من کلا خوابام بد و ترسناکه کدومو بگم :////
خواب دیدم با یه مرده صحبت میکنم نمیشناسمش بعد یهو بهش میگم تو مگه نمردی میگه آره من مردم بعد انگار که تا قبل ازون ندیده باشمش دیدم رو ویلچره و از شکم به پایین چیزی نداره!!!با جییییغ بنفش از خواب پریدم و کلیم ترسیده بودم روز بعدش که داشتم میرفتم کلاس زبان یه اعلامیه دیدم رفتم نزدیکش دیدم واسه همون مرده بوده
یبار خواب دیدم دارم تو یه بیابون راه میرم بیابون نه انگار کوه بود ولی صاف پر سنگم بود بعد با هر قدم من سنگا میرفتن بالا وقتی پشت سرمو دیدم و سنگای معلقو دیدم ترسیدم که همون لحظه سنگا ریختن پایین بعدش یه گرد باد اومد سمتم و منو انداخت تو آبی که تا قبل ازون اونجا نبود بعدش وقتی سرمو آووردم بالا دیدم کلا آبه انگار وسط آب باشم بعد دورم روی آب یه حلقه آتیش ایجاد شد بعد یچیزی پامو گرفت و کشید تو آب دیدم یه گیاهه بعد یه نوری از بالا اومد تو دستم و بعدش تو تاریکی زیر آب بودم ولی ادامشو یادم نمیاد ینی مطمئنم ادامه داشت ولی انگار یکی ازینجا به بعدشو پاک کرده باشه یادم نیست
آها یبارم خواب دیدم همه چیز شبیه همون موقعی بود که خوابیدم ولی با این تفاوت که روشن بود هوا انگار صبح شده بود بعد خواهرمو دیدم که نشسته رو جاش گفتم چرا تا الان بیداری ولی فقط نگاهشو برگردوند سمتم دیدین تو خواب معمولا آدم یچیزاییو میدونه یا میفهمه یا حس میکنه من اونجوریم تو خواب احساس کردم چشای خواهرم یجوریه خواهرم کوچیک تر از منه احساس میکردم از جشاش نور خیلی کمی بیرون میزنه بعد ازون حسا بهم دست داد فهمیدم خواهرم جن زده شده تو خواب بعد هی به سمتم یورش میاوورد از یه طرف میدونستم بیرون از اتاق بیشتر ازینا منتظرمه پس بیرون نمیرفتم بعد چند بار اینجوری شدن صدای خودمو میشنیدم که داد میزد بیهوشش کن منم ناخودآگاه زدم با پام تو گردن خواهرم که صدای اذان بلند شد ولی من بیدار نشدم تا اینکه یکی دو ساعت همونجوری خواهرم رو دستم نشسته بودم که همه جا سیاه شد و صدای مامانمو میشنیدم که صدام میزد ولی مطمئنم صدای خودمم میشنیدم که با التماس میگفت زود بیدار شو ترو خدا شاید باورتونم نشه ولی وقتی تو اتاق داشتم حاظر میشدمو بلند حرف میزدم با خودم گفتم که ینی اون کی بود همراه مامان صدام میزد که کیف مامانم از رو میز افتاد پایین منم هر چقد به مامانم توضیح دادم گفت خیالاتی شدی منم گفتم پس کیفت چطور افتاد اون که وسط میز بود گفتش شاید اشتباه دیدی لبه میز بوده به هر حال کسی حرفمو باور نکرد
یه بار مریض شدم یه سرماخوردگیه بد واسه اولین باربود همچین خوابی میدیدم.خواب دیدم دارم میرم جایی ازتوآشپزخونه داشتم میرفتم توراهرو دیدم یه جن که شبیه آدم فضایی هاس داره به خودش میرسه هیکلش عین گلابی بود یه کت شلوار مشکی تنش بود که توجیب بغلش یه گل بود تازه یه چشم گنده هم بیشترنداشت توخواب احساس کردم میخواد بره خاستگاری وقتی من اون ودیدم جیغ زدم اونم منو دید جیغ زدتوخوا ب ترسیدم ولی وقتی بیدارشدم اونقد خندیدم که نگید .خواب بدم زیاد ندیدم به اون صورت آدم نترسی ام همیشه دوس داشتم خواب ترسناک ببینم چون عاشق هیجانم ولی هیچوقت نشده ...