مقاله : داستان کوتاه و رمان با نگاهی به آثار هوشنگ گلشیری
نوشته : حسین پاینده
نقل از سایت شورای گسترش زبان فارسی
کارگاه آموزش رمان نویسی-تهیه و تدوین :محمدرضا عباس زاده
عکس های لادن مستوفی در ۲۸ جشنواره فیلم فجر
رمان شکل بسط يافته داستان کوتاه نيست : قول مشهوري است که داستان نويس برجسته کترين منسفيلد چند بار کوشيد تا رمان بنويسد، اما هيچ يک از تلاش هاي او قرين موفقيت نشد. همچنين در بسياري از کتاب هاي مربوط به ادبيات داستاني از نويسنده برجسته امريکايي ويليام فاکنر نقل قول شده که نوشتن داستان کوتاه، به مراتب طاقت فرساتر از نوشتن رمان است. در نگاه اول- و شايد به خصوص از نگاه بسياري از داستان نويسان امروز ما- اين هر دو قول چه بسا بسيار شگفت آور باشد. منطقاً مي توان پرسيد چرا کسي مانند فاکنر که رمان هاي تاثيرگذار و ماندگاري مانند خشم و هياهو، ابشالوم، ابشالوم، و حريم را نوشته، رمان هايي که هر کدام متجاوز از چندصد صفحه است، نگارش داستان کوتاه را که به طور معمول هشت يا 10صفحه و حداکثر 20 يا 30 صفحه طول دارد، کاري «طاقت فرسا» محسوب مي کرده است؟ بنابر همين منطق، ايضاً مي توان پرسيد داستان نويس برجسته يي مانند منسفيلد که سهمي بسزا در شکل گيري جريان داستان کوتاه مدرن داشت و شيوه داستان نويسي اش را ادامه سبک و سياق چخوف در قرن بيستم مي دانند، چرا از نوشتن داستاني مطول عاجز بوده است؟ اما اگر قدري در اين دو پرسش ظاهراً منطقي تامل کنيم، درمي يابيم مطرح شدن آنها در واقع ناشي از نگرشي کاملاً کمي درباره تفاوت داستان کوتاه با رمان است. به سخن ديگر، کساني که تعجب مي کنند چرا يک رمان نويس نوشتن داستان کوتاه را کاري بسيار دشوار مي نامد و چرا نويسنده داستان کوتاه لزوماً نمي تواند رمان هم بنويسد، در واقع تصور مي کنند که داستان کوتاه شکلي مختصر از رمان است، يا رمان شکلي بسط يافته از داستان کوتاه است. نشانه هايي حاکي از اين تصور نادرست را در مصاحبه هاي نويسندگاني مي توان ديد که داستان هاي کوتاه اوليه شان را «تخته پرش» يا «پل» يا «نقطه آغازي» براي رمان نوشتن مي نامند و اظهار مي کنند نگارش داستان کوتاه براي آنان حکم «دست گرمي» يا «تمرين براي کارهاي بزرگ تر (رمان نويسي)» را داشته است.
دنباله مقاله و عکس ها در ادامه مطلب
در نوشتار حاضر استدلال مي شود داستان کوتاه و رمان دو ژانر متفاوت و نيز برآمده از دو سنت ادبي متفاوت هستند و تمايز آنها بيش از آنکه وجهي کمي داشته باشد، در واقع جنبه يي کاملاً کيفي دارد. از اين رو، رويکردي که با تکيه بر کوتاه بودن داستان و مطول بودن رمان، داستان کوتاه را قالبي «کهتر» و رمان را شکلي «برتر» از داستان نويسي مي پندارد، بر شالوده نظري غلط و گمراه کننده يي استوار است. اين شالوده و رويکرد برآمده از آن نادرست است زيرا همان گونه که استدلال خواهيم کرد، خاستگاه و تکنيک هاي نوشتن داستان کوتاه و رمان همسان نيستند؛ اما شالوده نظري و رويکرد يادشده همچنين گمراه کننده است زيرا بسياري از داستان نويسان جوان تر در نسل امروز نويسندگان ما به پيروي از همين رويکرد، به اشتباه گمان مي کنند نوشتن داستان کوتاه مرحله يي لازم به منظور آماده شدن براي نوشتن رمان است؛ يا اينکه هر داستان نويسي با استفاده از همان تمهيدها و صناعاتي که در نوشتن داستان کوتاه کاربرد دارند، به سهولت و با گذاشتن وقت کافي مي تواند رماني طولاني بنويسد و توانايي هاي خلاقانه خود را در ابعادي بزرگ تر به منصه ظهور برساند. به منظور اثبات نادرستي اين رويکرد کميت گرا، در نوشته حاضر ابتدا برخي از مهم ترين تفاوت هاي رمان و داستان کوتاه را با توجه به خاستگاه ها و صناعات متفاوت اين دو ژانر برخواهيم شمرد. سپس يک تفاوت اساسي ميان داستان کوتاه و رمان، يعني تفاوت در نحوه آغاز روايت در اين دو ژانر را تبيين مي کنيم و در بخش آخر به منظور روشن تر شدن موضوع، رعايت اين تفاوت کيفي را در نمونه هايي از آثار هوشنگ گلشيري بررسي خواهيم کرد.
