تاریخ مشترک ارمنستان و ایران

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 270
  • پاسخ ها 5
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
ارمنستان
کشور کوهستانی و پرُ باران جمهوری ارمنستان با وسعتی حدود 29.800 کیلومترمربع و با جمعیتی حدود 3.200.000 نفر(سه میلیون و دویست هزار نفر) در شمال غربی کشورمان قرار دارد با پایتختی ایروان و بزرگترین دریاچه با آب شیرین ارمنستان «سوان» نام دارد. تاریخ و فرهنگ ارمنستان با تاریخ و فرهنگ کشورمان رابـ ـطه تنگاتنگ دارد. در سال 1206 خورشیدی/1827 میلادی و بعد از دومین شکست جنگ دوم ایران و روسیه در زمان فتحعلیشاه قاجار و امضای پیمان ترُکمانچای، سرزمین ارمنستان رسمأ از ایران جدا و ضمیمه خاک روسیه شد. اما در سال 1370 هورشیدی/ 1991 میلادی مردم همیشه مقاوم ارمنستان به استقلال خود دست یافتند. اکثر مردم ارمنستان پیرو آیین مسیحیت و زبان ارمنی، زبان رسمی کشور ارمنستان است.
تاریخ ارمنستان
کاوشهای باستان شناسی در ارمنستان حاکی از آن است که از 3000 سال پيش از میلاد مسیح اقوام مختلفی در مناطق مرکزی و غربی ارمنستان سکونت داشتند. اين اقوام شاخه ای جداگانه از نژاد سفید يا اصطلاحاً نژاد قفقازی (Caucasian) به شمار می رفتند که از دوران بسیار قدیم در قفقاز، آسیای صغیر و شمال مدیترانه می زیستند.
در طول زمان این اقوام به دلیل جنگهای داخلی در میان خود تضعیف گشته و حدود 1500 سال پيش از میلاد مسیح تحت سلطه امپراتور آشور قرار گرفتند. فشار قوم آشور باعث شد تا اقوام ناییری (Nairi) و هایا (Haya) با یکدیگر متحد گشته و در اطراف دریاچه وان و تحت رهبری آرامه (Arame) حکومت اورارتو (Urartu) را بوجود آورند. پایتخت آنها شهر توشپا (Tushpa) بود که بعدها به وان (Van) تغییر نام داد. آرگیشتی اول (Argishti I) پادشاه اورارتو در سال 782 پيش از ميلاد دستور ساخت شهر اربونی (Erebuni) را داد که بعد ها به ایروان (Erevan) شهرت یافت.
آرمن ها (Armenians) از نژاد هندو اروپایی بوده و در قرن 6 یا 7 پيش از ميلاد به سرزمین اورارتو وارد شدند، آنجا را فتح کردند و زبان خود را در آنجا رواج دادند. سپس ساکنان اولیه اورارتو در میان آرمن های هندو اروپایی حل شدند و این اختلاط باعث شد که ملت جدید را دیگران «آرمن» (Armen) یا ارمنی و خودشان «های» (Hay) بخوانند.
نام ارمنستان (Armenia) برای اولین بار در کتیبه داریوش در بیستون که مربوط به سال 521 پيش از ميلاد است دیده می شود. «سرزمین پونتس و ارمنستان و ... را فتح کردم». با قدرت گرفتن هخامنشیان در ایران به تدریج ارمنستان تحت سلطه امپراتوری هخامنشی قرار گرفت و پس از آن ارمنستان یا تحت سلطه ایران بود و یا تحت سلطه رومیان و برخی دوران مستقل بوده اند.
پس از ظهور اسلام، این کشور به تصرف نیروهای عرب در آمد و حدود دو قرن تحت استیلای خلفای اسلامی بود. از آن پس ارمنيان طولانی ترین سابقه استقلال خود را تجربه کردند. تا این که به هجوم ترُکان سلجوقی استقلال خویش را از دست دادند. در این دوران قشر عظیمی از ارمنيان که حاضر نبودند تن به سلطه سلجوقیان نهند با مهاجرتی عظیم به سمت سیلیسیه (Cilicia) رفته و در آنجا حکومت تحت عنوان ارمنستان جدید پایه گذاری کردند و استقلال خود را به مدت سه قرن حفظ کردند.
با قدرت گرفتن امپراتوری عثمانی در آسیای صغیر از یک سو و حاکم شدن صفویه بر فلات ایران از سوی دیگر و تقسیم ارمنستان به دو قسمت در سال 1639 ميلادی فصل جدیدی در تاریخ ارمنيان آغاز می شود که تاثیرات بسیاری در روند جمعیت ارمنيان داشته است.
عمده ترین تحول جمعیتی که برای ارمنيان ساکن در ارمنستان در این دوران قابل ذکر است كوچ گروه عظیمی از ارمنيان ساکن در این منطقه به سرزمین های مرکزی فلات ایران بوده است. این كوچ گسترده که به دلیل جنگهای ایران و عثمانی و ترغیب شاه عباس صفوی صورت گرفت، باعث گردید که تعداد قابل توجهی از ارمنيان در مناطق غربی و مرکزی ايران سکونت گزینند. این افراد که ارمنيان امروز ايران نوادگان آنها به شمار می آیند و از مشاغل اصلی آنان در دوران صفویه تجارت کالا و ادویه بین ایران و هند و سایر کشور های آسیایی بود، پایگاه هایی را برای خود در این مناطق بوجود آوردند و بر اساس شواهد ارمنی تبارهای ساکن هند، سنگاپور، چین و سایر کشور های شرق و جنوب شرق آسیا عمدتاً از نوادگان آنها می باشند.
وقوع جنگهای روس و ایران و روس و عثمانی به دلیل قرار گرفتن ارمنستان در خط مقدم نبرد، برای این مردم ویرانی ها و کشتار های وسيع و تاثیرات قابل توجهی بر ساختار جمعیتی آنها داشته است. ارمنيان ساکن در آسیای صغیر تحت حاکمیت سلاطین عثمانی دوران فاجعه آمیزی را آغاز کردند و طی قرن های 17 و 18 ميلادی آنها تلاشهایی را برای رهایی از یوغ امپراتوری عثمانی انجام دادند. رفتار سرکوب گرانه عثمانی باعث بروز قیام های مردمی ارمنيان علیه امپراتوری عثمانی در سالهای پایانی قرن 19 و دهه اول قرن بیست گردید. با آغاز جنگ جهانی اول و ورود عثمانی به جنگ در کنار آلمان و اتریش در اکتبر سال 1914 ميلادی، ارمنيان در وضع بسیار اسفباری قرار گرفتند. با هدف خاتمه دادن به مسایل ارمنيان و به بهانه تخلیه مناطق جنگی از افراد غیر نظامی، كوچ دسته جمعی ارمنيان توسط حكومت عثمانی آغاز شد و به این ترتیب تعداد ارمنيان ساکن در عثمانی به شدت کاهش یافت و اکثریت ارمنيانی که امروزه در سوریه، لبنان، فرانسه، آمریکای شمالی و سایر ممالک غربی زندگی می کنند، فرزندان این کوچ اجباری ارمنيان هستند.
ارمنيان هند و اروپایی
ارمنيان هندواروپایی و بعقيده بعضی آريایی ايرانی هستند. ابتدا از راه بوسفور تراکيه (بوغاز استانبول ) از اروپا به آسيای صغير گذشته اند. اين قوم در فريگيه (فريژی) متمرکز شد و با فريگيان (که با هم بدان سرزمين آمده بودند) مدتی در آسيای صغير زيستند، بعد با هيت ها آميزش و اختلاط يافتند و بعضی آثار هیتی در ميان آنان باقی است ، از جمله تصور ميکنند که «هايگ» یعنی اسمی که ارامنه خود را بدان مينامند از آثار هیتی است. در اوايل مائه ششم ق. م. ارامنه از کاپادوکيه بطرف مملکت آرارات، يا چنانکه در کتيبه های آسوری ذکر شده، به اورارتو رفتند و دولت وان يا آرارات را منقرض ساخته بر مردمان بومی، یعنی آلاروديان استيلا يافته در اين مملکت برقرار شدند. ارمنيان خود را هايگ (مفرد آن: هایی) و مملکت خويش را «هايسدان» یعنی مکان و ناحيت هايگ ها نامند. کلمه «ارمن» از کلمه عبری «اَرَم» آمده است.
