ژانر رمان های جنایی

>YEGANEH<

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/13
ارسالی ها
10,634
امتیاز واکنش
74,019
امتیاز
1,171
محل سکونت
Clime of love
تکنیک رمان جنایی

نکته اینجاست که پس از قریب به سه دهه رحوت و سستی در ترجمه و انتشار آثار پلیسی جنایی که باعث شده بود که به ندرت ناشری تمایلی به انتشار متداوم چنین آثاری داشته باشد، خوشبختانه در یکی دوسال اخیر شاهد یک رسد کمی(و در عین حال تا اندازه‎ای کیفی) انتشار عناوین مختلفی در این زمینه بوده‎ایم و ناشران متعددی هم در مجموعه‎ایی با نام‎های گوناگون به چاپ رمانهای پلیسی جنایی ارزشمند پرداخته‎اند. اگر دربازار کتاب عرضه را بر اساس و مبتای تقاضا ارزیابی کنیم، این رونق را باید پای علاقه ای بگذاریم که مخاطبان به چنین آثاری نشان می‎دهند.

پس با این ضرورت ماهم به سراغ ادبیات پلیسی جنایی می‎رویم که متاسفانه مطالب جدی درباره آنها کمتر نوشته شده. ما در این پرونده که به تدریج در لابلای مطالب روتین «مد و مه» ارائه می‎کنیم، علاوه بر نوشته‎هایی تازه گلچینی از مطالب ارزشمندی هم که پیشتر منتشر شده به خوانندگان علاقمند عرضه خواهیم کرد. دوستانی که علاقمند به این پرونده هستند می‎توانند از طریق برچسب‎های انتهای مطالب و با کلیک کردن روی «پرونده ادبیات پلیسی جنایی» کلیه مطالب این پرونده را یکجا روی صفحه اصلی مشاهده کنند.

مفاله زیر که به تکنیک در رمان پلیسی می‎پردازد برگرفته از کتاب «الفبا» شماره ۲ از صفحه ۱۷۶ تا ۱۸۰ است که در سال ۱۳۵۲ توسط نشر امر کبیر و به همت غلامحسین ساعدی منتشر شده است.

رمان پلیسی ممکن است داستانی بلند یا قصه‌ای کوتاه باشد و به هرحال زمانی واقعاَ نگـاه دانلـود پلیسی خوانده می‌شود که شامل نکات زیر باشد:- جنایتی رخ دهد؛ احتمالاَ این جنایت به وسیلة یک یا چند شخص انجام گرفته باشد و سرآخر جنایت به وسیلة کارآگاهی حرفه‌ای یا آماتور کشف شود.

در بعضی از آثار کلاسیک مانند ادیپ شهریار یا فصلی از کتاب انئید ویرژیل آن‌جا که قصة کاکوس و هرکول نقل می‌گردد، کم‌وبیش برخی از عناصر تشکیل دهندة رمان پلیسی را باز می‌یابیم. دانیال وقتی سوزانا را از دست شیوخ قبیله نجات می‌دهد و کهنه معبد بعل را لو می‌دهد به تعبیری نقش یک بازپرس و کارآگاه را بازی می‌کند؛ اما در اساس این قصه‌ها در چارچوب تعریف رمان پلیسی نمی‌گنجند.

هم‌چنین است انواع قصه‌های جدیدی که ارتباط بسیار نزدیکی با رمان پلیسی دارند: نخستین گونه از این دست همان جانی قهرمانیست که برجسته‌ترین مثالش را در آرسن لوپن موریس لبلان و رافلز هورنانگ بازمی‌یابیم. و آخرینش یحتمل گونه‌ایست که در آن نه در ارتکاب جنایت شکی هست و نه از اثبات آن خبری و نیز انواع بسیار دیگر.

