تاپیک‌های دنباله‌دار بدترین خراب‌کاری زندگیتون؟

[*NAFAS.B*]

سلام سلام
مسلما ما هممون تو زندگی یه خراب کاریایی کردیم که به طرز وحشتناکی ضایع شدیم

مثلا خوده من یه روزی داشتم اسکیت بازی میکردم (حدود ۱۰ سال پیش ) بعد یه عالمه مردم جمع شده بودن گفتم بیام از این حرکات خفنا بزنم همه تشویقم کنن کلی حس گرفتم و توجه مردمو جمع کردم
اقا چشمتون روز بد نبینه:aiwan_light_cray2:
همین که سرعتمو زیاد کردم خواستم بپرم یه دو چرخه‌ای اومد جلوم با مخ رفتم تو دوچرخهBoredsmiley
خلاصه که با مخ جلو اونهمه ادم به اغوش زمین شتافتم و ضایع شدم

این یکی از خراب کاریایه من بود :aiwan_light_blush:
انقد دارم که موندم کدومو بگم

حالا نوبتی ام باشه نوبت شماست

 

[Melika Nasirian]

یک روز وقتی مامان و بابام از خونه بیرون رفتن بیرون من
خواستم غذا درست کنم و هرچی تو یخچال بود و خالی کردم تو قابلمه
و یه چیزی تو مایه های قجقر و قاطی از آب در اومد .
مامان و بابم که اومدن من سفره پهن کردم و براشو بشقاب غذا کشیدم .
چشمای مامان و بابام اون موقع :aiwan_ligtht_blum:

 

[White Moon]

پاک کردن اطلاعات کاری بابام
خراب کردن کامپیوتر و...
زیاده
ایناش یادم بود :/

 

[Morteza Ali]

شکستن سه تبلت ناقابل طی یک سال!
ده آوردن از امتحان ریاضی‌ای که خیلی سرش درس خونده بودم!
سوزوندن برنج مامانم!
و...

 

[Alastor]

یه غلطی کردم:/
قبول کردم با پسرعمم کشتی بگیرم:/
یجوری منو چرخوند
من حواسم به کیسه بوکس بود نتونستم کاری کنم
کوبیدم زمین(درددد داشتتت)
نابود شدم-_-
روم نشست تا میخوردم منو زد:/o_O
آخرش گفت چقد پوستت نرمه:/o_O
من:مرسی کتک:/:aiwan_lighght_blum:
راحت باش:/
پاشو دیه خاک بر سرo_O

 

[r_a_h_a]

من خرابکاری ناجور ندارم...فقط یه بار سوسک دیدم خونه مامان بزرگم دم در، پریدم بغـ*ـل پسرداییم خیلی بد شد آخه با هم تعارف شدید داریم

 

[Aѕємσσηι]

خرابکاری که زیاد انجام دادم دقیقا یادم نیست چند وقت پیش خواستم هنرنمایی کنم کیک بپزم یه کیک من در آوردی با کلی ذوق شوق سوزوندمش و تنها قسمت کمی ازش قابل خوردن بود به نظر خودم که خوشمزه شده بود اما همه اعضای خانواده با گفتن این که خیلی خوب بود آفرین صحنه رو ترک کردن و فرار رو ترجیح دادن و تنهایی خوردمش چشمتون روز بد نبینه کله پا شدم و حالم بد شد
دیروزم رفتم چای درست کنم قوطی چای از دستم افتاد همه اش ریخت اومدم اونو جمع کنم دستم خورد به فنجون افتاد شکست ترسیدم در اقدام بعدی آشپزخونه رو بفرستم رو هوا واسه همین صحنه رو ترک کردم تا از تلفات بیشتر جلوگیری بشه:aiwan_light_mega_shok:
قبلنا این شکلی نبودم دیگه جدیدا دارم از خودم ناامید میشم

 

[#setayesh#]

وقتی کیک درست کردم(البته شباهتی به کیک نداشت)
ظرف پیرکس مامانمو شکوندمBoredsmiley

 

[SiT_A]

فک کنم این داغونترینش بود/:
خاستم ب عمم بگم برام تخم شربتی درست کنه
بش گفتم برام ازون شربت تخ/یات درست کن-_-

 

[🍫 Dark chocolate]

املتو به حای رون برداشتم توش شربت زرد رنگ ریختم