عهد مادی
ارمنستان اوليه در کتيبه های میخی موسوم به اورارتو «آرارات» است. اين ناحيت اغلب در معرض تسلط سلاطين نينوا قرار می گرفت و آنگاه که مادها و بابليان نينوا را خراب کردند (606 ق. م.)، هووخشتر (کياکزارسس) شاه ماد بسهولت ارمنستان را که موقتاً مستقل شده بود، تسخير کرد. بدين معنی که در لشکرکشی شهريار مزبور بجنگ ليديه (لوديا) يا پس از صلح او با آليات پادشاه ليديه، ارمنستان جزء دولت ماد گرديد. (رجوع به ايران باستان صص 197 - 199 شود)
عهد هخامنشی
پس از سلسله ماد نوبت به پادشاهان هخامنشی (پارس) رسيد. در زمان کوروش بزرگ ارمنستان جزء دولت هخامنشی شد. داريوش اول در کتيبه های بيستون و تخت جمشيد و نقش رستم ارمنستان را ارمينا ناميده و آنرا یکی از ممالک جزء دولت خود شمرده است. در بدو سلطنت داريوش اول، ارمنستان یکی از ممالکی بود که شوريد و بعد از جنگهای بسيار تابع شد. (ايران باستان صص 533 - 542) پس از اين شورش، ديگر ديده نميشود که ارامنه بر دولت هخامنشی قيام کرده باشند. آنان باجشان را می پردازند و در موقع حاجت لشکر ميفرستند. بنابراين بايد گفت که ارامنه از دولت هخامنشی راضی بودند زيرا حتی در مواردی که بواسطه ضعف مرکز (مثلاً در زمان اردشير دوم) ايالات غربی ايران در آسيای صغير و قبرس و مصر استقلال طلبی نشان ميدادند، ارمنستان ساکت بود. جهت آن معلوم است ، ارامنه از حيث نژاد و اخلاق و عادات ، تفاوت های اساسی با ايرانيان نداشتند و بنابراين جهتی برای انفکاک وجود نداشت.
عهد اسکندر و جانشينان او سلوکیان
احوال ارمنستان چنين بود تا اسکندر به آسيا آمد، ولی به ارمنستان نرفت. بعد از اسکندر جانشينان او ارمنستان را جزء امپراطوری اسکندر ميدانستند. پس از آن وقتی که دولت اسکندر رسماً تقسيم شد، ارمنستان بسهم سلکوس اول نيکاتور افتاد و در اينجا وُلاتی از جانب سلوکيان حکومت کردند، اين احوال باقی بود تا آن که آنتیوخوس سوم با روميان درافتاد و در ماگنزيا شکست يافت. در اين وقت ارمنيان از موقع استفاده کرده مستقل شدند، دو تن از ولاة ارمنستان بنام آرتاکسياس (آرتاشس) و زاريادرس، ارمنستان را بين خود تقسيم کردند و ارمنستان بزرگ سهم آرتاکسياس شد (223 تا 190 ق. م .).
منبع: تاریخ فا
 
  • پیشنهادات
  • Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    حدود ارمنستان بزرگ
    - از طرف شمال پنت و کُلخيد (لازستان قرون بعد) و ايبری (گرجستان) و آلبانی (آرّان)،
    - از سمت مشرق ماد و کوههای آذربايجان،
    - از سمت جنوب آسور قديم (موصل کنونی)،
    - از سمت مغرب فرات، که ارمنستان بزرگ را از ارمنستان کوچک جدا ميکرد.
    بعد، از نوشته های آپ پيان (کتاب سوريه ص. 117) چنين استنباط ميشود که در سلطنت آنتیوخوس چهارم اپی فان ، سلوکيان برای برگردانيدن ارمنستان با ارامنه جنگيده اند و اين مملکت دوباره به تابعيت آنان درآمده (165 ق. م .).
    عهد اشکانی
    ارمنستان در اين حال باقی بود تا مهرداد اول اشکانی ايالات غربی ايران ، یعنی ماد و خوزستان و بابل را از دولت سلوکی منتزع کرد. در اين وقت ارمنستان هم بر دولت سلوکی شوريده جدا گرديد. در اين زمان موافق منابع ارمنی شاهزاده ای واگارشک يا وال ارشک نام با حمايت مهرداد بر تخت ارمنستان نشست و هرچند در زير نفوذ شاه پارت بود، با وجود اين اجازه داشت مستقلاً ارمنستان را اداره کند. (ايران باستان صص 94 - 96). گويند که او 22 سال سلطنت کرد و در اين زمان حدود ارمنستان از کوههای قفقاز تا نصيبين امتداد می يافت. (موسی خورنی ، تاريخ ارمنستان کتاب 2، بند 3). بعد از او پسرش آرداشس بتخت نشست و ظن قوی ميرود او همان کسی است که ژوستن (ژوستینین) او را ارتوآديس توس می نامد و معاصر مهرداد دوم (بزرگ) بود. آنگاه که مهرداد دوم به ارمنستان سپاه کشيد، معلوم است که پادشاه آنجا اشکانی و از اقربای مهرداد بوده زيرا موافق روایتی که موسی خورنی از «مارآپاس کانینا» نقل ميکند، وال ارشک برادر شاه اشکانی ايران بود. از کيفيات جنگ مزبور اطلاعی نداريم ، زيرا ژوستن در اين باب ساکت است و فقط گويد که مهرداد به اُرتوآديست پادشاه ارمنستان حمله کرد (کتاب 42، بند 2) ولی استرابون گويد (کتاب 11، فصل 14، بند 15) که تيگران پادشاه ارمنستان ، قبل از اينکه بتخت نشيند، گروگان ارامنه در نزد پارتيان بود و از اين عبارت بايد چنين استنباط کرد که اُرتوآديست نخواسته مانند اسلافش از دولت پارت تمکين کند و کار بجنگ کشيده و بعد از شکست او و صلحی که بين پارت و ارمنستان برقرار گشته ، برای اطمينان از تمکين ارمنستان در آتيه ، تيگران مانند گروی در دربار اقامت گزيده است. جنگ مهرداد دوم با ارمنستان در حدود 120 ق. م . وقوع يافته. (ايران باستان صص 2269 - 2272). زمانی که کراسوس سردار روم با سپاهيان بسيار بسوی ممالک ارد اول (اشک سيزدهم) حمله آغاز کرد، ارته باذ پادشاه ارمنستان با شش هزار سوار وارد اردوی وی شد (سوريه) اين سواران مستحفظين شخصی ارته باذ بودند و او وعده ميداده هزار اسب جوشن دار و سی هزار پياده که با مخارج او تجهيز شده اند، بدهد. وی به کراسوس نصيحت کرد که از طرف ارمنستان داخل مملکت پارت گردد و ميگفت در اين صفحات آذوقه وافر است و در اينجا بواسطه کوهستانها با امنيت خاطر ميتوانيد حرکت کنيد زيرا قوای پارتيان که سواره نظام است ، در اينجاها آزادی عمل نخواهند داشت. کراسوس تشکر سردی از پادشاه ارمنستان کرده گفت من از بين النهرين خواهم گذشت ، زيرا عده زيادی از روميان شجاع را در آنجا گذاشته ام. پس از اين جواب پادشاه ارمنستان برگشت. (کراسوس بند 23 از ايران باستان صص 2301 - 2302). پس از مرگ آرتاکسياس، اُکتاويوس قيصر روم، تی بريوس را به ارمنستان فرستاد تا تيگران برادر شاه متوفی را بر تخت نشاند. (تاسيتوس ، سالنامه ها، کتاب 2 بند 3). تيگران هم در 6 ق. م . درگذشت و ارامنه بی آنکه بدانند اراده قيصر چيست، پسر او را که در زمان پدر در اداره کردن مملکت شريک او بود، بر تخت نشانيدند. اين اقدام به قيصر برخورد و او سپاهی به ارمنستان فرستاد و در نتيجه آرتاواسد نامی بر تخت نشست. (تاسيتوس، همانجا). چون نسب اين شخص معلوم نبود و ارامنه به خانواده اشکانی علاقمند بودند، بر آنان اين انتخاب خارجيان گران آمد و نخواستند برگزيده قيصر را پادشاه بدانند. در نتيجه شورش برپا شد و ارامنه آرتاواسد و طرفداران روم را از ارمنستان خارج کرده تيگران نام ديگری را بر تخت نشاندند. (ديوکاسيوس کتاب 55، بند 9). پس از آن معلوم بود که روميان اين توهين را تحمل نخواهند کرد و به ارمنستان لشکر خواهند کشيد و دولت پارت هم ساکت نخواهد نشست. ارمنستان چون مملکتی کوچک و ضعيف بود، نميتوانست در مقابل روم بايستد، اين بود که ارامنه در اين موقع از پارتيان استمداد کردند. کليةً بايد در نظر داشت که ارمنستان سياست روشنی نداشت و نظر به پيش آمدها، بين دو دولت قوی ، یعنی پارت و روم می گرديد، ولی در اين موقع صلاح خود را در استمداد از پارت ديد و فرهاد هم نتوانست خود را بيطرف نگاه دارد، زيرا از زمان مهرداد دوم دولت پارت سياست خود را بر اين قرار داده بود که ارمنستان در منطقه نفوذ ايران باشد. بنابراين فرهاد تصميم گرفت که در مسئله ارمنستان دخالت کند، ولو اينکه روابطش با روم قطع گردد.