باری در حالی‌که این گونه داستان‌ها در واقع خارج از دایرة رمان‌های پلیسی واقعی‌اند، بعضی قصه‌ها- مثلاَ قصه‌های موحشی که در آن قتلی رخ نداده یا قصه‌های جاسوسی و ماجراجویانه و قصه‌های ارواح- در واقع اصلاَ داستان پلیسی نیستند.

تاریخ پیدایش رمان پلیسی نسبتاَ متأخرست و با اندکی مسامحه می‌توان اختراع آن را به ادگارآلن‌پو نسبت داد. محل وقوع داستان راز ماری روژه در پاریس است ولی در اصل پو شرح قتل مری سیسیلیا که در همان زمان در نیویورک اتفاق افتاده بود، می‌دهد. پو راه حل کشف جنایت را در این داستان ارائه داده و همین راه‌حل سرانجام در یافتن قاتل حقیقی با موفقیت به کار گرفته می‌شود.

با این‌که نخستین قصة کوتاه پلیسی از امریکا برخاسته، اما اولین قصة بلند پلیسی اصلی فرانسوی دارد. در سال ۱۸۶۶ امیل گابوریو ماجرای لوروژ را نوشت و با این داستان و داستان‌های دیگر گابوریو رمان پلیسی رونق گرفت. تقریباَ مقارن با همین زمان بود که کتاب ماه سنگ نوشتة ویلکی کالینز در انگلستان منتشر شد و کالینز با خلق گروهبان کاف و علاقة مفرطی که وی به گل سرخ نشان می‌داد رشته‌یی دراز از کارآگاهان غریب انگلیسی‌مآب را وارد دنیای رمان‌های پلیسی کرد.

نخستین اقبال عظیم خلق به داستان‌های پلیسی به تاریخ ۱۸۹۱ برمی‌گردد که سری داستان‌های شرلوک هلمز در مجلة استراند چاپ شد و سرآخر نویسنده آن کونان دویل همة آن را در کتابی به نام ماجراهای شرلوک هلمز یک‌جا نشر داد.

جز در داستان‌های شرلوک هلمز که جرم اغلب دزدی( بیشتر دزدی جواهرات و عکس‌های مهم و پردردسر) و یا گیج کردن اسب‌های مسابقات است و گاهی هم اصلاَ خبر از جرمی نیست، عملاَ در تمام رمان‌های پلیسی فقط یک نوع جرم به چشم می‌خورد- قتل و جنایت. احتمالاَ علت را باید در این حقیقت جستجو کرد که داستان‌های پلیسی امروزه با داستان‌های اخلاقی یکی شده و به آن پیوسته است. در این نوع قصه‌ها سخن از شر می‌رود- اما سرآخر خیر است که باید پیروز شود وبرای آن‌که دلهرة خواننده به اوج خود برسد چه چیز مهم‌تر و دلهره‌انگیزتر از زندگی انسان که به بازی گرفته شود. به همین خاطر است که جز قتل هیچ موضوع دیگری کافی به نظر نمی‌رسد.

قتل همیشه پیچیده و بغرنج نیست، چه بسا قتلی ساده که کشفی طولانی و پردردسر به دنبال دارد. بعضی نویسندگان که از موضوعات تکراری خسته شده‌اند، با استعدادی خارق‌العاده شیوه‌های جدید کشف می‌کنند: مثلاَ در داستان نه خیاط نوشتة دوروتی سایرزجنایت درواقع توسط زنگ کلیسا انجام گرفته است.

یکی از قراردادهای رمان پلیسی که به ویژه از طرف خواننده به آن تکیه می‌شود، حدی‌ است که برای اختراعات نویسنده باید قائل شد. مسأله اساسی قابل قبول بودن قصه است. اگر سمی به کار می‌رود ، باید سمی باشد که علم طب از آن باخبر است؛ ضرباتی که بر مقتول وارد آمده، باید واقعاَ وارد آمده باشد. اسلحه‌های مبهم و ناشناخته و اختراعات جدید علمی جز آن‌که منطقاَ بتوان امکان وجود آن‌ها را قبول کرد، نباید به کار گرفته شود. وقایع ساختگی باید ظاهری قابل قبول داشته باشد.

