اصول نگارش ی*ک رمان جنایی

baten kaitos

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/02/05
ارسالی ها
603
امتیاز واکنش
463
امتیاز
331
محل سکونت
tehran
شماره جدید مجله رایتینگ که فوریه منتشر خواهد شد، گفت‌وگویی دارد با لوئیس ولش، نویسنده داستان‌های جنایی. این مجله که هر ماه منتشر می‌شود و یکی از پرفروش‌ترین مجلات برای علاقه‌مندان به نویسندگی است، همواره به فوت و فن‌های نویسندگی می‌پردازد. این مجله می‌کوشد علاقه‌مندان به نویسندگی را تبدیل به نویسندگانی بهتر کند و به درک آنها از صنعت چاپ و نشر یاری رساند


برای خواندن متن کامل و بلند این مقاله باید تا اواسط ماه فوریه صبرکنید



بقلم: لوئیس ولش



مترجم: مریم مهاجر


نوشتن داستان پلیسی و جنایی یک اصل مهم دارد: قصه!



شما باید قصه داشته باشید وگرنه بدون داشتن یک ماجرای دقیق و استخوان‌دار هم خودتان علاف می‌شوید هم مخاطب. خیلی از نویسندگان در کارگاههای نویسندگی‌شان می‌گویند شما شروع کنید به نوشتن، داستان خودش میآید اما من اصلا به این قضیه اعتقاد ندارم.


لااقل در ژانر تخصصی و مورد علاقه‌ام یعنی ژانر پلیسی و جنایی هیچ اعتقادی به این شیوه ندارم. خب حتما می‌پرسید که من چطور کارم را شروع می‌کنم.



اول از همه به طرح فکر می‌کنم. نمی‌دانم تابحال فرآیند ساخت یک انیمیشن را دیده‌اید یانه. در انیمیشن ظاهر شخصیت از فرم صورتش گرفته تا لحن حرف زدن و حتی جنس صدایش باید از صفر طراحی شود. طراح شخصیت ابتدا ویژگیهای کارکتر مورد نظر را از نویسنده می‌پرسد و برهمان اساس یک اتود (طرح‌واره) را روی کاغذ می‌آورد.



من هم برای کار ِ خودم وقتی اتود می‌زنم، اسکلت قصه را نمی‌نویسم. اول از همان ظاهر قصه شروع می‌کنم. و اینکار را با آگاهی از موضوع و کلیت قصه آغاز می‌کنم.



مثل ابتدا شروع به نوشتن در مورد قاتل می‌کنم. اینکه قاتل چه‌کاره‌است؟ پدرش که‌بوده؟ مادرش که بود؟ کجا بزرگ شده؟ و چیزهایی از این دست. در این حین اصل به دلیل قتل فکر نمی‌کنم فقط به قاتل فکر می‌کنم و دلیل قتل را می‌گذارم برای وقتی که می‌خواهم استخوان‌بندی داستان را دربیاورم.


این اتودها برای نگارش نگـاه دانلـود گاهی به ۵۰ یا ۸۰ قسمت جداگانه می‌رسند. قسمت‌هایی که اگر شما بخوانید هیچ داستانی از دل آن بیرون نمی‌آید. این قطعه‌ها فقط زمانی می‌تواند کنار هم چیده شود که من آنها را بچینم. وگرنه هرکدام از این قطعه‌ها که هریک شامل یک نگاه ریشه‌ای نسبت به برخی قسمتهای اصل و فرعی رمان است به‌تنهایی شبیه یک گزارش مطبوعاتی می‌ماند.



البته بعد از نوشتن این قطعه‌ها (که نگارش‌شان) را به هیچ عنوان به عنوان نگارش ِ رمان به‌حساب نمی‌آورم و بایگانی می‌شوند. در حین نوشتن رمان ممکن است به آنها نیاز پیدا کنم. اما خب هیچکدامشان به‌تنهایی ربطی به رمان پیدا نمی‌کنند.


این قطعه‌ها در واقع نظام اصل و ساختار و منش و ویژگیهای شخصیت‌ها و فضای موقعیت‌های داستانی را برای من از حالت ابهام درمی‌آورد. تا بتوانم به درک دقیق‌تری از جزئیات و پوسته ی قصه دست پیدا کنم.


پس می‌بینید که اینکار برخلاف ظاهرش اصلا کار راحتی نیست.



بعد از تکمیل این قطعه می‌روم سراغ نگارش اسکلت و بدنه ی اصلی داستان و زمانی که با کمک طرح یا ایده از پیش تعیین و نیز با آگاهی از ویژگیهای تمام شخصیت‌ها و فضای موقعیتها بدنه قصه را نوشتم؛ وارد مرحله سوم می‌شوم


مرحله سوم برای من مثل دوختن لباس برای یکسری آدم می‌ماند که خوب می‌شناسم‌شان و میدانم که چه خصائلی دارند و چه ویژگیهایی به آنها می‌آید. اینجاست که ممکن است به آن اتودها نیاز پیدا کنم و خیلی از آنها را دوباره بخوانم. با خواندن دوباره آن اتودها جزئیات را دقیق‌تر ترسیم کنم.


مرحله چهارم هم نگارش نهایی رمان است. این مرحله برای من شبیه آغاز فیلمبرداری یک پروژه سینمایی‌ست. فیلمسازان زمانی اینکار را آغاز می‌کنند که داستان را بطور کامل و دقیق بدانند، لوکیشنهای مناسب را یافته باشند و از فضاها و موقعیتها مناسب اگاه باشند و شخصیتها موردنیازشان را پیداکرده‌باشند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

برخی موضوعات مشابه

بالا