    در اين ايام فرهاد چهارم در سال 2 ق.م درگذشت و اشک پانزدهم فرهادک (فرهاد پنجم یا فرهاد کوچک) بجای او نشست و روابط دولتين ايران و روم کدر گشت و حال بدين منوال بود تا اگوست (آگوستوس قیصر روم) خواست به تهديدات اکتفا نکرده بعمليات بپردازد. با اين مقصود در سال يک ق. م . قيصر نوه خود کايوس را بمشرق فرستاد، تا نفوذ روم را در ارمنستان برقرار کند، ولو اينکه اجرای اين مستلزم جنگی با پارت باشد. در اين موقع فرهادک در جزيره ای در فرات با کايوس ملاقات کرده قراری با او داد که به امضاء طرفين رسيد. بر اثر آن هر يک از طرفين سپاه خود را از طرف ديگر رود احضار کرد و فقط فرهادک و کايوس با يک عده مساوی از ملتزمين خود شرايط عهد دوستی را مورد مشورت و مذاکره قرار دادند و فرهادک تعهد کرد که در امور ارمنستان دخالت نکند. پس از اين عهد مودت ، در ارمنستان اغتشاش روی داد و روميان در ارمنستان دخالت کردند و کايوس نوه اگوستوس در جنگ زخمی برداشته درگذشت، ولی فرهادک در اين موقع حرکتی نکرد و بعهدی که با روميان بسته بود، باوفا ماند. (ايران باستان صص. 2384 تا 2389).
    در زمان سلطنت اشک هيجدهم (اردوان سوم) تی بريوس قيصر روم، تيرداد برادرزاده فرهاد را بسوريه روانه کرد و فَرس ْمَن ، پادشاه ايبری (گرجستان) را تحريک کرد که به متصرفات ايران حمله کند. در اين وقت اردوان در مخاطره ای بزرگ واقع شد. در داخله توطئه بر ضد او دوام داشت و از خارج از دو سمت از طرف سوريه و قفقاز مورد حمله بود. فرس من پادشاه گرجستان اعلام کرد که قصد او نشانيدن برادرش مهرداد بر تخت ارمنستان است. تاسيتوس گويد که تی بريوس اين نقشه را به او پيشنهاد کرده بود. (سالنامه ها، کتاب 6، بند 32 ) بعد او، کسان و همراهان ارشک های ارمنستان را خريده از طريق خيانت آنان را بدست آورده نابود ساخت و با قشونی بسوی ارمنستان حرکت کرد و آنرا بی مقاومتی اشغال کرد. اردوان سوم پسر خود اُرُد را مامور کرد به ارمنستان رفته حقوق اشکانيان را بر اين مملکت محفوظ دارد، ولی چون قوای فرس من گرجستان بيش تر بود و او آشنایی کامل به احوال اين مملکت داشت ، اُرُد از جنگ در دشت نبرد احتراز کرد. چون قبايل محلی نيز به فرس من پيوسته بودند، ارد صلاح ديد که جنگ را به تاخير اندازد ولی در مقابل اصرار فرس من بجدال، مجبور گرديد داخل جنگ شود و حال آنکه ضعيف بود، زيرا فقط سواره نظام داشت و فرس من علاوه بر سواره نظام پياده نظامی از مردمان مختلف آراسته بود، با وجود اين ممکن بود ارد فاتح گردد، ولی در جنگ تن بتن که او با دشمن خود کرد بزمين افتاد و همراهان او پنداشتند که کشته گرديده ، قشون او فرار کرد بالنتيجه ارمنستان بکلی از دست اردوانسوم خارج شد (35 م .). (ايران باستان صص 2401 - 2402).
    تاسی توس گويد (سالنامه ها، کتاب 12، بند 44) در سال اول سلطنت اشک بيست ودوم (بلاش اول) جنگی بين ارامنه و يهوديان روی داد که باعث حرکت روميان و پارتيان هم گرديد. در پارت بلاش سلطنت ميکرد. در اين زمان پادشاه ايبريان (گرجيان) فرس من بود و پادشاه ارامنه نظر بحمايت روميان، مهرداد برادر فرس من بود. راداميست پسر فرس من ، که دارای نامی شده بود، ميخواست پدرش را از سلطنت گرجستان دور کند. فرس من که خود را در مخاطره ميديد، خواست او را از اين خيال منصرف کند بدو گفت که توجه خود را به ارمنستان معطوف کن و با حيله جای مهرداد را بگير. راداميست نزد مهرداد رفته چنان وانمود کرد که از پدر خود ناراضی است و نسبت به زن پدر کينه ميورزد و از بدرفتاری آنان به مهرداد پناه بـرده. پادشاه ارمنستان او را با مهربانی پذيرفت و حتی وی را پسرخوانده خود خواند. راداميست در نهان توطئه ای بر ضد مهرداد ترتيب داد و ببهانه آنکه با پدر آشتی کرده نزد فرس من برگشت و بدو گفت آنچه با حيله ميتوان کرد من کرده ام ، اکنون باقی کارها را با اسلحه بايد انجام داد. فرس من بهانه ای تراشيد و قوه ای به پسر داد و او ناگهان بر مهرداد تاخته او را از جلگه ها راند و تا قلعه گرنه آس تعقيب کرد. راداميست چند بار به قلعه يورش برد و چون موفق نشد به محاصره آن پرداخت و بالاخره مهرداد مجبور گرديد که داخل مذاکره برای عقد عهدی بشود و از قلعه بيرون آيد و راداميست با حيله مهرداد را گرفته مغلول و سپس او را بکشت و زن و اطفال او را نابود ساخت. (تاسيتوس ، سالنامه ها، کتاب 12، بند 44). راداميست بتقويت پدر پادشاه ارمنستان گرديد ولی عده بسيار از ارامنه برضد او بودند. در اين احوال بلاش اول صاحب تاج و تخت دولت پارت گرديد و متوجه ارمنستان شد و در همان سال جلوس خود بتخت (51 م .) لشکر به ارمنستان کشيد. (سالنامه ها، کتاب 12، بند 50). در ابتدا سپاهيان او قشون مخاصم را تارو مار کرد و در نتيجه آرتاکساتا پايتخت ارمنستان و تيگران و ثرتا دروازه ها را بروی بلاش گشودند و تمامی مملکت سر اطاعت پيش آورد و تيرداد پادشاه آن گرديد ولی اين احوال چند ماهی بيش دوام نيافت و بر اثر مرضی ساری در نتيجه سرمای زمستان و فقدان آذوقه از عده سپاهيان پارتی ساخلو ارمنستان بسيار کاسته شد. در نتيجه بلاش فتوحات خود را رها کرده ، از ارمنستان خارج شد و راداميست بدانجا بازگشت ولی ارامنه که از او نفرت داشتند به قصر حمله بـرده آنرا محاصره کردند (سالنامه ها، کتاب 12، بند 50) و راداميست و زنوبی زن او که آبستن بود بر اسب های تندرو نشسته فرار کردند. وقايع بعد روشن نيست.راولين سن گويد (ششمين دولت مشرق ص. 264 ) که راداميست بر دشمنان فايق آمد و سه سال با فراغت در ارمنستان سلطنت کرد، ولی از بيان تاسيتوس صراحةً برمی آيد که راداميست نتوانست در مقابل پارتيان در ارمنستان پای فشارد و چند بار فرار کرد. بنابراين طبیعی است که تصور کنيم که تيرداد در اين زمان در ارمنستان فائق آمده و مانند دست نشانده بلاش در آنجا سلطنت کرده است. نرون قيصر روم اعتنایی به پيش آمدهای ارمنستان نداشت ولی در ميان مستشاران او اشخاصی بودند که کارهای بلاش را در آن مملکت توهینی بزرگ برای روم ميدانستند چه بلاش برادر خود را بر تخت ارمنستان نشاند، بی آنکه گفتگویی با روم کند يا سفيری بدانجا فرستد. از اين پس معلوم است که ارمنستان منحصراً در منطقه نفوذ دولت اشکانی بود و روميان در اين زمان به اقداماتی دست زدند و به ارمنستان حمله بردند و بقول تاسيتوس (بند 40) آرتاکساتا را تسخير کردند و روميان شهر را آتش زدند و بعد آنرا از بيخ و بن برافکندند. (ايران باستان صص 2425 - 2440).