1- خاستگاه ها و تکنيک هاي متفاوت داستان و رمان
داستان کوتاه در قرن نوزدهم، يعني بيش از يک قرن پس از پيدايش رمان، در اروپا و امريکا به صورت ژانري نو ظهور کرد و به سرعت رواج يافت. بي ترديد يکي از دلايل اقبال جامعه خوانندگان به اين نوع ادبي جديد، کوتاهي چشمگير آن بود که به قول ادگار آلن پو (نخستين نظريه پرداز داستان کوتاه) «خواندن داستان در يک نشست» را براي خواننده ممکن مي کرد. اما از جمله ديگر علل رونق يافتن داستان کوتاه، گسترش انتشار مجلات و نشرياتي بود که در هر شماره خود مي توانستند يک داستان را به طور کامل به چاپ برسانند. اين قابليت منحصربه فرد به داستان کوتاه امکان مي داد که نه فقط در نشريات ادواري، بلکه حتي در روزنامه هاي يوميه منتشر شود. برخلاف داستان هاي دنباله دار، داستان کوتاه حسي از تماميت را در خوانندگان مطبوعات القا مي کرد، زيرا متن کامل داستان در يک شماره منتشر مي شد و خواننده مي توانست آن را به تمامي و بدون نياز به منتظر ماندن براي انتشار شماره هاي بعدي بخواند.
در همين دوره، دو رخداد تاريخي به رشد و شکوفايي داستان کوتاه کمکي شايان کردند. يکي از اين دو رخداد که تاثيري غيرمستقيم اما بسزا در شکل گيري اين ژانر داشت، عبارت بود از اختراع دوربين عکاسي در سال 1826 و سپس توليد و عرضه عمومي آن از سال 1839. دوربين عکاسي همان کاري را مي کند که از داستان کوتاه انتظار مي رود؛ ثبت يک «آن» يا لحظه يا برهه از رويدادها. اغلب گفته مي شود داستان کوتاه، برخلاف رمان، «برشي از زندگي» است؛ به اين مفهوم که رمان نويس مي کوشد طرحي کامل يا چشم اندازي وسيع از زندگي شخصيت هايش به دست دهد، حال آنکه نويسنده داستان کوتاه مرحله يي بحراني از زندگي شخصيت اصلي داستانش را با تک رويدادي دلالتمند براي خواننده بازنمايي مي کند. دوربين عکاسي با متوقف ساختن سير زمان و تمرکز بر يک لحظه معين، رويداد حادث شده در همان لحظه را ثبت مي کند و اين کار بي شباهت به ثبت يک برهه بحراني از زندگي يک شخصيت در داستان کوتاه نيست. پيداست که رمان نويس، برخلاف نويسنده داستان کوتاه مي تواند چندين برهه يا حتي کل زندگي يک يا چندين شخصيت را در روايت طولاني اش تصوير کند و چندين کشمکش را همزمان به پيش ببرد. در اينجا باز بايد تاکيد کرد تفاوت رمان با داستان کوتاه، تفاوتي در تعداد شخصيت ها يا تعداد رويدادها يا تعداد کشمکش ها نيست؛ بلکه اساساً نحوه شخصيت پردازي و نيز نحوه بسط کشمکش و پيرنگ در رمان با داستان کوتاه تفاوت دارد. کار رمان نويس نشان دادن چگونگي تکوين زندگي شخصيت هايش است، حال آنکه داستان نويس توجه خود را به نشان دادن يک برهه معين از زندگي شخصيت اصلي داستانش معطوف مي کند. رمان نويس از تکنيک ها و تمهيدهايي استفاده مي کند که با تصوير جامعي که او از زندگي ارائه مي دهد، تطبيق مي کنند و ايضاً نويسنده داستان کوتاه از مجموعه صناعات و شگردهايي براي شخصيت پردازي و پيشبرد پيرنگ بهره مي گيرد که با تصوير متمرکز و آني او از زندگي سازگاري دارند.
