[HIDE-THANKS]دستم را روی صورتم میگذارم و بیحوصله به صفحه لپتاپ خیره میشوم. باز تابستان شد و باری دیگر تنهایی محض! اینترنت هم که همیشه خدا خراب است و همیشه مشکل از سِرور خانه است! خمیازهای میکشم که یادم به چیزی میافتد؛ آری! چرا زودتر یادم نیامد؟ میتوانم به انجمن بروم و به تاپیک هایم سر بزنم. ای وای بر من که مغزم از پت و مت هم کندتر کار میکند! البته آنها باهوشتر از من بودند فقط کمی خرابکا... هضیان میگویم، توجه نکنید!
سرخوش خندیدم و از صفحه فیلم خارج شدم، وارد انجمن شدم که چیز عجیبی توجه مرا به خود جلب کرد. خب برای فردی که در کل سه سال عضویت خود در سایت فقط به چند ناظر و نویسنده پیام خصوصی داده، عجیب است که کاربری ناشناس به او پیام دهد. هرچند که از اسمش خوشم نیامد! اصلا از نامهای فارسی برای پروفایل خوشم نمیامد. چه برسد به نام ( دلم تنگه برات ) ! سرتان را درد نمیاورم، گفتوگو را باز کردم و به متن پیام زل زدم:
-سلام.
عجب! تیترش هم همین بود. خب، بگذار ببینیم این غریبه کیست؟قلنچ انگشتانم را شکستم؛ درحالی که تایپ میکردم، زمزمه گوشم را نوازش داد:
-شما؟
اما جوابی به من داده نشد. کمی برایم عجیب بود. روز بعد که با سروصدای مادرم که قربان صدقه مکس که سگ خانه ما، یا عضوی از خانواده ما بود از خواب بیدار شدم، باز هم نه جوابی درکار بود، نه خواندنی! به گمانم کسی بود که میخواست با آیدی ساختگی کار با انجمن را یاد بگیرد. اما من بیاختیار، هرروز نگاهم به صندوق نامه های کنار اطلاعیه ها سر میخورد. آدم رمانتیک، عصبی یا خیالبافی نبودم، اما پند میگرفتم از همه چیزی که در اطرافم وجود داشت. فرایندی هایی که کشف میکردم به من میگفت که در آینده شاید کسی با این تفکر به من نزدیک شود و به اندازه همان کوتاهی کلامش، حضور کوتاهی در زندگیم داشته باشد.
اشتباه نکنید، من خیالپرداز یا دروغگو نیستم، فقط فردی هستم که زیادی سعی در پند گرفتن از این جهان که ذات خود را با سیارات و سیاهچاله ها پوشانده، دارم. شاید آن ( دلم تنگه برات ) با همان نام، روزی در کنارم قدم بزند و به فاصله یک قدم، قلب مرا در آغـ*ـوش خود به یغما ببرد. چه کسی از آینده خبر دارد؟ مسائل بزرگ از زندگی ما یک زندگی میسازند.
از بحث دور نشویم. چه کسی میداند؟ شاید یک روز من هم یکی از مدیران انجمن نگاه دانلود شدم و به بانک اطلاعات محرمانه و سری نگاه دستبرد زدم و به آن کاربر برخورد کنم. البته، در محالات! ممنون که چند دقیقه از وقت گران بهایتان را به من عرضه کردید. روزی روزگاری نام مرا در هرکجای دنیا میشنوید. باشد که خداوند نگهدارتان باشد، بدرود دوستان! :
-مامان قرصام کجاست؟![/HIDE-THANKS]
تمامی این قسمت ها یه تیکه از زندگی روزانه من با خانواده بود! از اول تا اخرش، قرصا هم قرص معده بود :/ تا درودی دیگر بدرود!
سرخوش خندیدم و از صفحه فیلم خارج شدم، وارد انجمن شدم که چیز عجیبی توجه مرا به خود جلب کرد. خب برای فردی که در کل سه سال عضویت خود در سایت فقط به چند ناظر و نویسنده پیام خصوصی داده، عجیب است که کاربری ناشناس به او پیام دهد. هرچند که از اسمش خوشم نیامد! اصلا از نامهای فارسی برای پروفایل خوشم نمیامد. چه برسد به نام ( دلم تنگه برات ) ! سرتان را درد نمیاورم، گفتوگو را باز کردم و به متن پیام زل زدم:
-سلام.
عجب! تیترش هم همین بود. خب، بگذار ببینیم این غریبه کیست؟قلنچ انگشتانم را شکستم؛ درحالی که تایپ میکردم، زمزمه گوشم را نوازش داد:
-شما؟
اما جوابی به من داده نشد. کمی برایم عجیب بود. روز بعد که با سروصدای مادرم که قربان صدقه مکس که سگ خانه ما، یا عضوی از خانواده ما بود از خواب بیدار شدم، باز هم نه جوابی درکار بود، نه خواندنی! به گمانم کسی بود که میخواست با آیدی ساختگی کار با انجمن را یاد بگیرد. اما من بیاختیار، هرروز نگاهم به صندوق نامه های کنار اطلاعیه ها سر میخورد. آدم رمانتیک، عصبی یا خیالبافی نبودم، اما پند میگرفتم از همه چیزی که در اطرافم وجود داشت. فرایندی هایی که کشف میکردم به من میگفت که در آینده شاید کسی با این تفکر به من نزدیک شود و به اندازه همان کوتاهی کلامش، حضور کوتاهی در زندگیم داشته باشد.
اشتباه نکنید، من خیالپرداز یا دروغگو نیستم، فقط فردی هستم که زیادی سعی در پند گرفتن از این جهان که ذات خود را با سیارات و سیاهچاله ها پوشانده، دارم. شاید آن ( دلم تنگه برات ) با همان نام، روزی در کنارم قدم بزند و به فاصله یک قدم، قلب مرا در آغـ*ـوش خود به یغما ببرد. چه کسی از آینده خبر دارد؟ مسائل بزرگ از زندگی ما یک زندگی میسازند.
از بحث دور نشویم. چه کسی میداند؟ شاید یک روز من هم یکی از مدیران انجمن نگاه دانلود شدم و به بانک اطلاعات محرمانه و سری نگاه دستبرد زدم و به آن کاربر برخورد کنم. البته، در محالات! ممنون که چند دقیقه از وقت گران بهایتان را به من عرضه کردید. روزی روزگاری نام مرا در هرکجای دنیا میشنوید. باشد که خداوند نگهدارتان باشد، بدرود دوستان! :
-مامان قرصام کجاست؟![/HIDE-THANKS]
تمامی این قسمت ها یه تیکه از زندگی روزانه من با خانواده بود! از اول تا اخرش، قرصا هم قرص معده بود :/ تا درودی دیگر بدرود!