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    شاخه دوم سلسله اشکانيان در ارمنستان
    شاخه دوم سلسله اشکانيان را، که در جنوب ارمنستان و نيز در بعضی قسمتهای بين النهرين و آسور(موصول) حکمرانی داشتند (نه در ارمنستان بزرگ) سن ْمارتَن ْ چنين ميدانست (قطعه ای از تاريخ اشکانيان ج 2):
    1- اَرشام يا اَردشام پسر آرتاشس دوم و برادر تيگران اول. او را ماآنوسافلول نيز ناميده اند. حکومت در 38 ق.م.
    2- مانو پسر ارشام يا پسر سافِلول. حکومت در 9 يا 8 ق. م.
    3- آبگارسياه (اوشاما) پسر ديگر ماآنوسافلول. اين شخص در 35 يا 36 م . فوت کرد. خکومت در 3 يا 2 ق. م.
    4- سندروگ پسر یکی از خواهرهای آبگارسياه. حکومت 50 يا 51 م.
    5- اِرُوان (اِروآن). بعد از مرگ تيرداد اول ، برادر بلاش شاه ايران ، او را پادشاه ارمنستان دانسته اند. حکومت در 68 م.
    6- آرتاشِس سوم پسر سَندروگ. مورخين يونانی او را اِگردارس يا آکسی دارس ناميده اند. مدت سلطنت از 88 تا 129 م.
    سَن مارتَن در کتابش موسوم به تاريخ اشکانيان در اينجا توقف کرده ، ولی در يادداشتهايش راجع بسلسله اشکانيان ارمنستان چنين مينويسد:
    1- آرتاوازد چهارم پسر آرتاشِس سوم 120 م.
    2- ديران اول برادر آرتاوازد چهارم 121 م.
    3- تيگران چهارم برادر ديران اول 142 م. لوثيوس وِروس قيصر روم او را از تخت محروم ساخت، و تاج را به سوهِم، که از شاخه ديگر سلسله اشکانی بود داد.
    4- واگارش (بلاش ) پسر تيگران چهارم 178 م.
    5- کُسرواِس (خسرو) اول کبير پسر بلاش 198 م.
    6- اردشير ساسانی شاه پارس 232 م. در اين زمان از 232 تا 259 م. سلطنت ارمنستان با اردشير ساسانی و پسرش شاپور اول بود.
    7- تيرداد دوم پسر خسرو کبير، فوت در 313 يا 314 م.
    8- ابتدای فترت 314 م. سندروگ اشکانی و پاکُر (پاگر) از خانواده آردزوريان تاج و تخت را غصب ميکنند، اولی در شمال ارمنستان و دومی در جنوب آن .
    9- خسرو دوم پسر تيرداد دوم ملقب به کوچک 316 م.
    10- ديران دوم پسر خسرو دوم 325 م.
    11- ارشک سوم ديران 341 م.
    12- باب پسر ارشک (آمّيَن مارْسِلًّن ْ او را پارا ناميده ) 370 م.
    13- ورَزَدات پسر آنوب برادر ارشک سوم 377 م.
    14- ارشک چهارم و وال ارشک (واگارشک) دوم هر دو پسران باب 382 م.
    15- ارشک چهارم تنها 383 م. تقسيم ارمنستان بين پارسي ها و رومي ها 387 م.
    16- ارشک چهارم از طرف قيصر قسطنطنيه سلطنت ميکند و شاهپور سوم شاه پارس سلطنت قسمت خود را به خسرو سوم ، که از شاخه ديگر اشکانيان است ميدهد. فوت ارشک چهارم 389 م.
    17- پس از فوت ارشک چهارم قيصر بيزانس ارمنستان بيزانس را به کازاوون پسر سپانتازاد از خانواده کامساراکان که از اشکانيان ايران بود، ميدهد. بعد چيزی نميگذرد که اين سردار تابع خسرو سوم ميگردد و او باجگذار دولت بيزانس. اين رفتار باعث خشم بهرام چهارم ساسانی گرديده خسرو را از سلطنت معزول و در قلعه فراموشی محبوس داشت.
    18- بعد بهرام شاهپور (ورهام شابوه ) برادر خسرو سوم از طرف ايران بسلطنت ارمنستان ايران منصوب گرديد 392 م.
    19- خسرو سوم بعد از مرگ برادرش بهرام شاپوه از نو به امر يزدگرد اول بسلطنت رسيد 414 م.
    20- شاهپور پسر يزدگرد اول بر تخت نشست 415 م. سال فترت 419 م. بود.
    21- آرتاک ِسِس پسر بهرام شاهپور را (که بعدها اردشير نام داشت) شاه ايران بهرام پنجم ساسانی بر تخت نشاند 422 م. در سال 428 م. او از سلطنت افتاد و ارمنستان مانند ايالتی به ايران ضميمه شد. (ايران باستان صص. 2635 تا2638 )
    در زمان ساسانيان
    اردشير بابکان ، پس از تسخير کشور ماد و شهر همدان به آذربايجان و ارمنستان حمله برد و اگرچه در آغاز موفق بفتح نشد ولی گويا بعد اين دو کشور را بتصرف آورده است. در آغاز تسلط ساسانيان پادشاهان اشکانی ارمنستان خراجگزارشاهنشاه شدند و مرزبانان ارمنستان و گرجستان در آن زمان لقب بيذخش (بديشخ) را کمافی السابق نگاه داشتند و در سنه 430 م. ارمنستان یکی از ايالات دولت شاهنشاهی ايران شد و حکومت آنرا به يک مرزبان محول کردند. در جنگی که بين نرسی پادشاه ساسانی و روميان روی داد، نرسی را بخت ياری نکرد. تيردت (تيرداد) پادشاه ارمنستان که سلطنت خود را از قيصر روم ميدانست ، خلع شد لکن گالريوس فرماندهی لشکر روم را بعهده گرفت و نرسی را مغلوب کرد و نرسیمجبور شد پنج ولايت از ارمنستان صغير را به روم واگذار کند و تيردت مجدداً بر ارمنستان تسلط يافت.
    در زمان شاهپور دوم، منازعات داخلی ارمنستان، بهانه بدست شاهپور داد تا جنگ را تجديد کند به اين اميد که شايد آنچه نرسی از دست داده مجدداً بکف آورد. شاهپور به آسانی ارمنستان را گرفت. در زمان خسرو دوم (خسروپرويز)، هرقل (هراکليوس) امپراطور روم موفق شد از پيشرفت سپاهيان فاتح ايران بفرماندهی شهروراز(شهربراز) که بلاد عظيمه شامات و بيت المقدس را تسخير کرده بمحاصره قسطنطنيه پرداخته بود، جلوگيری کند و افواج شاهنشاه را بازپس راند وآسيای صغير و ارمنستان را فتح کند. (ايران در زمان ساسانيان تاليف کريستنسن ترجمه رشيد ياسمي . فهرست)
    سلسله پادشاهان ارشاگونيک (يا اشکانی ارمنستان)
    نويسندگان ملی ارمنی که به تاريخ توجهی نداشته اند، پنداشته اند که نخستين سلسله ای که در آنجا سلطنت کرده توسط هايگ پسر نوح تاسيس شده است ولی بايد دانست که فهرست نامهای پادشاهان هایگی ارزش تاریخی ندارد.
