یادش بخیر آن عصر بارانی
که مهرت آمد در دل مهمانی
شادمان و خندان و مسـ*ـتانه
کردی تو در قلب من کاشانه
رفتی و گفتی با مهربانی
نمیتوانی با من بمانی
تو ای جان جانم
بی تو تنها می مانم
که مهرت آمد در دل مهمانی
شادمان و خندان و مسـ*ـتانه
کردی تو در قلب من کاشانه
رفتی و گفتی با مهربانی
نمیتوانی با من بمانی
تو ای جان جانم
بی تو تنها می مانم