- عضویت
- 2019/04/27
- ارسالی ها
- 967
- امتیاز واکنش
- 3,361
- امتیاز
- 481
دادهام، فقط او را در زیر حباب بلورین گذاشتهام، فقط او را پشت آجر پناه دادهام، فقط کرمهای او را کشتهام (بجز دو یا سه کرم که برای او پروانه شوند)، چون فقط به شکوه و شکایت او، به خودستایی او، و گاه نیز به سکوت او گوش دادهام. زیرا او گل سرخ من است.
و تو اگر مثلاً هر روز ساعت چهار بعد از ظهر بیایی، من از ساعت سه به بعد خوشحال خواهم شد…
آنگاه پیش روباه بازگشت و گفت:
– خداحافظ…!
روباه گفت: خداحافظ و اینک راز من که بسیار ساده است: بدان که جز با چشم دل نمیتوان خوب دید. آنچه اصل است، از دیده پنهان است.
شازده کوچولو برای اینکه به خاطر بسپارد، تکرار کرد:
– آنچه اصل است، از دیده پنهان است.
– آنچه به گل تو چندان ارزشی داره، عمری است که تو به پای او صرف کردهای.
شازده کوچولو برای اینکه به خاطر بسپارد، تکرار کرد.
و تو اگر مثلاً هر روز ساعت چهار بعد از ظهر بیایی، من از ساعت سه به بعد خوشحال خواهم شد…
آنگاه پیش روباه بازگشت و گفت:
– خداحافظ…!
روباه گفت: خداحافظ و اینک راز من که بسیار ساده است: بدان که جز با چشم دل نمیتوان خوب دید. آنچه اصل است، از دیده پنهان است.
شازده کوچولو برای اینکه به خاطر بسپارد، تکرار کرد:
– آنچه اصل است، از دیده پنهان است.
– آنچه به گل تو چندان ارزشی داره، عمری است که تو به پای او صرف کردهای.
شازده کوچولو برای اینکه به خاطر بسپارد، تکرار کرد.