    سلسله پادشاهان ارشاگونيک (يا اشکانی ارمنستان) را وغارشگ يا وال ارشک، برادر پادشاه اشکانی، ارشک بزرگ (مائه دوم ق. م .) تاسيس کرد. از اين سلسله است :
    - تيگران ، که با لژيونهای رومی با افتخار جنگيد،
    - آبگار که الرّها را پايتخت خود قرار داد و در زمان او مسيحيت در ارمنستان تبليغ و ترويج شد،
    - تيرداد متوفی به سال 314 م. معاصر و صديق گرگوار منور.
    ایالت های ارمنستان پادشاهان ارشاگونیک/ انقراض 428 میلادی
    در زمان اين سلسله ، ارمنستان تا حدّی مقتدر شد و مملکتی با تشکيلات لازم به وجود آمد. سرزمين ارمنستان از لحاظ اداری به پانزده ايالت تقسيم می شد و هر ايالت به نواحی جزء منقسم ميگرديد:
    1- ارمنستان عليا، که شهر عمده آن گارين (ارزروم) است،
    2- داییک،
    3- کوکارک،
    4- اودی،
    5- ارمنستان چهارم،
    6- دوروپران،
    7- اراراد که شامل آنی پايتخت، توين و ارماوير بود،
    8- وسپورگان که شامل نخجوان، وان يا شميرامگرد ، و اغ ثامار بود،
    9- سيونيگ،
    10- ارتسخ،
    11- پایی داگران،
    12- اغتسنيگ شامل الرّها (ادس)، مدزپين (نصيبين) و تيگرانکرد،
    13- مُگک،
    14- گرتاییک،
    15- ارمنستان ايران.
    سلسله ارشاگونيک در سال 428 میلادی منقرض شد.
    ارمنستان اغلب مورد منازعه شاهان ايران و امپراطوران روم بود و مدتی دراز در تحت تسلط ايرانيان بوده است و شاهنشاهان از جانب خود مرزبانانی به ارمنستان می فرستادند و چون ارمنيان به آيين مسیحی گرويدند اختلافی بين زرتشتيان و مسيحيان ايجاد شد و جنگهای مذهبی رخ داد.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    عهد اسلامی
    ديری نکشيد که اعراب مسلمان ارمنستان را تسخير کردند (مائه هفتم ميلادی). و در اين زمان خلفاء جانشين ساسانيان شدند و حکام آنان در ارمنستان حکومت کردند. معاويه چون بخلافت رسيد، در مکتوبی ملت ارمنستان را دعوت کرد تا مجدداً به تبعيت عرب درآيند و باج بپردازند و شاهزادگان ارمنی جرات مخالفت نکردند اعضای خاندانهای مشهور (مانند مامی کونان و بغراتيان)، بر طبق منابع ارمنی ، در زمان خلافت نخستين خلفای اموی حکومت ارمنستان را بر عهده داشتند و اين حال تا زمان عبدالملک باقی بود.
    برخلاف مورخين اسلامی که مينويسند از زمان فتح ارمنستان بدست مسلمين حکام مسلمان آنجا ولايت داشتند. اولين قرن تسلط عرب بر ارمنستان ، علاوه بر جنگهای موحش ، تاريخ محو شدن مليت و ادبيات ارمن است. اما قدرت مسلمانان در زمان خلفای اموی و حتی عباسی نيز نتوانست بنحوی استوار در آن مملکت ريشه بدواند و از اين رو اغتشاشات و عصيانها روی داد و بزرگترين آنها در عهد المتوکل المعتصم بالله خليفه عباسی وقوع يافت.
    خليفه بزرگترين سردار ترُک خود موسوم به بغا را با سپاهی گران بدانجا فرستاد و او پس از جنگهای خونين در سال 237 تا 238 هجری قمری عاصيان را سرکوب کرد و نجبای ارمن را به اسارت آورد. آنگاه که متوکل المعتصم بالله عباسیبا دولت بيزانس در نزاع بود اسرای ارمن را آزاد کرد و آشت (بعربی : آشوت) بغراتی را که خدماتی کرده بود بعنوان نخستين امير ارمنستانی برسمیت شناخت (247 ه.ق). آشت در مدت 25 سال حکومت خود علاقه رعايای خود و امرای محلیرا جلب کرد تا بدانجا که بر اثر تقاضای امرای مزبور المعتمد خليفه بدو عنوان «شاه» داد و همچنين امپراطور بيزانس او را بدين سمت شناخت و معاهده ای با او منعقد کرد. روابط آشوت با خليفه هيچگاه مقطوع نشد و وی همواره حتی پس از اختيار عنوان سلطنت مرتباً باج را ميپرداخت. پس از مرگ آشوت (277 ه.ق) پسر ارشد وی سمبات اول (سمباط در منابع عربی) که مردی شجاع بود به سلطنت رسيد ولی او نتوانست دشمنان خارجی خود (شيبانيان و ساجدان) را بجای خود نشاند و در جنگ با شيبانيان شکست خورد و کمی بعد بر اثر دخالت المعتمد 285) ه.ق) حکومت شيبانيان به پايان رسيد و مجدداً ارمنستان را از تسلط مهاجمين رهایی بخشيد. سمبات ميديد که حاکم آذربايجان ، از نژاد ساجديه ترُک موسوم به افشين دائماً بطرف مغرب و شمال نفوذ خود را بسط ميدهد و ارمنستان را تهديد ميکند و پس از مرگ افشين (288 ه.ق) برادر او، يوسف جانشين وی شد و بالنتيجه وضع سمبات سخت تر گرديد. يوسف صلاح ديد که خاندان ارزرونان را، که از زمان آشوت اول ، قويترين خاندان ارمنستان در مقابل بغراتيان بود تقويت کند و حتی در909 م. برییس آن خاندان گاژيک ، رئيس وسپورگان ، تاج شاهی داد و سپس المقتدر خليفه اين عنوان او را تجديد کرد (306 ه.ق / 919 م.). پس از سال 910 م. يوسف ارمنستان را مسخر و سمبات را که از امرای ارمنستان جدا مانده بود در قلعه کاپوات محاصره کرد و سمبات تسليم شد. سپس هرج و مرج در ارمنستان حکمفرما گرديد. پسر وی آشوت دوم ملقب به «آهنين» (915 - 928 م.) بياری دولت بيزانس پيروزمند شد و با کمک پادشاه ايبری (گرجستان) و ابخاز مملکت خود را از سپاهيان عرب تصفيه کرد. وی با يونانيان متحد گرديد و خاندان بغراتيه را به اوج قدرت رسانيد. عنوان افتخاری شاهنشاه از طرف المقتدر خليفه در سال 922 م بدو اعطاء شد و او را حاکم بر وسپورگان، ايبری و ابخاز شناختند. آشوت دوم و جانشينان وی از اين پس بکلی از منطقه نفوذ مسلمانان خارج شدند و بر قسمت اعظم ارمنستان مرکزی و شمالی حکومت کردند. در ارمنستان جنوبی، خاندان ارزرونيه ، تقريباً مستقل بودند و عنوان شاه داشتند ولی قلمرو حکومت آنان بسيار کمتر از بغراتيه و شامل وسپورگان بود و وان پايتخت ايشان محسوب ميشد. در جنب اين دو حکومت ، عده ای از حکومت نشينهای جزء نيز وجود داشت. آشوت سوم (952 تا977 م.) قلعه کوچک آنی را پايتخت قرار داد. او و جانشين وی سمبات دوم ابنيه بسيار در آنجا ساختند چنانکه آنی را مروارید شرق نامیدند. سمبات دوم (917 تا 989 م.) و برادر او گاژيک اول با قدرت و سعادت سلطنت کردند، ولی بر اثر اغتشاشاتی که ايجاد شد بازيل دوم امپراطور بيزانس (976 تا 1028 م.) موقع را غنيمت شمرد و خواست قدرت از دست رفته روم را در مشرق تجديد کند و بر ارمنستان مسلط گرديد. سِنخرين ، آخرين فرد خاندان ارزرونيه مملکت خود (وسپورگان ) را از ترس حمله ترُکان بدولت بيزانس تسليم کرد (1020 م.) و همچنين امرای مسلمان شهرهای حوالی درياچه وان (دياربکر، منازگرد، اخلاط، ارجيش) تبعيت امپراتور بيزانس را پذيرفتند بقسمیکه مستملکات بغراتيه از هر طرف به قلمرو دولت روم شرقی محاط گرديد. در اين زمان بين يوحنا (يوحانس) وآشوت چهارم بر سر حکومت ارمنستان رقابت بود و آشوت بکمک بيزانس بر رقيب فایق آمد. پس از مرگ آشوت چهارم (1040 م.) امپراطور ميشل چهارم خواست ارمنستان را کاملاً ضميمه امپراطوری روم سازد و سپاهی به محاصره آنی فرستاد ولی واقعه پافلاگونيان (1041 م.) او را مجبور به عقب نشینی کرد. گاژيک دوم (1042 تا 1045 م.) که هفده ساله بود بسلطنت رسيد ولی قسطنطين نهم بمحض جلوس بر اريکه امپراطوری آنی را محاصره کرد و بسلطنت بغراتيه خاتمه داد و در عوض اراضی وسیعی در کاپادوکيه به گاژيک دوم دادند.