نوشته : حسین پاینده
نقل از سایت شورای گسترش زبان فارسی
کارگاه آموزش رمان نویسی-تهیه و تدوین :محمدرضا عباس زاده
عکس های لادن مستوفی در ۲۸ جشنواره فیلم فجر
رمان شکل بسط يافته داستان کوتاه نيست : قول مشهوري است که داستان نويس برجسته کترين منسفيلد چند بار کوشيد تا رمان بنويسد، اما هيچ يک از تلاش هاي او قرين موفقيت نشد. همچنين در بسياري از کتاب هاي مربوط به ادبيات داستاني از نويسنده برجسته امريکايي ويليام فاکنر نقل قول شده که نوشتن داستان کوتاه، به مراتب طاقت فرساتر از نوشتن رمان است. در نگاه اول- و شايد به خصوص از نگاه بسياري از داستان نويسان امروز ما- اين هر دو قول چه بسا بسيار شگفت آور باشد. منطقاً مي توان پرسيد چرا کسي مانند فاکنر که رمان هاي تاثيرگذار و ماندگاري مانند خشم و هياهو، ابشالوم، ابشالوم، و حريم را نوشته، رمان هايي که هر کدام متجاوز از چندصد صفحه است، نگارش داستان کوتاه را که به طور معمول هشت يا 10صفحه و حداکثر 20 يا 30 صفحه طول دارد، کاري «طاقت فرسا» محسوب مي کرده است؟ بنابر همين منطق، ايضاً مي توان پرسيد داستان نويس برجسته يي مانند منسفيلد که سهمي بسزا در شکل گيري جريان داستان کوتاه مدرن داشت و شيوه داستان نويسي اش را ادامه سبک و سياق چخوف در قرن بيستم مي دانند، چرا از نوشتن داستاني مطول عاجز بوده است؟ اما اگر قدري در اين دو پرسش ظاهراً منطقي تامل کنيم، درمي يابيم مطرح شدن آنها در واقع ناشي از نگرشي کاملاً کمي درباره تفاوت داستان کوتاه با رمان است. به سخن ديگر، کساني که تعجب مي کنند چرا يک رمان نويس نوشتن داستان کوتاه را کاري بسيار دشوار مي نامد و چرا نويسنده داستان کوتاه لزوماً نمي تواند رمان هم بنويسد، در واقع تصور مي کنند که داستان کوتاه شکلي مختصر از رمان است، يا رمان شکلي بسط يافته از داستان کوتاه است. نشانه هايي حاکي از اين تصور نادرست را در مصاحبه هاي نويسندگاني مي توان ديد که داستان هاي کوتاه اوليه شان را «تخته پرش» يا «پل» يا «نقطه آغازي» براي رمان نوشتن مي نامند و اظهار مي کنند نگارش داستان کوتاه براي آنان حکم «دست گرمي» يا «تمرين براي کارهاي بزرگ تر (رمان نويسي)» را داشته است.
دنباله مقاله و عکس ها در ادامه مطلب
در نوشتار حاضر استدلال مي شود داستان کوتاه و رمان دو ژانر متفاوت و نيز برآمده از دو سنت ادبي متفاوت هستند و تمايز آنها بيش از آنکه وجهي کمي داشته باشد، در واقع جنبه يي کاملاً کيفي دارد. از اين رو، رويکردي که با تکيه بر کوتاه بودن داستان و مطول بودن رمان، داستان کوتاه را قالبي «کهتر» و رمان را شکلي «برتر» از داستان نويسي مي پندارد، بر شالوده نظري غلط و گمراه کننده يي استوار است. اين شالوده و رويکرد برآمده از آن نادرست است زيرا همان گونه که استدلال خواهيم کرد، خاستگاه و تکنيک هاي نوشتن داستان کوتاه و رمان همسان نيستند؛ اما شالوده نظري و رويکرد يادشده همچنين گمراه کننده است زيرا بسياري از داستان نويسان جوان تر در نسل امروز نويسندگان ما به پيروي از همين رويکرد، به اشتباه گمان مي کنند نوشتن داستان کوتاه مرحله يي لازم به منظور آماده شدن براي نوشتن رمان است؛ يا اينکه هر داستان نويسي با استفاده از همان تمهيدها و صناعاتي که در نوشتن داستان کوتاه کاربرد دارند، به سهولت و با گذاشتن وقت کافي مي تواند رماني طولاني بنويسد و توانايي هاي خلاقانه خود را در ابعادي بزرگ تر به منصه ظهور برساند. به منظور اثبات نادرستي اين رويکرد کميت گرا، در نوشته حاضر ابتدا برخي از مهم ترين تفاوت هاي رمان و داستان کوتاه را با توجه به خاستگاه ها و صناعات متفاوت اين دو ژانر برخواهيم شمرد. سپس يک تفاوت اساسي ميان داستان کوتاه و رمان، يعني تفاوت در نحوه آغاز روايت در اين دو ژانر را تبيين مي کنيم و در بخش آخر به منظور روشن تر شدن موضوع، رعايت اين تفاوت کيفي را در نمونه هايي از آثار هوشنگ گلشيري بررسي خواهيم کرد.
