رویداد رویداد دانشجو

  • شروع کننده موضوع ZaH'ra
  • بازدیدها 2,270
  • پاسخ ها 34
  • تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است.

fatima Eqb

نویسنده ویژه
نویسنده انجمن
عضویت
2016/01/30
ارسالی ها
1,489
امتیاز واکنش
51,862
امتیاز
1,017
سن
43
محل سکونت
سرزمین رویاها
سلام خدمت دوستان عزیز
چند سال پیش که دانشجوی کارشناسی بودم ، یه استادی داشتیم که یه پیرمرد بد عنق و نکته بین بود . بنده خدا یه سبیل پرپشت و سفید داشت و وسط سرش کچل بود و دور تا دور سرش مو داشت . بهش لقب
پدر ژپتو داده بودیم . استاد ژپتو ، عادت داشت سر کلاس وقتی درس می داد هر از گاهی یکی از بچه ها رو صدا می زد و می گفت از روی فلان مبحث بخون . ما یه همکلاسی داشتیم که پسر عمومی وزیر کشور بود (اسمشو نمی برم) این آقا ، پسر خوبی بود و همیشه سعی می کرد بدون حاشیه باشه . یه بار استاد از همین آقا خواست که از روی مبحث اون روز درس بخونه . خلاصه اون روز پسره بیچاره با دقت تمام سعی داشت مطالب را بخوبی بخونه تا اینکه رسید به یه کلمه ، تو اون پاراگراف نوشته شده بود جَوِ مَملو که بنده خدا اشتباهاً خوند : جُو مَمَلو . یکدفعه صدای داد و فریاد استاد بلند شد ، همینطور که موهای دو طرف سرشو می کشید داد می زد : وای وای نخون نخون ، حیف اون لیسانس که به تو بدن ، حیف اون دانشگاه که تو توش درس می خونی ، نخون نخون ، گمشو از کلاس بیرون ... خلاصه اون روز پسره بیچاره از خجالت سرخ شده بود و کلاس هم از کنترل خارج شده بود و بچه ها از خنده ریسه می رفتند .
ما بقی خاطرات دانشجویی ام هم قبلاً براتون نوشتم که می تونید به اون خاطرات رجوع کنید .
موفق باشید و روز دانشجو را به دانشجوهای عزیز تبریک میگم
 
  • پیشنهادات
  • Atlas 1998

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/16
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    647
    امتیاز
    341
    سن
    26
    روزای اولی بود که دانشگاه می‌رفتم؛ چون کلاس ما تقریباً ۱۲۰ نفر بود همه‌ی هم‌کلاسی‌هام رو نمی‌شناختم. یادمه اون روز توی سلف با یه دختر به اسم نیکی آشنا شدم. ازش پرسیدم که رشتش چیه. گفت تجربی. بنده خدا همین که این حرف رو زد همه‌ی کسایی که نزدیکش بودن شروع کردن به خندیدن. بعدش فهمیدم که با هم توی یه کلاسیم و از اون موقع تا حالا نیکی یکی از بهترین دوستای دانشگامه.
    ***
    اوایل ترم دوم بودم، یه روز ‌تو کانالی که مربوط به برنامه‌های کلاسمون بود، اعلام کردن فردا با خودتون روپوش بیارید که باید برید اتاق تشریح، قراره که کلاسای عملی آناتومی‌تون شروع بشه. البته ترم قبلش‌ هم آناتومی داشتیم؛ ولی خب با جسد کاری نداشتیم تهش یه تیکه استخون بهمون نشون می‌دادن. خلاصه‌ اینکه همین که این حرف از دهن من دراومد، داداشم گفت پاشو بریم با هم فیلم ببینیم. منم که حوصله‌م سر می‌رفت قبول کردم. حالا فیلم چی بود؛ word war z:aiwan_light_crazy:. منم ترسو. شب به‌خاطر فیلمی که دیده بودم خوابم نمی‌برد، حالا بماند که تو طول فیلم کلی جیغ زدم. فرداش که به اتاق تشریح رفتیم همین که جسد رو بهمون نشون دادن نزدیک بود غش کنم. جسد خودش ترسناک بود منم دیشب فیلم ترسناک‌ دیده بودم دیگه قلبم داشت تو دهنم می‌اومد. راستش علاوه بر اینکه ترسناک بود خیلی هم چِندش بود و به گفته‌ی بچه‌ها بوی خیلی بدی هم می‌داد ( چون من نارس به دنیا اومدم بوها رو نمی‌تونم احساس کنم.) یه عده از بچه‌ها می‌گفتن که استاد این کجاش ترسناکه فقط چندشه. منم که دیدم این بین فقط منم که ترسیدم رفتم تو گروه این دسته‌از بچه‌های شجاع و خودم رو مثلاً شجاع نشون دادم. که استاد برگشت گفت حالا که شما نمی‌ترسید، باید دستکش‌هاتون رو دربیارید و به جسد دست بزنید، بعدشم دستتون رو تو دهنتون ببرید:aiwan_light_shok:.
    خدا رحم کرد همون لحظه یه نفر اومد که با استادمون کار داشت و اون رو با خودش بیرون از اتاق برد. توی مدت زمانی که استاد نبود هم من و هم بقیه، کلی پشت سر استاد غیبت کردیم و بدوبیراه بهش گفتیم؛ آخه کلاً استاد خیلی سخت‌گیری بود مخصوصاً توی امتحانایی که می‌گرفت. استاد بعد از برگشتنش کلاً موضوع نترس بودن ما رو فراموش کرد و شروع کرد به دادن اطلاعاتی درمورد جسدی که برامون آورده بودن‌. اسم جسد ج... بود (به دلایلی اسمش رو نمیگم)، به‌خاطر تجـ*ـاوز به چندتا بچه اعدام شده بود. بعد از اون هم گفت که اگه مرگ مغزی شد یا هر بیماری گرفت که امکان اهدای اعضای بدنش وجود داشته باشه مثل سرطان مغز، داوطلب شده که اعضای بدنش رو اهدا کنه؛ ولی اگه طوری فوت شد که امکان اهدای اعضای بدن نداشت، اجازه داده که از جسدش برای کلاس‌های آموزشی استفاده بشه. اون لحظه واقعاً از رفتاری که با استادم داشتم پشیمون شدمSigh. از اون موقع تا حالا هر وقت که به اتاق تشریح میریم به خودم میگم یعنی منم حاظرم همچین کاری رو انجام بدم...
     