    سلجوقيان چندين بار بسرحدات بيزانس حمله کردند ولی بر اثر استحکامات عاليه که به امر بازيل برپا شده بود و نيز شجاعت سپاهيان ماهر او، پيشرفتی نکردند. الپ ارسلان به دولت سلجوقی نيرویی بخشيد و در سال 456 ه.ق/ 1064 م. از ری حرکت کرد آلبانی (آلان) و ايبری را تسخير و همه نواحی ارمنستان شرقی مانند نخجوان ، قارص (که در آنجا هنوز شعبه ای از بغراتيه حکومت داشت) و آنی پايتخت آن را تسخير کرد.
    امپراطوران روم شرقی در طی قرن يازدهم ميلادی بر قسمت بزرگی از ارمنستان تسلط يافتند اما سلاجقه آنان را طرد کردند. پس از سقوط آنی و بالنتيجه از دست رفتن استقلال ملی ، ملل ارمنی از مقابل مهاجمين فرار کرده به گردنه توروس پناه بردند و سپس به کيليکيه رفتند. در مقابل ارمنستان خاص (مشهور به ارمنستان کبير)، کيليکيه بنام ارمنستان صغير ناميده شد و سه سلسله متوالياً در اين کشور حکومت کردند: روپنيان ، هثوميان ، لوزيگنان.
    ارمنستان صغير دارای تشکيلاتی مشابه تشکيلات سوريه در عهد صليبيون گرديد. در زمان مماليک مصر اين مملکت خراب شد ولی بعلت وضع جغرافيایی خود از لحاظ تجارت پيشرفت بسيار کرد. آخرين پادشاه ارمنستان صغير لئون ششم در فرانسه (که بدانجا ميهمان و پناهنده شارل ششم بود) درگذشت (1393 م.) و در سَن دُنی مدفون گرديد و حقوق او به لوزيگنان قبرس منتقل شد. اما ارمنستان کبير، نخست از طرف سلجوقيان و سپس مغول آنگاه عثمانيان مورد تاخت و تاز و تخريب قرار گرفت. بخش شرقی آن در مائه هفدهم ميلادی به ايران ضميمه گرديد. بزودی دولت روسيه که گرجستان را به سال 1802 م. تصرف کرده بود، بسوي ارمنستان آغاز پيشرفت کرد. معاهده اندرينوپل (1828 م.) و محاربات ار 1853 تا 1855 م. و 1877 م. بنفع روسيه خاتمه يافت و مملکت ارمنستان امروزه بين ترکيه و روسيه و ايران منقسم گرديده ....
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    تبارشناسی ارمنیان ایرانی
    تبارشناسی ارامنه ایران
    گفت وگو با دكتر آندرانیک سیمونیان
    پدیده ایرانیان ارمنی ؛ جامعه ارمنیان ایران
    تصور عمومی بر آن است كه ارامنه پیشینه ای چهارصدساله در ایران (از زمان كوچ اجباری شاه عباس صفوی) دارند. حال اینكه در گفت وگو با دكتر آندرانیک سیمونیان عضو هیأت علمی دانشگاه و پژوهشگر فرهنگی برگزیده سال۱۳۸۰ از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی این دیدگاه به چالش كشیده شده و به دیرینه چندین هزارساله ارامنه در این سرزمین و پدیده ای به نام ایرانیان ارمنی اشاره شده است. چه اینكه هر یک از نقل و انتقالات ارامنه در چارچوب محدوده سرزمینی ایران خود حاصل تحولات فرهنگی، اجتماعی و هنری گوناگونی بوده است كه تحقیق در آن زمینه مجالی دیگر می طلبد. در بررسی پیشینه جامعه ارمنیان ایران تعیین بومی یا مهاجر بودن این قوم در خور توجه است. ارامنه در چه دوره هایی به فلات ایران آمدند و نخستین مناطق ارمنی نشین چگونه به وجود آمد؟
    سرزمین های اولیه قوم هند و اروپایی
    تشکیل اقوام هندی، ایرانی، ارمنی، یونانی، اسلاوی، ژرمنی، رومانی و دیگران در مهاجرتهای قوم هند و اروپایی
    در هزاره ششم تا پنجم پیش از میلاد، قوم هند و اروپایی در مواجهه با انفجار جمعیت و برای یافتن سرزمینهای جدید مجبور به ترک جایگاه اولیه خویش شد. جنوب كوهپایه های هیمالیا، شمال خزر شامل سرزمین های حاصلخیز جنوب اوكراین و روسیه، حوزه رود دانوب و نیز آسیای صغیر را سرزمین اولیه قوم هند و اروپایی می دانند كه روایت اخیر (آسیای صغیر) با متون مذهبی كه احیای حیات بشری را پس از توفان نوح، حوالی كوه آرارات قلمداد می كند همخوانی دارد گرچه از نظر علمی ضعیف تر است. براساس داده های تحقیقات زبان شناسان در سرزمین اولیه قوم هند و اروپایی، ایلات و تبارهای گوناگونی با یكدیگر زندگی می كردند كه بعدها در اثر پراكندگی جغرافیایی اقوام هندی، ایرانی، ارمنی، یونانی، اسلاوی، ژرمنی، رومانی و دیگران را شكل دادند.