تجربیات پلیس در زندگی واقعی روزمره نشان داده که به ندرت قتلی رخ می‌دهد که بیش از یک نفر در ارتکاب آن دخیل باشد. کوشش پلیس اغلب به دنبال یافتن مدرکی قانونیست که مآلاَ به حل جنایت و یافتن جانی ختم می‌گردد. در جریان پیگیری قتل چه بسا روش‌هایی به کار رود که مورد علاقه خاص نویسنده داستان‌های پلیسی است. اما کار پلیس اغلب کش‌دار و کند و خسته‌کننده است و خیلی به ندرت با قتلی روبرو می‌شود که علت واقعیش میان ده دوازده علت ممکن دیگر گم شده باشد.

پس روشن است چرا نویسندة داستان پلیسی برای خود آزادی بی‌حد قائل است. معشوقة باج‌گیری به او خــ ـیانـت می‌کند و در همان زمان وارث گمشده ثروتی بی‌کران می‌شود؛ آدم خلوت‌گزین و بی‌‌آزاری تنها صاحب منحصر بفرد سکه سیاه یک پشیزی در سراسر انگلستان است که میانش قلب شده و رمز کشف دسته قاچاق‌چیان مواد مخـ ـدر در آنست. تا جایی که به مسأله مهم قابل قبول بودن خدشه وارد نشود و خواننده چنین احساس نکند که از سادگیش سوءاستفاده شده، هر شگردی ممکن است در داستان پلیسی به کار گرفته شود. بهترین داستان داستانیست که خواننده اصلاَ متوجه جعلی بودن آن نشود.
در رمان پلیسی، البته تا آن‌جا که منطقی جلوه کند، قاتل حق دارد جنایت اولش را با جنایت دیگر بپوشاند و البته هیچ لزومی هم ندارد که جنایت دومی بوسیله قاتل اصلی انجام گیرد. به نظر برخی به‌کار گرفتن این شیوه حکایت از ضعف نویسنده می‌کند و آن را نقص فنی کتاب می‌دانند در حالی‌که به عقیدة برخی دیگر این کار به داستان تحرکی بیشتر می‌دهد و از یکنواخت شدن آن جلو می‌گیرد. در آمریکا بیش از انگلستان نیاز به خشونت و وحشیگری به چشم می‌خورد. لازمست که قتل سرانجام کشف شود و کشف قتل برای خواننده قابل قبول نماید و باورکردنی باشد. این مسأله که دادگاه هم اثبات جرم را قبول کند یا نه اهمیتی ندارد ، مگر آن‌که دادگاه خود جزوی از داستان باشد. با در نظرگرفتن این مسأله قاتل باید جنایتش را به دقت و هوشیاری انجام داده باشد اما جنایتش هم نباید کامل و بی‌عیب باشد. عیب کار یا اشتباه مجرم باید با صداقت تمام در مقابل خواننده قرار گیرد و این عیب باید واقعاَ برای خواننده قابل قبول و باورکردنی باشد. اگر حرف آخر خواننده این باشد که« خوب معلوم بود ، اگر من هم بودم می‌فهمیدم»، آن‌گاه او( نویسنده) هر دو راضی هستند. اگر راه‌حل را همان اوایل کتاب حدس بزند بقیه کتاب برایش کسل‌کننده خواهد شد و اگر دریابد که گول خورده است طبعاَ حق دارد که خشمگین گردد.


از سری کتابهای شرلوک هلمز اثر سر آرتور کنان دوبل

پس نویسنده از میان بسیاری نکات این نکات را باید درنظر داشته باشد:

۱- نباید دو جمله متناقض در کتابش به‌کار ببرد مگر آن‌که این تناقض‌گویی خود جزوی از داستان باشد.

