجلس صرف مشروبات الکلی
دوا دادن دوا خوراندن، مسموم کردن، نوشیدنی خوراندن
دوا درمان مداوا، معالجه
دوا شور شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
دوا شور کردن شستن فرش با دوا
دوا گُلی دوا قرمز، پرمنگنات
دوا قرمز پرمنگنات
دُوال بازی کردن حقه بازی کزدن، فریب به کار بردن
دُوال پا آدم سمج
دوام آوردن استقامت کردن
دو آمدن دور برداشتن، شاخ و شانه کشیدن، قیافه گرفتن
دوام کردن نگا. دوام آوردن
دو بامبی دو دستی، با دو دست
دو به دو دو تا دو تا
دو برجی کبوتری که در یک جا بند نمی شود
دوبل دو برابر
دوبلاژ برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر
دوبلور دوبله کننده
دوبله دو برابر، نگا. دوبلاژ
دوبله ایستادن نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر
دو به دست کسی افتادن به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر، قدرت نمایی یا انتقام جویی
دو به دست کسی دادن به کسی فرصت انجام کاری دادن، به کسی بهانه دادن
دو به هم انداز فتنه انگیز، سخن چین
دو به هم اندازی فتنه انگیزی، سخن چینی
دو به هم زن نگا. دو به هم انداز
دو به هم زنی نگا. دو به هم اندازی
دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن به چابکی گریختن
دو پا در یک کفش کردن سماجت و اصرار کردن
دو پشته دو ردیفه، دو ترکه
دو پشته سوار شدن دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
دو پول مبلغ بسیار ناچیز و اندک
دو پولی کالای بی ارزش
دو پهلو دارای ابهام، کنایه دار
دو پهلو حرف زدن مبهم سخن گفتن
دو تا شدن خم شدن، دو لا شدن
دو ترکه سوار شدن نگا. دو پشته سوار شدن
دو پا انسان
دو پوسته دو چیز به هم پیوسته
دو جین دوازده تا
دوختن چشم زل زدن، با دقت چیزی را نگاه کردن
دوخت و دوز خیاطی
دوخته فروش کسی که پارچه بخرد، از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
دود دخانیات، مواد مخـ ـدر
دود از کله ی کسی برخاستن سخت شگفت زده شدن، حیرت بسیار کردن
دو دانگ یک سوم، مقدار اندک، کم
دود چراغ کشیدن شیره
دود چراغ خوردن زحمت کشیدن، تحمل رنج کردن، استخوان خرد کردن
دود چیزی تو چشم کسی رفتن سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
دود دادن ضد عفونی کردن، گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن
دود دادن سبیل کسی ادب کردن، تنبیه کردن، شکست دادن
دو دستگی اختلاف عقیده، عدم اتفاق
دو دستی با هر دو دست
دو دستی تقدیم کردن با رضایت خاطر و احترام دادن
دود شدن و به هوا رفتن گم و ناپدید شدن، آب شدن و به زمین فرو رفتن، محو و نابود شدن
دود ِ کلفت دود مواد مخـ ـدر
دود گرفتن پُک زدن
دود گرفته بوی دود گرفته، دودآلود، دود زده
دو دل مردد، بی تصمیم
دو دلی تردید، بی تصمیمی