تاپیک‌های دنباله‌دار داستان های کوتاه طنز

sarkhosh

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/11/03
ارسالی ها
2,032
امتیاز واکنش
32,281
امتیاز
806
محل سکونت
خونمون
مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه

راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد
نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد

برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!"

مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه"

راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم… آخه من 25 سال راننده‌ی ماشین جنازه کش بودم…!
 
  • پیشنهادات
  • ma98ha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/18
    ارسالی ها
    243
    امتیاز واکنش
    1,798
    امتیاز
    346
    سن
    26
    محل سکونت
    مشهد
    زنی برای اینکه بفهمه شوهرش بعد از رفتن اون چه احساسی پیدا میکنه یه نامه مینویسه که نوشته : من دیگه تو رو دوست ندارم و از این خونه میرم.
    بعدش زنه میره و زیر تخت قایم میشه!
    مرد وقتی وارد خونه میشه و نامه میخونه هورا میکشه بعدش توی نامه یچیزی مینویسه و به زن دومش زنگ میزنه و میگه که از شر زنم خلاص شدم و سریع بیا کافه

    بعدش زنش که از عصبانیت نمیدونسته چیکار کنه منتظر میمونه تا مرد بره و بعد میره نامه رو میخونه که نوشته :
    پات از زیر تخت معلوم بود,من رفتم نون بگیرم
     

    ஜ ℱαт℮мℯ ஜ

    کاربر ارزشمند تالار خانواده و زندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/17
    ارسالی ها
    3,080
    امتیاز واکنش
    4,193
    امتیاز
    688
    داستان پرواز در اسمانها
    مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:
    خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر می کنم.
    ملا گفت : ایا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟
    دانشمند گفت :اتقاقا چرا؟
    ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!
     

    ஜ ℱαт℮мℯ ஜ

    کاربر ارزشمند تالار خانواده و زندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/17
    ارسالی ها
    3,080
    امتیاز واکنش
    4,193
    امتیاز
    688
    داستان خنده دار گم شدن ملا
    روزی ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می رفت و شکر می کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده ای دیگر چرا خدا را شکر می کنی؟
    ملا گفت به خاطر اینکه خودم بر روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!؟
     

    ஜ ℱαт℮мℯ ஜ

    کاربر ارزشمند تالار خانواده و زندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/17
    ارسالی ها
    3,080
    امتیاز واکنش
    4,193
    امتیاز
    688
    داستان آواز خواندن خروس
    هنگام سحر، خروسی بالای درخت شروع به خواندن کرد و روباهی که از آن حوالی می گذشت به او نزدیک شد.

    روباه گفت: تو که به این خوبی اذان می گویی، بیا پایین ب هم به جماعت نماز بخوانیم.
    خروس گفت: من فقط مؤذن هستم و پیشنماز پای درخت خوابیده و به شیری که آنجا خوابیده بود، اشاره کرد.

    شیر به غرش آمد و روباه پا به فرار گذاشت.

    خروس گفت مگر نمی خواستی نماز بخوانیم؟ پس کجا می روی؟
    روباه پاسخ داد: می روم تجدید وضو می کنم و برمی گردم!
     

    ஜ ℱαт℮мℯ ஜ

    کاربر ارزشمند تالار خانواده و زندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/17
    ارسالی ها
    3,080
    امتیاز واکنش
    4,193
    امتیاز
    688
    داستان آسایشگاه
    در خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت
    آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
    قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟
    گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
    دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زد میدونستم منو تنها نمی ذاری
    شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟
    پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
    تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید
    حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن
    آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود.
    اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!! :aiwan_lightsds_blum:)
     

    ஜ ℱαт℮мℯ ஜ

    کاربر ارزشمند تالار خانواده و زندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/17
    ارسالی ها
    3,080
    امتیاز واکنش
    4,193
    امتیاز
    688
    داستان راننده کامیون
    راننده کامیونی وارد رستوران شد . دقایقی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد ، سه جوان موتور سیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند . بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن ، اولی سیگارش را در استکان چای راننده خاموش کرد . راننده به او چیزی نگفت .
    دومی شیشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد .
    وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند ، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمین خورد ، ولی باز هم ساکت ماند .
    دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران یکی از جوان ها به صاحب رستوران گفت : چه آدم بی خاصیتی بود ، نه غذا خوردن بلد بود ، نه حرف زدن و نه دعوا !
    رستورانچی جواب داد : از همه بد تر رانندگی بلد نبود ، چون وقتی داشت می رفت دنده عقب ، 3 تا موتور نازنین را له کرد و رفت !!!
     