۲- نباید حقایق حیاتی را تا آخر کتاب مکتوم دارد.

۳- نباید حرف‌های دروغ یا گمراه‌کننده بگوید مگر از زبان شخصیتی که قبلاَ معلوم شده آدم دغلی است.

۴- نباید در مسائل علمی و پزشکی و حقوقی و زمینه‌های نظیر آن اشتباهی کند مگر آن‌که چنین اشتباهی ارادی باشد.

۵- باید به خواننده یک یا چند راه حل بدهد.

۶- به هر حال مجاز است هرقدر راه‌حل که می‌‌خواهد بکار گیرد به شرط آن‌که سرآخر علت و عیب آن‌ها را بگوید. پایان لوس و خنک واقعاَ مذموم است.

۷- روانشناسی‌اش باید درست و شخصیت‌آفرینیش کم‌وبیش خوب باشد، اما در مورد قاتل اصلی می‌تواند آزادی‌هایی برای خود قائل شود. یک قاتل ایده‌آل در اول داستان شخصیتی سمپاتیک و دوست‌داشتنی است ولی کم‌کم این حالت را از دست می‌دهد و کارآگاه به عکس.

۸- خوب نوشتن و اندکی طنز و طیبت لازمست. ماجراهای عشقی مجاز است اما اجباری نیست.

۹- اواخر کتاب باید پیچ‌وتابی غیر منتظره بگیرد.

۱۰- سرآخر، مگر به عللی خاص و موجه، داستان باید با توقیف یا اعتراف قاتل خاتمه یابد.

داستان پلیسی را می‌توان برحسب وضع کشف کننده ماجرا توضیح و تعبیر کرد. درواقع این یک مسأله بین‌المللی است و وضع آن بستگی به اختلاف و تفاوت بین ملت‌ها دارد. به‌طورکلی رمان پلیسی با آن‌که اصل و منشأ آمریکایی و فرانسوی دارد در انگلستان بیش از هر نقطة دیگر رونق گرفته و با اقبال روبرو شده است. این مسأله البته تا حدی بستگی به روحیة این سه ملت دارد ولی بیشتر به علت وضع پلیس این کشورها، سازمان‌های پلیسی و واکنش مردم در مقابل پلیس است.


از سری کتابهای مگره اثر ژرژ سیمنون

در انگلستان پلیس محلی است، به دولت وابستگی ندارد و مسلح هم نیست. بنابراین از حمایت کامل اکثریت مردم برخوردار است. کارآگاه پلیس به‌طور کلی شخصیتی سمپاتیک و محبوب است. به‌علاوه دستگاه پلیس از مزایایی برخوردار است، تعدادش زیادست، مجهز به تجهیزات علمی است و پرونده‌های کامل و مرتبی از متهمین در اختیار دارد. به همین خاطر است که به نظر خواننده انگلیسی کارآگاه حرفه‌ای بیش از کارآگاه آماتور امکان کشف جنایات را دارد.

در آمریکا وضع کاملاَ فرق می‌کند: مردم نظر خوشی به پلیس ندارند. رئیس پلیس باید از خود کفایت نشان دهد والا اخراج می‌شود؛ قاضی محل باید به هرحال مجرمی پیدا کند وگرنه حزبش رأی نمی‌آورد. احتیاجی مبرم و شدید برای رسیدن به نتیجه و سرعت عمل هر چه بیشتر همه جا به چشم می‌خورد. پس کارآگاه آماتور لازمست: این نیاز حتمی است. کارآگاه آماتور حتی ترغیب می‌شود که کارآگاه رسمی و دولتی را درهم بکوبد؛ کارآگاه پلیس معمولاَ در رمان آمریکایی ضعیف و خشن توصیف می‌شود. حتی رمان نویس اجازه دارد او را بکشد. این کارآگاه آدم بافرهنگ و کتاب‌خوان و دانایی نیست؛ زبانی که بکار می‌گیرد خشن و عامیانه است و انسانی بی‌رحم است.

