رویداد سالگرد تاسیس نگاه دانلود

[pooneh_b]

وایی
تولدش مبارک
ایشالا همینجوری پر قدرت و عاااالی مثل همیشه بریم جلوووو
منم میخواستم رمانمو انتشار بدم دیگه بعدش انجمنو دیدمو نمک گیرش شدم :)

خلاصه اینکه موندگار باشی ستون
و با تشکر از همه همه همه عزیزایی که تو پیشرفت اینجا حتی شده یه نقش کوچولو هم داشتن.
اگه شما نبودین الان ما هم نبودیم

 

[_BlackStar_]

سلام

تولد نگاه عزیزمون مبارک باشه

خب فکر کنم تازه ویروس کرونا اومده بود تو خونه بودیم به خاطر قرنطینه در مورد این ویروس که فکر میکردم خیلی ناراحت میشدم همینجوری مدرسه ها تعطیل شد که اینم خیلی ناراحتم کرد
معمولا رمان یا کتاب فارسی نمیخوندم به خاطر که زبان ترکی استابنولیم قوی شه فقط کتابهای ترکی میخوندم و زیادی عادت نداشتم رمان بخونم
خب یه روز خیلی تو خونه از دست بیکاری حوصلم سر رفته بود و خوندن کتابهای که ترکی هم باعث میشد بیشتر حوصلم سر بره:/ خب کتاب های ابجیم که کلاس چهارم بود رو گرفتم بخونم اونم خیلی بچگونه بود ولی فکر کنم سه تاشو خوندم.

بعدش دیدم اینجوری نمیشه هعی زیادی هم با دوستام عادت نداشتم حرف بزنم که حوصلم سر نره .
توی گوگل نوشتم دانلود کتاب های فارسی یه سایت اومد توش رفتم کتاب دانلود کردم همینطوری ادامه داشت چندتا رمان هم خوندم که یه روز یه رمان نظرمو جلب کرد فکر کنم اسمش "رمان صدای پای خدا بود" اینو دانلود کردم

شروع به خوندن کردم توی هر صفحه ای رمان نوشته بود اسم این سایت رو یه روز تصمیم گرفتم ببینم چجور سایتیه خب چون تو ایران نیستم زیادی باخبر نیستم از سایت رمان و ... خب اومدم دیدم عضویت میخواد عضو شدم روزهای اول که کلا هیچ کاری نمیکردم اصلا سردر نمیاوردم تا کم کم اشنا شدم و همینطوری شد که از این سایت خوشم بیاد. راستش از هیچ کدوم شبکه اجتماعی خوشم نمیاد و وابسته هیچ کدوم از برنامه ها نبودم تا با این سایت اشنا شدم ادم اجتماعی هم نیستم ولی اینجا نمیدونم چی میشه هعی دوسدارم با همه حرف بزنم خصوصا با کسای که تا الان اشنا شدم خیلی مهربونن این مهربون بودنشون باعث میشه زیادی بخوام اینجا باشم از این بابت خوشحالم. مرسی که هستین.


اوه خیلی طولانی شد!!

 

[Ayt@z]