    تشکیل اتنیک جدید (تیره قومی جدید- تركیب اقوام بومی و مهاجر)
    دو گونه ارامنه، یكی ساكن فلات ارمنستان و دیگر ارامنه ایرانی در فلات ایران
    بخشی كه به فلات ارمنستان رفتند در تركیب با اقوام محلی نهایتاً قوم ارمنی را به وجود آوردند و گروهی نیز با استقرار در فلات ایران اقوام ایرانی را تشكیل دادند. هر بخش از قوم اولیه ای كه در سرزمینی تازه ساكن شدند در یک پروسه تاریخی اتنوس یا نوع اتنیک جدید (تیره قومی) را تشكیل دادند كه این اتنوس جدید نه این است و نه آن، در عین حال هر دوست. این تیره قومی حاصل تركیب اقوام بومی و مهاجر است كه تفكیك آن دو از یكدیگر پس از طی یک دوره زمانی مشخصی امكانپذیر است. در برهه زمانی كه نوع ایرانی از قوم اولیه هند و اروپایی در فلات ایران در حال شكل گیری بود، در مناطق قره داغ، آذربایجان غربی از جنوب ارومیه تا ارومیه و سلماس و خوی و منطقه قره كلیسای كنونی نوع ارمنی نیز در تركیب با اقوام بومی ساكن در آن مناطق شكل گرفت. به عبارتی دو گونه ارامنه، یكی ساكن فلات ارمنستان و دیگر ارامنه ایرانی در فلات ایران شكل گرفتند؟
    خیر، آنچه درباره اش سخن می گوییم بخشی از همان اتنوس ارمنی است كه ساكن این نواحی است. این سرزمین ها در برهه هایی جزو قلمرو ارمنستان و گاهی به همراه خود ارمنستان جزو قلمرو شاهان ایرانی قرار می گرفت و نهایتاً پس از قراردادهای معروف گلستان و تركمانچای كه رود ارس به عنوان مرز قلمداد شد بخشی در این سوی ارس در تركیب سیـاس*ـی ایران ماندند و همانهایی هستند كه ما آنان را ایرانیان ارمنی با معنی كاملاً تخصصی این اصطلاح قلمداد می كنیم. بنابراین اقوام ایرانی و ارمنی در دو محدوده جغرافیایی متفاوت اما هم مرز شكل گرفتند؟
    بله، فلات ارمنستان از نظر جغرافیایی دارای مرز مشترک با فلات ایران است. در این دو محدوده جغرافیایی دو نوع اتنیك مشابه یكدیگر شكل گرفتند كه هر كدام حاصل مشتركات اولیه قوم هند و اروپایی بودند كه در تركیب با اقوام محلی از مشتركات خود كمی فاصله گرفته و دو قوم با خواص اتنیك متفاوت به وجود آمد، اما همچنان رگه هایی از اشتراكات را می توان در دو قوم ایرانی و ارمنی مشاهده كرد، برای مثال حدود ۱۰۰۰واژه در زبانهای ایرانی و ارمنی به طور مشترک وجود دارد كه یادگار قوم اولیه هند و اروپایی است. نام اعضای بدن، اعداد، ضمایر شخصی، پدیده های طبیعی، نام حیوانات اهلی و غیره از مجموعه این كلمات هستند. در زبان ارمنی بیش از ۱۴۰۰ واژه مكتسب از زبانهای كهن ایرانی وجود دارد كه حدود ۵۵۰ واژه آن در ارمنی معاصر كاربرد روزمره دارد. باورهای كهن و بخش اعظم اعیاد و آداب و سنن این دو ملت مشترک هستند. به عنوان مثال اگر بتوانیم عنصر عربی و تأثیرات اسلام را از زندگی اقوام ایرانی و عنصر مسیحیت را از قوم ارمنی كنار بزنیم آنچه باقی می ماند بخش اعظمش یعنی حدود سه چهارم آداب، سنن، باورها، سلیقه ها، تمایلات و این نوع مسایل مشترک اند. تازه در همین ادیان هم همه می دانیم كه مشتركات بسیار زیادی داریم. جدای از گذشته تاریخی مشترک اقوام ایرانی و ارمنی، ارمنستان در بسیاری از برهه ها جزیی از این سرزمین بوده است ولی به علت وجود خصلت استقلال طلبی در ارمنیان، آنان تمایز زبانی، دینی و فرهنگی را حفظ كردند و اگرچه ایرانی ها را نزدیكترین قوم به خود می دانند. ارمنی ها حفظ استقلال و فرهنگ خود در بین امپراتوری های روم و ایران را به عنوان بزرگترین افتخار خود محسوب می كنند.
    دوران استقلال سرزمین ارمنی ها چه مدت مستدام مانده و چرا؟
    به عقیده برخی صاحبنظران و مورخین چون ارمنستان و كل قفقاز در دوره هایی جزو ایران بوده است پس آنها (ارامنه ساكن در مناطق مزبور) نیز ایرانی محسوب می شدند و از هر گوشه ایران به گوشه دیگر هم كه رفته باشند این نقل مكان مهاجرت خارج به داخل محسوب نمی شود و آنها ایرانی می مانند. از نظر دیدگاهی دیگر بدان دلیل كه ارمنستان در آسیای صغیر مانعی بود در برابر حركت نیروهای نظامی جهان گشایانی كه از محدوده جغرافیایی اروپا به سمت آسیا و بالعكس از آسیا به اروپا می رفتند، این سرزمین شاهد دوران طولانی سقوط استقلال بوده است.
    سقوط اشكانیان ارمنستان در ۴۲۸ میلادی
    از قرن اول میلادی تا سقوط اشكانیان ارمنستان در ۴۲۸ میلادی و دوران پس از یورش عرب، از قرن دوازدهم تا چهاردهم و نیز از ابتدای قرن بیستم یعنی از سال۱۹۱۸ میلادی تاكنون را البته با كمی تخفیف مجموعاً دوران استقلال ارمنستان می خوانند.
    در دورانی كه ارامنه فاقد استقلال بودند در اكثر موارد خود را هم پای و همراه ایرانیان می دیدند. تنها یكبار شاهد وجود تنش درازمدت میان ارمنیان و ایرانیان هستیم كه آن هم ریشه در سیاست های همسان سازی ساسانیان داشت كه سعی در یكپارچگی دینی داشتند. ساسانیان با اعمال تغییراتی در دین زرتشت آن را با مقتضیات حكومتی تطبیق داده و آن را دین واحد ایرانیان نامیده، سپس در لباس تغییر دین به عداوت خود با حكومت اشكانی ارمنستان دامن زدند كه آن هم با مقاومت ارمنستان مسیحی مواجه شد و از آن پس دوران قهر و آشتی ها رقم خورد. این دوران پرُ تنش تا انقراض اشكانیان در ارمنستان در سال ۴۲۸ میلادی استمرار یافت و در نهایت حكومت مستقل محلی در ارمنستان دچار فروپاشی گردید.
    آیا مسیحی شدن ارمنیان نیز به نوعی با ایرانیان در ارتباط می باشد؟
    گریگور مقدس فرزند آناک پارتی
    ارمنی ها در ركاب شاهان ایران می جنگیدند و اساساً یكی از قدرتمندترین گردانهای سواره نظام ایران، گردان ارمنی بود. ارمنی ها به ایران می گفتند كشور «آری» ها یعنی دلیران و این نام رایج ایران در ادبیات قرن پنجم ارمنیان است و حضور در سپاه كشور «آری» ها جزو افتخارات ارمنیان محسوب می گردید. جزو اولین ارمنی هایی كه مسیحی شدند عده ای از افسران شاغل در سپاه ایران بودند كه مسیحی شدن آنها به نحوی به دست ایرانی ها و در ایران صورت گرفت. از سوی دیگر گریگور مقدس كه به رواج مسیحیت در ارمنستان پرداخت فرزند آناک از قوم پارتی (اشکانی) بود. آناک را پادشاه ساسانی به منظور كشتن شاه اشكانی ارمنستان راهی آن دیار كرده بود و او خسرو، شاه ارمنستان را به قتل رساند، بعدها بازی تقدیر چنین بود كه فرزند ذكوری كه از خاندان او نجات یافته بود در ركاب تیرداد (سوم) فرزند خسرو شاه مقتول ارمنستان قرار گیرد و به رسمی شدن دین حضرت مسیح در ارمنستان یاری رساند. آیا در این میان ارامنه ای كه بعدها به ایران آمدند به گسترش مسیحیت در این كشور پرداختند؟
    در دوره شاپور (اول) ساسانی مهاجرت های اجباری ارمنی ها به داخل ایران سازماندهی شد، ارامنه ای كه در آن دوران به ایران آمدند در جمعیت اكثریت ادغام شدند و چون بخش عمده ای از آنها به دلیل درازای مدت اقامت زبان، شخصیت اتنیك و مذهبشان را از دست دادند. تفكیك آنها از جمعیت محلی مشكل است. برخی افسران هم كه در ارتش ایران خدمت می كردند گاهی با دختران ایرانی ازدواج می كردند و به طور دایم در ایران ساكن می شدند.
    روابط دولت چه هنگام ترمیم یافت و دوران آشتی های طولانی مدت فرا رسید؟
    پس از سال ۴۸۰ میلادی ساسانی ها بالاخره به این نتیجه رسیدند كه در ارمنستان با انتصاب یک حاكم محلی موافقت كنند، پس از این دوران آرامشی ایجاد شد كه تا حدودی ادامه روابط مستحكم دوران اشكانی بود. استقلال ارمنستان در دوران اشكانی بدین نحو بود كه یک شاه اشكانی ایرانی در ایران حكومت می كرد. در واقع یک خاندان (اشكانیان) در دو منطقه حكومت می كردند و پادشاهان اشكانی كه در ارمنستان سلطنت می كردند به یک خاندان ارمنی تبدیل شده بودند و همین قرابت فكری و خاندانی به اتحاد هر چه بیشتر دو كشور می انجامید.
    در چه دورانی كوچ های اجباری ارمنیان به ایران صورت گرفته است؟
    نخستین كوچ بزرگ در زمان شاپور ساسانی شكل گرفت. در قرون وسطا متأخر نیز كوچ های دیگری صورت می گیرد. سلاجقه (سلجوقیان) شهر تجاری آرتون در ارمنستان را تاراج كردند و از سیصد هزار جمعیت این شهر نیمی را كشتند و نیم دیگرش را به ایران كوچاندند چنانكه این واقعه در تاریخ ماتئوس اورهائتسی ثبت شده است.
