”به نام خدا ”
کنار پنجره نشسته بودم و به آن دور دست ها چشم دوخته بودم و در انتظار چهره ای آشنا .
سالها می گذشت کدر انتظار او بودم و هنوز هم چشمم به جمال یار روشن نگشته بود .
زمزمه کردم :
_ تو کجایی که دلم بدجور تنگته .
با صدای زنگ موبایل از فکر بیرون آمدم . به محز دیدن اسم « شینا » جواب دادم .
_ الو ، الو !
_ جانم ؟
_ فکر کنم این انتظار دیگه به پایان رسیده خانمم خانما !
لبخند روی لبان شکل گرفت و با عجله پرسیدم :
_ خبری از یاسم داری ؟
خنده ی بلند شینا من را به وجد آورد .
_ بله که دارم ! خوبشم دارم . فقط منو یک ماچ بکن تا بهت بگم .
صد تا ماچ از پشت تلفن کردمش .
_ برو نگاه دانلود و نگاه کن .
و قطع کرد .
سریع وارد انجمن شدم و نگاه هلمو به نوشته ها دوختم .
قسمت گفت و گوی شخصی را باز کردم وبا یک حرف یک کلمه ای مواجه شدم « سلام ! »
بازش کردم و این « سلام ! » که فکر کنم در این موقع شب بی معنی هم نبود را دنبال کردم.
به پروفایل نیم نگاهی انداختم و با نامی عجیب و نا آشنا مواجه شدم «دلم تنگه برات »
این کلمه عجیب برایم رنگ و بوی یک آشنا را داشت !
به یاد خاطرات قدیمی ام لبخندی روی لبم نشست .
« _ من همیشه دلم تنگه برات خانمی ! »
با صدای زنگ در از افکار شیرین بیرون آمدم .
چادر و از روی جالباسی برداشتم و از خانه
بیرون آمدم .
از حیاطی که از برف های زمستانه سفید شده بود گذشتم و
در حیاط را با سرعت باز کردم . باورم نمی شد !
چهره ی مهربونش همراه با لبخند خاص گوشه لبش در چهارچوب در قرار گرفت .
دیدگانم از اشک شوق تار شد و نفسم از شدت خوشحالی بند آمد .
باور اینکه او حالا دقیقا روبه روی من است به سختی باور پرواز در آسمان بود !
میان گریه خندیدم .
بی شک من دیوانه شده ام ! اصلا از روزی که من او را دیدم دیوانه ای بیش نیستم .
زمزمه کردم :
_ آمدی جانم به قربانت ، ولی حالا چرا ؟
من را آغـ*ـوش کرم خود جای داد و گفت :
_ تولدت مبارک عسلم !
فکر کنم از شدت خوشحالی بی هوش شدم که دیگر هیچ چیز را نفهمیدم .
________________
بعد آن روز وقتی به نگاه دانلود رفتم و دوباره روی همان نام کلیک کردم
با « مولتی یوزر » مواجه شدم و
بعد ها هم خود یاس به من گفت که این یک سوپرایز بوده .
ولی هم گفت اگر قرار با شه با هر سوپرایزش همینطوری غش و ضعف کنم
از اینکه من و سوپرایز کنه کاملا پشیمون خواهد شد :-)
شاید بهترین سوپرایز زندگیم وجود خودش بود که به من نشاط دوباره بخشید .
_ باز تو چه فکر خانمی ؟
چشمکی زدم و گفتم :
_ تو نگاه دانلود که مارو پیچوندی ، حالا ما هم یکم شما رو بپیچونیم نمی شه ؟
ابرو انداخت بالا و گفت :
_ دفعه بعد با نام کاربری « ساندویچ » برات سلام می فرستم .
_ دفعه بعدی درکار نیست . اگر یک بار دیگه بری و غیب بشی و
دوباره سلام بفرستی مطمئنن این دفعه از شدت عصبانیت میمیرم !
لب گزید و بـ..وسـ..ـه ای روی سرم کاشت و گفت :
_ خدا نکنه عسلم !
_ پس دیگه برای من غیب نشو ، باشه ؟
ایندفعه بـ..وسـ..ـه ای عمیق تر روی سرم کت و گفت :
_ دلم تنگته خانمی !
__________
گل و روی سنگ قبر جلا داده شده و مشکی یاس گذاشتم و بـ..وسـ..ـه ای رویش نشاندم .