سلام به نگاه دانلود عزیز
نگاه دانلود جونمممم تولدت مبارک.
مرسی که هستی.
مرسی که خیلی چیزا بهم یاد دادی.
مرسی که انقد خوبی.
پ.ن: مخاطب متن بالا خودِ خود سایت است و بس! :)
راستش من اون زمان که رمان می‌خوندم خیلی به اسم سایت‌ها توجه نمی‌کردم و حتی فکر نمی‌کردم که انجمن‌هایی با چنین فضای خوبی وجود داشته بشن تا اینکه تصمیم گرفتم بنویسم. یادم نمیاد چی سرچ کردم؛ اما هر چی که بود من و به سمت نگاه دانلود سوق داد. عضو شدم و با توجه به اینکه چیزی یاد نداشتم تاپیک رمان رو بدون ناظر زدم. هنوزم که یاد گیج بازیای اونموقع میفتم خندم می‌گیره بعد مدیر کتاب اون زمان که فک کنم پرستو خانم بودن؛ البته مطمئن نیستم بهم پیام دادن که باید درخواست ناظر بدم و تاپیک حذف شد؛ اما من مردد شدم و تصمیم گرفتم رمان رو بزارم برای بعد. یکم تو انجمن چرخیدم و سر درنیاوردم و اومدم بیرون تا دو ماه بعد، نمیدونم چرا ولی دوباره برگشتم. برگشتم و با بچه‌ها ارتباط گرفتم و کم کم فعالیتم زیاد شد و کار با انجمن برام راحت‌تر شد. هی یادش بخیر دوره‌ی اوجم بود
من خیلی سعی کردم! هی رفتم، اومدم. حتی تو انجمن‌های دیگه ثبت نام کردم(بخاطر اینکه به سایت دسترسی نداشتم) اما حتی یک روز هم دووم نیاوردم چون اینجا خونمه. هرجای دنیا هم که برم. هرچقدر هم که دور بشم؛ بی‌حوصله بشم یا کمرنگ تهش باز برمی‌گردم. حتی اگه دوستام نباشن. بازم اینجا خونمه چون این ادما نیستن که به نگاه دانلود هویت میدن بلکه این نگاهه که به هممون هویت میده و ما رو کامل می‌کنه. به جرئت می‌تونم بگم عضویتم تو این انجمن از کارای خوبی بوده که تو زندگیم انجام دادم. من با این انجمن رشد کردم؛ فکر کردم و یاد گرفتم و از صمیم قلب دوستش دارم:)
هی اشک تو چشمام جمع شد. آدم احساسی نبودم هیچوقت؛ اما نگاه برام خیلی با ارزشه.

 

[HananehKH]

سلام به همه دوستانی که مثل خودم نگاه رو یه سایت نمی دونن؛ بلکه یه خانواده می دوننش و امروز رو به همه اتون تبریک میگم حتی خودم.
راستش از ۱۶ سالگی به رمان خوندن و نوشتن علاقه پیدا کردم. سال ۹۶ بود که برای اولین بار به سرم زد سایتی عضو بشم. عضو نودهشتیا شدم. فضاش و روندش جوری بود که حتی وقتی فیـلتـ*ـر شد رغبت نکردم برم سمتش. کلا رمان نویسی رو یه مدت کنار گذاشتم. تا اینکه بعد از دو سال یکی از دوستام پیشنهاد داد که سایتی برم و منم تعریف کردم که چقدر از سایت زده شدم. گفت برای نوشتن یه سایت دیگه برو و منم از بین سایت ها، با دقت انتخابش کردم. مرداد۹۸ بود که عضو نگاه شدم. رفته رفته فضاش و نظمش من رو بیشتر به خودش کشوند. با تمام سختی هایی که بود، انقدر چیزهای باارزشی یاد گرفتم که خودم رو مدیونش می دونم. همه ما باید از یه جا برای اهدافمون تلاش کنیم و من خوشحالم که از این سایت شروع کردم. امیدوارم همیشه پرقدرت پابرجا بمونه

سایت دانلود رمان نگاه دانلود

 

[Fatemeh_M]

تووووووووووووووووولد داريم چ تولدي تولد نگاه كه
من اولين بار كه عضو شدم سر رمانه اقاي خواستار بود اگر اشتباه نكنم براي سراب جلد اول
چون هنوز تكميل نشده بود مجبورشدم عضو بشم تا رمان رو انلاين بخونم و خيلي هم فعاليت نداشتم فقط چهار چشمي زل ميزدم به هر رفرش صفحه كه بيبينم كي پست جديد مياد حتي هنوز كامنتم توي سايت پايين صفحه دانلود هست كه بعد اينكه براي دانلود رفت سريع كامنت گذاشم
كمي بعد ديگه فعاليت نداشتم تا استارت دوباره سراب دو بعد از اون ديگه فعاليتم كم كم شروع شد و تا جايي كه الان هسدم و حسابي هم پيگير انجمنم
خيلي خيلي خيلي متشكريم از تموم مديرا به خاطر زحمتايي كه ميكشن بي دريغ و بي منت حساااااااااااااااااااااابي خسته نباشي

سایت دانلود رمان نگاه دانلود

 

[White Moon]

