با دوستام رفته بودم بیرون
تصمیم گرفتیم پیتزا بخریم ببریم واسه شام اخه جمعه ها خوابگاه به ما غذا نمیده
تو فاصله ای که منتظر بودیم سرویسای دانشگاه بیاد دنبالمون
پسری و دیدم که داشت به جعبه های پیتزا نگاه میکنه احساس کردم واقعا اون لحظه دلش خواست
جعبه پیتزامو دادم بهش
اول خجالت میکشید اما با اصرار من و دوستم گرفت
من هم از ساندویچی کناری فلافل خریدم
وقتی تو سرویس نشست از پشت پنجره برام دست تکون داد و لبخند زد من هم براش دست تکون دادم
واقعا حس خیلی خوبی بود .
عموما زیاد به دیگران کمک می کنم اما یه بار وقتی ده دوازده سالم بود به یه خانم مسن کمک کردم که خیلی توی دلم نشست و واقعا احساس کردم رنگ دنیا با یه همچین کمک هایی هم می تونه زیبا تر بشه
الان که دارم فک میکنم ، اخرین کار خوبی که انجام دادم این بود که کل کتابای کنکوری که داشتم رو دادم به یکی از دوستام که بهش احتیاج داشت و کلی خوشحال شد ، منم خوشحال کرد با اون حس خوب
سلام. از نظر من برای نیکوکاری نباید حتماً به یه فرد فقیر و تنگدست و نیازمند کمک کنیم، گاهی میتونیم با احسان کردن به خودمون لبخند خدا رو حس کنیم چون همهی ما نیازمندیم.
من آخرینباری که حس کردم خدا بهم لبخند زد زمانی بود که یه تصمیمی گرفتم برای منفعت خودم و اونجا بود که حس کردم خدا داره بهم لبخند میزنه. البته منظور من این نیست که نباید به افرادی که نیاز دارن(چه از لحاظ مالی و یا فرهنگی و یا هرچیز دیگهای) کمک نکرد، منظور من اینه که میشه با کمک به افراد نیازمند، به خودمون هم کمک کنیم.
#احسان #نیکوکاری
خب کار آخرین کار خوب که ترجیح میدم نگم حالا درسته شما میگید اشاعه نیکی و مهربانی اما من خودم حس خوبی بهش ندارم
اما خدایی بهترین حسی که آدم تجربه میکنه وقتیه ک ی کار خوب انجام میده حتی اگه کوچیک باشه
این هم که میخوام بگم واقعا برای اینه ک ب نظرم فرهنگ قشنگیه و حالا نمیدونم نیکی و مهربانی حساب بشه یا نه اما شاید الان نباشه اما فکر کنم آخرین نیکی و مهربانی ک آدم میتونه تو عمرش انجام بده اینه
من به نظرم یکی از کارای مفیدی ک تو طول عمرم کردم گرفتن کارت اهدا عضو بود و امیدوارم یه روزی به کار بیاد
خب همین امروز بود تقریبا دوساعت پیش
تولد دوستم بودم متاسفانه پاش سوخته بود و مادرش خیلی توانایی انجام کار نداشت ما برای تولدش رفتیم و کلی بریز بپاش راه انداختیم ولی خب من خودم خیلی خجالت کشیدم که با اون حال و روز اونا برن جمع کنن بهم ریختگی هارو منم با اینکه دستم شدید به ریکا حساسیت داشت رفتم ظرف هارو شستم و با کمک دوستام اونجا رو جمع کردیم.
نمیدونم اینم حساب میشه یا ن ولی من از ته دلم اون لحظه خوشحال شدم که تونستم کمک کنم:)
#مهربانی
من تازه زايمان كرده بودم بچم هم زردي داشت همسرم هم متاسفانه بيكار بود اما تو بيمارستان خانواده اي رو ديد كه اومده بودند براي درمان پسرشون وضع مالي بدي داشتند و جايي رو نداشتند همسرم هداياييء
كه براي بچمون اورده بودند رو داد بهشون با اينكه خودمون نياز داشتيم خدا هم دست ما رو گرفت
من تازه زايمان كرده بودم بچم هم زردي داشت همسرم هم متاسفانه بيكار بود اما تو بيمارستان خانواده اي رو ديد كه اومده بودند براي درمان پسرشون وضع مالي بدي داشتند و جايي رو نداشتند همسرم هداياييء
كه براي بچمون اورده بودند رو داد بهشون با اينكه خودمون نياز داشتيم خدا هم دست ما رو گرفت