پاییز به اتمام رسید و
یلدایش را به یادگار گذاشت.
یلدایی که تنها...
نبودنت را باز به رخ قلب دیوانه ام کشید.
از جا بر میخیزم و
پشت شیشه ی بخار گرفته مینشینم.
نگاهم خیره مردم و حواسم پی تو!
میان طرح بخارها...
دنبال نگاه گرمت میگردم
شاید زمستان تو را دوباره بیابد
زمان میگذرد و من هنوز هم
نشسته ام
بین این ثانیه های مبهم...
سکوت دردناکم
گوش باران را کر میکند
استکان چای از سردی من
سرد میشود
تیک تاک ساعت
مانند ناقوس مرگ است
از ساعت مرگ چشمانم را میدزدم
گوش هایم را به صدای خاطرات میسپارم
خرم روز امسال چه طولانی است!
بی تو اما...
هرشبم شب یلداست و باتو...
کوتاه ترین شب سال!
پشت بخار های پنجره...
نبودی
نیامدی
و باران هم
یخ کرد!
#شقایق_مهرلوس
یلدایش را به یادگار گذاشت.
یلدایی که تنها...
نبودنت را باز به رخ قلب دیوانه ام کشید.
از جا بر میخیزم و
پشت شیشه ی بخار گرفته مینشینم.
نگاهم خیره مردم و حواسم پی تو!
میان طرح بخارها...
دنبال نگاه گرمت میگردم
شاید زمستان تو را دوباره بیابد
زمان میگذرد و من هنوز هم
نشسته ام
بین این ثانیه های مبهم...
سکوت دردناکم
گوش باران را کر میکند
استکان چای از سردی من
سرد میشود
تیک تاک ساعت
مانند ناقوس مرگ است
از ساعت مرگ چشمانم را میدزدم
گوش هایم را به صدای خاطرات میسپارم
خرم روز امسال چه طولانی است!
بی تو اما...
هرشبم شب یلداست و باتو...
کوتاه ترین شب سال!
پشت بخار های پنجره...
نبودی
نیامدی
و باران هم
یخ کرد!
#شقایق_مهرلوس