سلام بر همه

خب.. چجوری عضو نگاه شدم... اولش به دنبالِ جلدِ دوم یه اثری میگشتم. بین کامنت ها و.... توی سایت اصلی دیدم که می گفتن جلدِ دومش در انجمن در حال تایپه. بعد منم چشام چهارتا شد @_@ انجمن چیه؟ @_@ در حال تایپ یعنی چی؟ بچه بودم دیگه مغزم به این چیزا نمی کشید که.
بعدش زدم روی لینک. بعد گفت عضو بشین. منم عضوِ انجمن شدم. یه کمی این ور اون ور گشتم ولی چون خیلی بزرگ بود منم از همه جا بی خبرم و کار با انجمن رو بلد نبودم، به اونی که می خواستم نرسیدم و بعدشم کلا دیگه سر نزدم به انجمن.
بعد از مدتی بعد از دیدنِ اطلاعیۀ مسابقه رمان نویسی سعی کردم بیام انجمن. داشتم اکانت جدید می ساختم که یهو فهمیدم که عه! @_@ قبلا اکانت داشتم. یعنی اگه گوگل کروم یادش نبود، به علت مولتی زدن بن می شدم.
بعدش وارد شدم و سعی کردم کار باهاش رو یاد بگیرم و تا همین الانی که مشاهده می فرمایید در اینجا گذران عمر نمودم.

آها راستی.
کسی مهمونی نمی ده بابتِ تولد سایت؟ ما باید شیرینی مونو از کی بگیریم؟ :|


آها یه چیز دیگه
الان تولدِ سایته یا تولدِ انجمن؟ @_@

سایت دانلود رمان نگاه دانلود

 

[Zahra_rad]

سلام و درود
تبریک بر من تبریک بر او تبریک بر ما
و این که
زدم رو لینک عضویت عضو شدم و تامام
خواهش می کنم می دونم توضیح کاملی بود ممنان ممنان

سایت دانلود رمان نگاه دانلود

 

["Maein"]

شاید این حرف رو از زبون خیلی‌ها بشنوید که میگن مدرسه خونه‌ی دوم آدمه؛ اما حرف من اینه که یک فرد زمانی جایی رو مثل خونه‌ش می‌بینه که بیش‌تر باهاش احساس راحتی کنه.
توی مدارس همیشه بهمون یاد دادن سخت‌ترین مطالب رو بخونیم و اطلاعاتی رو یاد بگیریم که حتی معلوم نیست بعدها ازش استفاده کنیم یا نه؛ اما این وسط هیچ‌کسی نبود بهمون یاد بده دنبال کاری بریم که با تمام وجود ازش لـ*ـذت می‌بریم. بدون شک چنین افکاری خیلی از فرصت‌ها رو ازمون گرفت؛ اما حالا زمینه‌ای پیدا شده بود تا مسیر رو برامون هموارتر کنه و وقت از دست‌رفته رو برگردونه.
خوش‌بختانه دست سرنوشت با من هم یار بود که خواهرم این سایت سرشار از فرصت رو بهم معرفی کنه.
در حقیقت نگاه‌دانلود راهی رو برای افرادی باز کرده که همیشه تشنه‌ی نوشتن بوده‌ن؛ اما شرایط این رو نداشته‌ن تا دست به قلم بشن.
من به شخصه از نگاه‌دانلود یاد گرفته‌م که اگه زمانی نتونستم فرصتی رو به دست بیارم تا باهاش به هدفم برسم، تسلیم نشم و خودم سازنده‌ی اون فرصت باشم. بعد چنین موقعیتی رو در اختیار افرادی قرار بدم که مثل خودم، مدت‌هاست برای پیداکردنش دست و پنجه نرم می‌کنن.

به امید هزارساله‌شدن نگاهی که نگاه ناامید خیلی‌ها رو نسبت به هدفشون تغییر داد.

سایت دانلود رمان نگاه دانلود

 

[Vladimir]

تولد نگاه مبارک
خوب من این طوری آشنا شدم که یه نفر بهم پیشنهاد داد بیام چون جو خوب و فضای عالی برای پیشرفت نویسندگی داره :)

سایت دانلود رمان نگاه دانلود

 

[zahra.gh]

تولد نگاهمون مبارک باشه.
ان‌شاءالله هر روز بهتر از روز قبل بشه

سایت دانلود رمان نگاه دانلود