رمان پلیسی جدید در فرانسه آن‌قدر تحت تأثیر ژرژ سیمنون است و آن‌قدر به این یک نفر محدود می‌شود که دادن طرحی کلی از آن مشکل می‌نماید. به هرحال در فرانسه هم مردم نظر خوشی به پلیس ندارند؛ به پلیس اطمینان نمی‌کنند، به‌علاوه در رمان فرانسوی گرایش به روانکاوی، به فلسفه و ازهمه بالاتر به منطق بیش از پیش به چشم می‌خورد. به‌طور کلی رمان پلیسی فرانسه نیاز به تفکر بیشتر دارد.
ثار لرد پیتر ویسمی و هرکول پوآره از نظر کلی رمان پلیسی‌نویسی بیشتر از آثار فی‌المثل آگاتا کریستی و دوروتی سایرز که بسیار جذاب اما کم‌وبیش غیر محتمل و نادرند، مورد قبولند. در رمان پلیسی جدید گاهی که گره سخت به هم پیچیده می‌نماید، داستان‌نویس یکی از کارآگاهان کتاب‌های قدیم را از بوته فراموشی و از حالت بازنشستگی بیرون می‌آورد ولی این تدبیر چندان متقاعد‌کننده نیست.

خلاصه در رمان پلیسی مشکلی پیش کشیده می‌شود و راه‌حلی پیشنهاد می‌گردد. کتاب باید منصفانه، دقیق، جالب و گیرا نوشته شده باشد. موضوع اصلی یا طرح و توطئه داستان باید فشرده وخالی از هر گونه انحراف و پراکندگی ، و تازه و بکر باشد و لزومآ پایانی غیرمنتظره داشته باشد.
 
  • پیشنهادات
  • >YEGANEH<

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/13
    ارسالی ها
    10,634
    امتیاز واکنش
    74,019
    امتیاز
    1,171
    محل سکونت
    Clime of love
    چگونه می توان یک داستان جنایی نوشت؟
    یکی از نویسندگان انگلیسی داستانهای جنایی با استفاده از تجربیات خود در نوشتن برای یک برنامه تلویزیونی، روشهای شروع کردن یک داستان جنایی را برای مخاطبان توضیح داده است.


    به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، «نیل‌لئونارد» نویسنده داستان‌های جنایی و تریلر، تجربیات خود را با مخاطبان روزنامه گاردین به اشتراک گذاشته است. وی می‌گوید: با مراجعه به هر کتاب‌فروشی و دیدن قفسه کتاب‌ها، متوجه خواهید شد که رمان جنایی حوزه گسترده‌ای دارد و به همین خاطر نمی‌توانیم ادعا کنیم روش خاصی برای نوشتن یکی از آن‌ها وجود دارد و من می‌توانم با استناد به تجربه‌هایم در نوشتن داستان‌های جنایی برای برنامه‌های تلویزیونی، روش‌هایی برای شروع نگـاه دانلـود جنایی در اختیارتان قرار دهم:

    انتخاب بهترین مکان برای شروع داستان جایی است که شمارا به‌عنوان یک نویسنده به هیجان می‌آورد.

    اگر شما به عنوان نویسنده از نوشتن آن بخش احساس هیجان نداشته باشید نمی‌توانید از خواننده برای دنبال کردن آن توقع داشته باشید.

    زندگی واقعی بهترین منبع داستان‌ نویسی است ولی هیچ‌وقت به خبرهای روزنامه‌ها و تلویزیون تکیه نکنید چون همیشه واقعیت را آن‌گونه که خودشان می‌خواهند روایت می‌کنند.

