شعر دو بیتی ها

[^Venus^]

سیاهی دو چشمانت مرا کشت

درازی دو زلفانت مرا کشت

به قتلم حاجت تیر و کمان نیست

خم ابرو و مژگانت مرا کشت

 

[^Venus^]

عزیزا کاسهٔ چشمم سرایت

میان هردو چشمم جای پایت

از آن ترسم که غافل پا نهی تو

نشیند خار مژگانم بپایت

 

[^Venus^]

من آن رندم که گیرم از شهان باج

بپوشم جوشن و بر سر نهم تاج

فرو ناید سر مردان به نامرد

اگر دارم کشند مانند حلاج

 

[^Venus^]

ته که می‌شی بمو چاره بیاموج

که این تاریک شوانرا چون کرم روج

کهی واجم که کی این روج آیو

کهی واجم که هرگز وا نه‌ای روج

 

[^Venus^]

اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ

اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ

اگر ملک سلیمانت ببخشند

در آخر خاک راهی عاقبت هیچ

 

[^Venus^]

زدست دیده و دل هر دو فریاد

که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد

زنم بر دیده تا دل گردد آزاد

 

[^Venus^]

گیج و ویجم که کافر گیج میراد

چنان گیجم که کافر هم موی ناد

بر این آئین که مو را جان و دل داد

شمع و پروانه را پرویج میداد

 

[^Venus^]

دو چشمم درد چشمانت بچیناد

مبو روجی که چشمم ته مبیناد

شنیدم رفتی و یاری گرفتی

اگر گوشم شنید چشمم مبیناد

 

[^Venus^]

دلم بی وصل ته شادی مبیناد

زدرد و محنت آزادی مبیناد

خراب آباد دل بی مقدم تو

الهی هرگز آبادی مبیناد

 

[^Venus^]

بیته یارب به بستان گل مرویاد

وگر روید کسش هرگز مبویاد

بیته هر گل به خنده لب گشاید

رخش از خون دل هرگز مشویاد