    آخرین ویرایش:

    somayeh_at

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/29
    ارسالی ها
    152
    امتیاز واکنش
    2,782
    امتیاز
    426
    سن
    43
    سلام دوستان
    دوران دانشگاه و میز و نیمکت ها و جوون های هم سن و سال ، انگیزه ها و شادابی جوانی همه اش شرایطی را ایجاد میکنه که پر از خاطره است . انتخاب یک خاطره واقعا کار سختیه ! ولی خوب امروز تا وارد تاپیک شدم یک خاطره خیلی سریع برام پر رنگ شد که میخوام واستون تعریف کنم .
    امتحان پایان ترم مبانی برق داشتیم . آخر های امتحان بود و کلاس تقریبا خالی شده بود . شاید ده نفری سر کلاس بودن . چون دوست صمیمیم هنوز برگه اش را نداده بود منم بیکار نشسته بودم هی برگه ام را از اول به آخر و از آخر به اول دوره میکردم و اگر میشد برگه ام را کج میگرفتم که بغـ*ـل دستیم بنویسه . گاهی هم بلند میگرفتم که پشت سریم ببینه . استادمون هم که میدونست من چرا موندم نصف وقت بالا سرم وایستاده بود . یکی از سوال ها که ۵ نمره هم داشت یک مدار بود که باید مقاومت معادلش را بدست می اوردیم . مدار خیلی پیچیده ای بود که البته یک نکته خیلی کوچیک داشت که اگر رعایت میشد بلافاصله حل میشد ولی اگر کسی متوجه این نکته نمیشد اصلا حل نمیشد . آخر های وقت بود که دیگه بچه هایی که سر کلاس مونده بودن افتادن به التماس که استاد یک راهنمایی بکن وگرنه می افتیم . راست هم میگفتن اگر این سوال را حل نمیکردن با نمره بالایی که داشت حتما می افتادن . دیگه استاد اعصابش خرد شد و با عصبانیت رفت پای تخته و مدار را کشید و خیلی ضمنی دور یک قسمت خط کشید و گفت به این قسمت دقت کنید . ولی مگه کسی فهمید . بجای دقت شروع کردن به التماس . دیگه سر و صدا بالا گرفته بود . بچه ها هم که پشتشون به همدیگه گرم شده بود هی خواهش میکردن استاد یک راهنمایی کوچیک . اگر کمک نکنید نصف کلاس می افتن و از این جور حرف ها . استاد بنده خدا بد جوری تحت فشار قرار گرفته بود . از یک طرف هم دلش واسه بچه ها سوخته بود گفت باشه یک راهنمایی کوچیک . بعد خیلی سریع بخشی از مدار را ساده کرد ولی باورتون نمیشه انقدر بنده خدا عصبی شده بود که متوجه نشد رسما مسئله را حل کرد . من سمت چپ کلاس ردیف سوم نشسته بودم . باورتون نمیشه وقتی دیدم استاد سوال را حل کرده اول چشم هام از تعجب گرد شد بعدش هم خندم گرفت . اون تنها موردی بود که توی دانشگاه با صدای بلند خندیدم . استاد اول با تعجب به من نگاه کرد وقتی دید خندم بند نمیاد برگشت به تختخ نگاه کرد . بعد با چشم های از تعجب گشاد شده دوباره برگشت به من نگاه کرد و زد زیر خنده . حالا دیگه خودتون صحنه را تجسم کنید . من روی صندلی و استاد جلوی تخته به هم نگاه میکردیم میخندیدم و بقیه بچه ها که بازم نفهمیده بودن چی شد هاج و واج به ما نگاه میکردن و ما باز با دیدن قیافه های گیجشون خندمون شدید تر میشد . هیچی دیگه شاید بشه گفت من تنها دانشجویی ام که سر امتحان با استاد یک دل سیر خندیدم . بعدشم استاد با یک سرفه سر و ته خنده اش را هم اورد و سفت و سخت گفت همه برگه هاتون را تحویل بدید وقت تمومه . بنده خدا سعی میکردقیافه جدی بگیره ولی ته چشم هاش تا وقتی برگه ها را جمع کرد و سریع رفت بیرون میخندید .
     