    استفاده از نوشته‌های نویسندگان دیگر نیز زیاد خوب نیست چون شبیه گرم کردن دوباره گوشت یخ‌زده سوپرمارکت‌ است. برای داستان‌پردازی بهتر، جستجو و تحقیق شخصی بهترین گزینه است یعنی اینکه به منبع اصلی داستان نزدیک شوید.

    اگر می‌خواهید بدانید پس از مرگ چه اتفاقی افتاده بهتر است سری به بیمارستان بزنید و با پزشک معالج صحبت کنید.

    اگر می‌خواهید درباره عملیات پلیس بدانید با بازرس صحبت کنید و به شاهدان عینی هم اعتماد نکنید.

    کارشناسان هر رشته‌ای همیشه گوش کننده‌های خوبی هستند. تحقیق خوب داستان را جالب‌تر می‌کند و رؤیاپردازی شمارا نیز تقویت می‌کند. ولی به این واقعیت‌ها اجازه ندهید داستان شمارا اشغال کنند چون خواننده بیشتر از حوادث واقعی نیاز به داستان هیجان‌انگیز دارد.

    برای نوشتن رمان جنایی البته به یک حادثه جنایی نیاز است که البته قدیمی‌ترین آن‌ها مربوط به داستان هابیل و قابیل است. مورد بعدی یک اول شخص، برای پیدا کردن معمای جنایت است ولی مهم‌تر از اول‌شخص، نیاز به ایجاد شرایطی دارید که خواننده نیاز به جستجوی عدالت دارد.

    نکته بعدی در رمان جنایی «انگیزه قتل» است که اگر خیالی و مصنوعی باشد از سوی خواننده پذیرفته نمی‌شود. سعی کنید انگیزه‌های عملی و ممکن در زندگی واقعی استفاده کنید. در داستان اخیر خودم (کراشر) حسادت، عصبانیت یا چیزهایی مثل این برای انگیزه جنایت استفاده‌شده است.

    وقتی از این عناصر استفاده می‌کنید فوراً این سؤالات پیش می‌آید که چه کسی حسودی می‌کند یا عصبانی می‌شود. همه این انگیزه‌ها باید در داستان‌های مربوط به خودشان بیان شوند تا بتواند نتیجه مطلوبی به همراه داشته باشد. به‌جای منتظر ماندن برای جواب‌های احتمالی کشف‌شده از سوی شخصیت‌های خودتان مسائل را به‌صورت فعال برای خواننده بازگو کنید تا بتواند خودش درباره معمای موجود فکر کرده و خودش حدس بزند و برای یافتن کلیدهای احتمالی برای معماهای داستان دست به آزمون‌وخطا بزند و همین باعث می‌شود خواننده تا انتهای داستان برای خواندن انگیزه داشته باشد.

    و نکته آخر اینکه همیشه داستان‌های معمایی را با اعمال شخصیت‌ها آشکار کنید و آن‌ها را به حادثه و احتمالات واگذار نکنید.
     

    F.hnia

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/28
    ارسالی ها
    655
    امتیاز واکنش
    5,690
    امتیاز
    571
    محل سکونت
    Qom
    نوشتن داستان پلیسی و جنایی یک اصل مهم دارد: قصه!

    شما باید قصه داشته باشید وگرنه بدون داشتن یک ماجرای دقیق و استخوان‌دار هم خودتان علاف می‌شوید هم مخاطب. خیلی از نویسندگان در کارگاههای نویسندگی‌شان می‌گویند شما شروع کنید به نوشتن، داستان خودش میآید اما من اصلا به این قضیه اعتقاد ندارم.

    لااقل در ژانر تخصصی و مورد علاقه‌ام یعنی ژانر پلیسی و جنایی هیچ اعتقادی به این شیوه ندارم. خب حتما می‌پرسید که من چطور کارم را شروع می‌کنم.