    ஜ ℱαт℮мℯ ஜ

    کاربر ارزشمند تالار خانواده و زندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/17
    ارسالی ها
    3,080
    امتیاز واکنش
    4,193
    امتیاز
    688
    داستان طنز
    ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﭘﺴﺮ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺁﯾﺎ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ؟
    ﺧﺎﻧﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺷﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ . ﺍﺑﺪﺍ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﺪ .
    ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ . ﺑﻌﺪ ﺍز ﻇﻬﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺑﺪ . ﻋﺼﺮ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺵ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺷﺐ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺗﯽ ﻣﺜﻞ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﻭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﯾﻘﯿﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺩﺍﻣﺎﺩﻡ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺩﺍﺷﺘﻦ چنین ﻫﻤﺴﺮﯼ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ ﺍﺳﺖ !
    ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ ﻭﺿﻊ ﭘﺴﺮﺕ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﺳﺖ ؟
    ﮔﻔﺖ : ﺍﻭﻩ ﺍﻭﻩ !!! ﺧﺪﺍ ﻧﺼﯿﺐ ﻧﮑﻨﺪ ! ﺑﻼ ﺑﺪﻭﺭ ، ﯾﮏ ﺯﻥ ﺗﻨﺒﻞ ﻭ ﻭ ﻭﺍﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻨﺒﻞ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
    ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻩ ﺳﻔﯿﺪ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﺪ . ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﺧﺘﺨﻮﺍﺏ ﺑﺨﻮﺭﺩ . ﺗﺎ ﻇﻬﺮ ﺩﻫﻦ ﺩﺭﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍز ﻇﻬﺮ ﻫﺎ ﺑﺎﺯ ﺗﺎ ﻏﺮﻭﺏ ﺧﺒﺮ ﻣﺮﮔﺶ ﮐﭙﯿﺪﻩ ! ﻋﺼﺮ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺗﺎ ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮔﺮﺩﺵ ﺍﺳﺖ . ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ، ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺍﺳﺖ
     

    ஜ ℱαт℮мℯ ஜ

    کاربر ارزشمند تالار خانواده و زندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/17
    ارسالی ها
    3,080
    امتیاز واکنش
    4,193
    امتیاز
    688
    داستان طناب

    ﺩﻩ ﻣﺮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻃﻨﺎﺑﯽ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻃﻨﺎﺏ ﺗﺤﻤﻞ ﻭﺯﻥ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮑﻨﻔﺮ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﻘﻮﻁ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ:
    ﻣﻦ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻭﻗﻒ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭼﯿﺰﯼ ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ ﻧﮑﻨﻢ ... ﻣﻦ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺯﺩﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ.
     

    ஜ ℱαт℮мℯ ஜ

    کاربر ارزشمند تالار خانواده و زندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/17
    ارسالی ها
    3,080
    امتیاز واکنش
    4,193
    امتیاز
    688
    داستان خنده دار عشق پدرانه
    ﺩﺧﺘﺮک ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ : پدر !

    ﺍگه ﯾک ﻧﻔﺮ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ یک ﮐﺎﺭ ﺑﺪﯼ کنه، ﻣﻦ ﭼﯽﮐﺎﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮑﻨﻢ؟

    ﭘﺪﺭ با خنده ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ . این کار رو ترک کن !

    دخترک باز ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﮔﻪ ﺭﻭﻡ ﻧﺸﻪ چیکار کنم ؟

    پدر با مهربانی ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺧﺐ ﺭﻭﯼ ﯾﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮﯼ ﺟﯿﺒﺶ تا بخونه!

    ﺻﺒﺢ ﮐﻪ پدر ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﺁﻣﺎﺩﻩ می شد، ﺩﺭ ﺟﯿﺐ ﮐﺘﺶ ﮐﺎﻏﺬﯼ کوچک ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭی آن ﻧﻮﺷﺘﻪ شده ﺑﻮﺩ :

    “ﺑﺎﺑﺎ ﺳﻼﻡ. ﺳﯿﮕﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ﻟﻄﻔﺎً ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﻭ ﻧﮑﻦ !”

    ﭘﺪﺭ ﺍﺷﮏ ﺩﺭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ حلقه زد!!

    ﻭ این بار پدر ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺧﺘﺮ ﻋﺰﻳﺰﻡ، به تو هیچ ربطی نداره ، چشات در آد !!! خخخخخخخخخخخ
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    9
    بازدیدها
    254
    پاسخ ها
    15
    بازدیدها
    336
    • نظرسنجی
    تاپیک‌های دنباله‌دار داستان زندگی
    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    182
    پاسخ ها
    15
    بازدیدها
    513
    • نظرسنجی
    تاپیک‌های دنباله‌دار پایان داستان
    پاسخ ها
    5
    بازدیدها
    157
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    147
    پاسخ ها
    4
    بازدیدها
    309
    پاسخ ها
    198
    بازدیدها
    5,307
    پاسخ ها
    40
    بازدیدها
    1,384
    پاسخ ها
    5
    بازدیدها
    136
    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    160
    پاسخ ها
    261
    بازدیدها
    4,986
    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    201
    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    199
    پاسخ ها
    8
    بازدیدها
    258
    پاسخ ها
    33
    بازدیدها
    832
    پاسخ ها
    6
    بازدیدها
    201
    پاسخ ها
    13
    بازدیدها
    420
    Z
    پاسخ ها
    21
    بازدیدها
    2,104
    پاسخ ها
    14
    بازدیدها
    692
    پاسخ ها
    10
    بازدیدها
    627
    بالا