    آدینه

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/26
    ارسالی ها
    1,025
    امتیاز واکنش
    53,320
    امتیاز
    1,026
    محل سکونت
    اصفهان
    جاتون خالی همین ترم استادمون درسش رو داده بود و یه ساعت تا پایان کلاس مونده بود. می‌خواست باهامون کار کنه تا برنامه ویروسی بسازه؛ بخاطر همین قواعد‌های لازمه رو گفت و رفت پشت سیستمش نشست تا از اون‌جا بر کار همه نظارت داشته باشه. منم برنامه رو نوشتم و می‌خواستم اجراش کنم تا نتیجه کارم رو ببینم! خخخ چشمتون روز بد نبینه هنوز دکمه اینتر رو برای اجرار نزده بودم که استاده سر بزنگاه رسید و گفت: _خانوم داری چکار می‌کنی؟
    من مظلوم من بیچاره، هیع! گفتم:
    _ استاد می‌خواستم ببینم درست نوشتم یا نه؟
    که با عصبانیت گفت:
    _ لازم به اجرا نیست خانوم! اگه نرسیده بودم الان سیستم رو ویروسی کرده بودید.
    باحرص بلند گفت:
    - کسی حق نداره برنامه رو اجرا کنه!
    هیع 25% ازم کم کرد! حق دارم که بخاطر گرفتن دست رنجم و کم کردن نمره‌ام حلالش نکنم نه!
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    رویداد به اتمام رسید .

    closed.jpg
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    28
    بازدیدها
    1,256
    پاسخ ها
    32
    بازدیدها
    1,022
    پاسخ ها
    197
    بازدیدها
    8,862
    پاسخ ها
    97
    بازدیدها
    7,560
    پاسخ ها
    59
    بازدیدها
    2,334
    پاسخ ها
    22
    بازدیدها
    1,496
    پاسخ ها
    7
    بازدیدها
    702
    پاسخ ها
    80
    بازدیدها
    2,528
    پاسخ ها
    62
    بازدیدها
    2,109
    پاسخ ها
    33
    بازدیدها
    1,342
    پاسخ ها
    81
    بازدیدها
    2,688
    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    3,405
    پاسخ ها
    105
    بازدیدها
    4,119
    پاسخ ها
    53
    بازدیدها
    1,929
    پاسخ ها
    50
    بازدیدها
    1,783
    پاسخ ها
    61
    بازدیدها
    2,254
    پاسخ ها
    55
    بازدیدها
    2,124
    پاسخ ها
    36
    بازدیدها
    2,256
    پاسخ ها
    81
    بازدیدها
    3,917
    پاسخ ها
    14
    بازدیدها
    942
    پاسخ ها
    83
    بازدیدها
    3,748
    پاسخ ها
    51
    بازدیدها
    2,859
    پاسخ ها
    38
    بازدیدها
    2,099
    پاسخ ها
    23
    بازدیدها
    2,297
    تاپیک قبلی
    تاپیک بعدی
    بالا