    اول از همه به طرح فکر می‌کنم. نمی‌دانم تابحال فرآیند ساخت یک انیمیشن را دیده‌اید یانه. در انیمیشن ظاهر شخصیت از فرم صورتش گرفته تا لحن حرف زدن و حتی جنس صدایش باید از صفر طراحی شود. طراح شخصیت ابتدا ویژگیهای کارکتر مورد نظر را از نویسنده می‌پرسد و برهمان اساس یک اتود (طرح‌واره) را روی کاغذ می‌آورد.

    من هم برای کار ِ خودم وقتی اتود می‌زنم، اسکلت قصه را نمی‌نویسم. اول از همان ظاهر قصه شروع می‌کنم. و اینکار را با آگاهی از موضوع و کلیت قصه آغاز می‌کنم.

    مثل ابتدا شروع به نوشتن در مورد قاتل می‌کنم. اینکه قاتل چه‌کاره‌است؟ پدرش که‌بوده؟ مادرش که بود؟ کجا بزرگ شده؟ و چیزهایی از این دست. در این حین اصل به دلیل قتل فکر نمی‌کنم فقط به قاتل فکر می‌کنم و دلیل قتل را می‌گذارم برای وقتی که می‌خواهم استخوان‌بندی داستان را دربیاورم.

    این اتودها برای نگارش نگـاه دانلـود گاهی به ۵۰ یا ۸۰ قسمت جداگانه می‌رسند. قسمت‌هایی که اگر شما بخوانید هیچ داستانی از دل آن بیرون نمی‌آید. این قطعه‌ها فقط زمانی می‌تواند کنار هم چیده شود که من آنها را بچینم. وگرنه هرکدام از این قطعه‌ها که هریک شامل یک نگاه ریشه‌ای نسبت به برخی قسمتهای اصل و فرعی رمان است به‌تنهایی شبیه یک گزارش مطبوعاتی می‌ماند.

    البته بعد از نوشتن این قطعه‌ها (که نگارش‌شان) را به هیچ عنوان به عنوان نگارش ِ رمان به‌حساب نمی‌آورم و بایگانی می‌شوند. در حین نوشتن رمان ممکن است به آنها نیاز پیدا کنم. اما خب هیچکدامشان به‌تنهایی ربطی به رمان پیدا نمی‌کنند.

    این قطعه‌ها در واقع نظام اصل و ساختار و منش و ویژگیهای شخصیت‌ها و فضای موقعیت‌های داستانی را برای من از حالت ابهام درمی‌آورد. تا بتوانم به درک دقیق‌تری از جزئیات و پوسته ی قصه دست پیدا کنم.

    پس می‌بینید که اینکار برخلاف ظاهرش اصلا کار راحتی نیست.

    بعد از تکمیل این قطعه می‌روم سراغ نگارش اسکلت و بدنه ی اصلی داستان و زمانی که با کمک طرح یا ایده از پیش تعیین و نیز با آگاهی از ویژگیهای تمام شخصیت‌ها و فضای موقعیتها بدنه قصه را نوشتم؛ وارد مرحله سوم می‌شوم

    مرحله سوم برای من مثل دوختن لباس برای یکسری آدم می‌ماند که خوب می‌شناسم‌شان و میدانم که چه خصائلی دارند و چه ویژگیهایی به آنها می‌آید. اینجاست که ممکن است به آن اتودها نیاز پیدا کنم و خیلی از آنها را دوباره بخوانم. با خواندن دوباره آن اتودها جزئیات را دقیق‌تر ترسیم کنم.

    مرحله چهارم هم نگارش نهایی رمان است. این مرحله برای من شبیه آغاز فیلمبرداری یک پروژه سینمایی‌ست. فیلمسازان زمانی اینکار را آغاز می‌کنند که داستان را بطور کامل و دقیق بدانند، لوکیشنهای مناسب را یافته باشند و از فضاها و موقعیتها مناسب اگاه باشند و شخصیتها موردنیازشان را پیداکرده‌باشند.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا