سلام خدمت دوستان عزیز
چند سال پیش که دانشجوی کارشناسی بودم ، یه استادی داشتیم که یه پیرمرد بد عنق و نکته بین بود . بنده خدا یه سبیل پرپشت و سفید داشت و وسط سرش کچل بود و دور تا دور سرش مو داشت . بهش لقب
پدر ژپتو داده بودیم . استاد ژپتو ، عادت داشت سر کلاس وقتی درس می داد هر از گاهی یکی از بچه ها رو صدا می زد و می گفت از روی فلان مبحث بخون . ما یه همکلاسی داشتیم که پسر عمومی وزیر کشور بود (اسمشو نمی برم) این آقا ، پسر خوبی بود و همیشه سعی می کرد بدون حاشیه باشه . یه بار استاد از همین آقا خواست که از روی مبحث اون روز درس بخونه . خلاصه اون روز پسره بیچاره با دقت تمام سعی داشت مطالب را بخوبی بخونه تا اینکه رسید به یه کلمه ، تو اون پاراگراف نوشته شده بود جَوِ مَملو که بنده خدا اشتباهاً خوند : جُو مَمَلو . یکدفعه صدای داد و فریاد استاد بلند شد ، همینطور که موهای دو طرف سرشو می کشید داد می زد : وای وای نخون نخون ، حیف اون لیسانس که به تو بدن ، حیف اون دانشگاه که تو توش درس می خونی ، نخون نخون ، گمشو از کلاس بیرون ... خلاصه اون روز پسره بیچاره از خجالت سرخ شده بود و کلاس هم از کنترل خارج شده بود و بچه ها از خنده ریسه می رفتند .
ما بقی خاطرات دانشجویی ام هم قبلاً براتون نوشتم که می تونید به اون خاطرات رجوع کنید .
موفق باشید و روز دانشجو را به دانشجوهای عزیز تبریک میگم
چند سال پیش که دانشجوی کارشناسی بودم ، یه استادی داشتیم که یه پیرمرد بد عنق و نکته بین بود . بنده خدا یه سبیل پرپشت و سفید داشت و وسط سرش کچل بود و دور تا دور سرش مو داشت . بهش لقب
پدر ژپتو داده بودیم . استاد ژپتو ، عادت داشت سر کلاس وقتی درس می داد هر از گاهی یکی از بچه ها رو صدا می زد و می گفت از روی فلان مبحث بخون . ما یه همکلاسی داشتیم که پسر عمومی وزیر کشور بود (اسمشو نمی برم) این آقا ، پسر خوبی بود و همیشه سعی می کرد بدون حاشیه باشه . یه بار استاد از همین آقا خواست که از روی مبحث اون روز درس بخونه . خلاصه اون روز پسره بیچاره با دقت تمام سعی داشت مطالب را بخوبی بخونه تا اینکه رسید به یه کلمه ، تو اون پاراگراف نوشته شده بود جَوِ مَملو که بنده خدا اشتباهاً خوند : جُو مَمَلو . یکدفعه صدای داد و فریاد استاد بلند شد ، همینطور که موهای دو طرف سرشو می کشید داد می زد : وای وای نخون نخون ، حیف اون لیسانس که به تو بدن ، حیف اون دانشگاه که تو توش درس می خونی ، نخون نخون ، گمشو از کلاس بیرون ... خلاصه اون روز پسره بیچاره از خجالت سرخ شده بود و کلاس هم از کنترل خارج شده بود و بچه ها از خنده ریسه می رفتند .
ما بقی خاطرات دانشجویی ام هم قبلاً براتون نوشتم که می تونید به اون خاطرات رجوع کنید .
موفق باشید و روز دانشجو را به دانشجوهای عزیز تبریک میگم