1- خاستگاه ها و تکنيک هاي متفاوت داستان و رمان
داستان کوتاه در قرن نوزدهم، يعني بيش از يک قرن پس از پيدايش رمان، در اروپا و امريکا به صورت ژانري نو ظهور کرد و به سرعت رواج يافت. بي ترديد يکي از دلايل اقبال جامعه خوانندگان به اين نوع ادبي جديد، کوتاهي چشمگير آن بود که به قول ادگار آلن پو (نخستين نظريه پرداز داستان کوتاه) «خواندن داستان در يک نشست» را براي خواننده ممکن مي کرد. اما از جمله ديگر علل رونق يافتن داستان کوتاه، گسترش انتشار مجلات و نشرياتي بود که در هر شماره خود مي توانستند يک داستان را به طور کامل به چاپ برسانند. اين قابليت منحصربه فرد به داستان کوتاه امکان مي داد که نه فقط در نشريات ادواري، بلکه حتي در روزنامه هاي يوميه منتشر شود. برخلاف داستان هاي دنباله دار، داستان کوتاه حسي از تماميت را در خوانندگان مطبوعات القا مي کرد، زيرا متن کامل داستان در يک شماره منتشر مي شد و خواننده مي توانست آن را به تمامي و بدون نياز به منتظر ماندن براي انتشار شماره هاي بعدي بخواند.
در همين دوره، دو رخداد تاريخي به رشد و شکوفايي داستان کوتاه کمکي شايان کردند. يکي از اين دو رخداد که تاثيري غيرمستقيم اما بسزا در شکل گيري اين ژانر داشت، عبارت بود از اختراع دوربين عکاسي در سال 1826 و سپس توليد و عرضه عمومي آن از سال 1839. دوربين عکاسي همان کاري را مي کند که از داستان کوتاه انتظار مي رود؛ ثبت يک «آن» يا لحظه يا برهه از رويدادها. اغلب گفته مي شود داستان کوتاه، برخلاف رمان، «برشي از زندگي» است؛ به اين مفهوم که رمان نويس مي کوشد طرحي کامل يا چشم اندازي وسيع از زندگي شخصيت هايش به دست دهد، حال آنکه نويسنده داستان کوتاه مرحله يي بحراني از زندگي شخصيت اصلي داستانش را با تک رويدادي دلالتمند براي خواننده بازنمايي مي کند. دوربين عکاسي با متوقف ساختن سير زمان و تمرکز بر يک لحظه معين، رويداد حادث شده در همان لحظه را ثبت مي کند و اين کار بي شباهت به ثبت يک برهه بحراني از زندگي يک شخصيت در داستان کوتاه نيست. پيداست که رمان نويس، برخلاف نويسنده داستان کوتاه مي تواند چندين برهه يا حتي کل زندگي يک يا چندين شخصيت را در روايت طولاني اش تصوير کند و چندين کشمکش را همزمان به پيش ببرد. در اينجا باز بايد تاکيد کرد تفاوت رمان با داستان کوتاه، تفاوتي در تعداد شخصيت ها يا تعداد رويدادها يا تعداد کشمکش ها نيست؛ بلکه اساساً نحوه شخصيت پردازي و نيز نحوه بسط کشمکش و پيرنگ در رمان با داستان کوتاه تفاوت دارد. کار رمان نويس نشان دادن چگونگي تکوين زندگي شخصيت هايش است، حال آنکه داستان نويس توجه خود را به نشان دادن يک برهه معين از زندگي شخصيت اصلي داستانش معطوف مي کند. رمان نويس از تکنيک ها و تمهيدهايي استفاده مي کند که با تصوير جامعي که او از زندگي ارائه مي دهد، تطبيق مي کنند و ايضاً نويسنده داستان کوتاه از مجموعه صناعات و شگردهايي براي شخصيت پردازي و پيشبرد پيرنگ بهره مي گيرد که با تصوير متمرکز و آني او از زندگي سازگاري دارند.