    اسناد تاریخی بسیاری وجود دارد مبنی بر وجود كوچ های اجباری دیگر در سال های ۱۰۴۹ ، ۱۰۵۹ ، ۱۰۶۰ ، ۱۰۶۵ و ۱۰۶۷ میلادی و در فاصله قرون دوازدهم تا چهاردهم میلادی. بزرگترین كوچ در فاصله سالهای ۵ ـ۱۶۰۳ در زمان شاه عباس صفوی واقع شد. از آن پس تا كوچ ارامنه به ایران بعد از وقوع قتل عام ارمنیان (توسط دولت ترُکان جوان ترکیه) در ۱۹۱۵ میلادی كوچ دیگری رخ نداد كه نمونه اخیر نیز پناه آوردن ارامنه ساكن در اطراف دریاچه وان به ایران بود تا از خطر قتل عام عثمانی ها برهند كه این بار ایران با آغـ*ـوش باز ناجی آنها شد.
    در بیان چرایی كوچ ارامنه به مركز ایران دلایل عمده این اقدام چه بود؟
    هدف شاپور ساسانی درهم شكستن كانونهای متفاوت وفادار به اشكانیان در ارمنستان بود و طبعاً این اقدام بار ایدئولوژیک داشت، اما در بیان چرایی اقدام سلجوقیان می توان به بار نظامی آن اشاره نمود. ارمنستان به علت موقعیت كوهستانی اش دارای توان مقاومتی بوده كه لازمه درهم شكستن آن همانا راندن ارمنیان از این موقعیت بود. اما شاه عباس برای كوچ عظیم ارامنه به ایران دلایل متعددی داشت. نگاهی به تاریخ نگارش شده توسط آراكل داوریژتسی مجتهد ارمنی قرن هفدهم زوایای نوینی از این اقدام را نمایان می سازد. شاه عباس تصویر شده توسط داوریژتسی انسان بی رحم و جرّاری بود كه در عین حال به منافع استراتژیک كشورش می اندیشید. به گواهی داوریژتسی جمعی از بزرگان و مراجع ارمنی به دربار شاه عباس می روند و از او می خواهند كه آنها را از تعدیات عثمانی ها نجات دهد، بعدها شاه عباس نخست در جلفا فرود آمده از كرانه رود تا خانه خواجه خاچیك كه محل استقرار و پذیرایی از شاه بود، فرش سرخرنگ پهن شده بود. خواجه خاچیك كه از تجار بزرگ و باسابقه بود به دست فرزندش یک سینی پرُ از دانه های كوچك طلا را به یمن ورود شاه بین مردم تقسیم كرد. داوریژتسی می گوید شاه از بلندای شاهانه خویش فرود آمد و چشم طمع دوخت به آنچه كه جلفایی ها داشتند و غـ*ـریـ*ــزه حرص و آز در او تحـریـ*ک شد. از سوی دیگر جلفا، نخجوان و بخش اعظمی از قفقاز در این دوران زیر سلطه عثمانی ها بود. ایران نیز درگیر جنگ های بلندمدت فرسایشی با عثمانی بود، ارتش عثمانی به منطقه نخجوان می رفت و آذوقه را از آنجا تهیه می كرد و سپس به ایران حمله می كرد. شاه عباس تصمیم گرفت تمام منطقه بالاخص جلفا را تخلیه كند. برنامه اولیه این بود كه تجار و صنعتگران را همراه با خود به اصفهان ببرد. اما روستاییان را نیز برد و در روستاها اسكان داد تا بطور كلی امید به بازگشت را نزد اهالی جلفا از بین ببرد. اما جنایتی كه در این بین رخ داد این بود كه تصمیم گرفته شد جمعیت عظیمی كه حدود ۵۰۰ ۳۰۰ هزار نفر بود و در نخجوان جمع شده بودند را با قایق های كوچک از رود ارس عبور دهند. در این میان به علت افزونی جمعیت و نیز نزدیک ترشدن ارتش عثمانی تعجیل می كنند كه به آن علت جمعیت بسیاری داخل آب غرق می شوند. بازماندگان این كوچ توأم با خشونت در شهرهای مختلف اسكان داده شدند منجمله تبریز، سلطانیه، مراغه، رشت، قزوین، مشهد، اصفهان، شیراز و چند شهر دیگر. نصرالله فلسفی در كتاب «زندگی شاه عباس اول» جلد سوم به این نكته اشاره می كند كه چندهزار خانوار را به گیلان و مازندران كوچانده بودند كه اكثر آنها به علت عدم آشنایی با آب و هوای محلی جان سپردند. تعدادی نیز كه به اصفهان رسیده بودند در این شهر اسكان داده شدند. شاه در نظر داشت با اجبار آنها به تغییر دینشان این جمعیت را در جامعه اكثریت تركیب كند. اما بعدها با مشاهده مقاومت ارامنه در برابر برنامه تغییر دین آنها را به آن سوی زاینده رود فرستاد و اجازه داد در جلفای اصفهان سكنی گزینند. ارامنه روستایی نیز در روستاهای اطراف اصفهان چون لنجان، آلنجان، گندمان، جقاخور، فریدن و بربرود سكنی داده شدند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    دیر تادئوس مقدس
    دیر تادئوس مقدس (قره كلیسا)

    دورنمایی از صومعه تادئوس مقدس (قره کلیسا) در شهرستان ماکو
    تادئوس و بارتقیموس قدیس (Thaddeus and Bartholomew) / بنیانگذاران کلیسای ارمنستان در 48 میلادی
    دیر تادئوس مقدس یا قره کلیسا در شمال غرب ایران، در شهرستان ماکو، از توابع سیاه چشمه، در استان آذربایجان غربی و در انتهای دشت چالدران، در کنار روستای قره کلیسا، قرار دارد. در 48 میلادی، دو تن از حواریان حضرت مسیح، به نام های تادئوس و بارتقیموس قدیس، برای تبلیغ دین مسیحیت به منطقۀ جنوب فلات ارمنستان آمدند. در 66 میلادی، تادئوس مقدس به همراه ساندوخت، دختر پادشاه و تنی چند، كه به دین مسیحیت ایمان آورده بودند، به دستور پادشاه وقت ارمنستان دستگیر شدند و پس از شكنجه به شهادت رسیدند و تادئوس مقدس در مكان فعلی دیر مدفون شد.
    تاریخ دیر تادئوس مقدس یا قره کلیسا
    دین مسیحیت، دین رسمی مردم ارمنستان/ 301 میلادی
    دیر تادئوس مقدس برای مسیحیان، بالأخص، ارمنیان دارای ارزش مذهبی بسیاری است زیرا اولاً تادئوس مقدس، که در این دیر مدفون شده، از شاگردان حضرت مسیح بوده و دوم آنکه وی و بارتقیموس مقدس بنیان گذاران کلیسای ارمنی هستند و به همین علت هم از زمان شهادت و به خاک سپاری آن حضرت در این مکان مزار وی به صورت یکی از زیارتگاه های مهم ارمنیان در آمد و بعدها، نیز با رسمیت یافتن دین مسیح در بین ارمنیان، در 301 میلادی، این محل جزو اولین مکانهایی بود که در آن کلیسایی كوچک بنا شد.
    از جزئیات معماری این کلیسا، که به دست گریگور لوساوریچ ساخته شده، اطلاعی در دست نیست، اما در خصوص بنای کلیسا یكی از یاران وی و اولین اسقف دیر كاراپت مقدس، در منطقۀ فعلی موش تركیه، به نام زنوب گلاك، در كتاب تاریخ دارون، به این موضوع اشاره کرده است. از قرن نهم میلادی به بعد روایت های بسیاری از مورخان ارمنی در مورد وقایع مربوط به دیر تادئوس مقدس به جا مانده، از جمله طوما آرزرونی، مورخ قرن دهم میلادی، در خصوص این دیر نوشته: «شاهزاده تادئوس نامه ای خدمت اسقف خاندان آمادونی فرستاد که در آرامگاه تادئوس قدیس در آرتاز می نشست».
    این مطلب بیانگر دو واقعیت است: اول اینکه به جای کلیسای کوچکی که در قرن چهارم میلادی بنا شده بود دیری با امکانات وسیع برای اقامت اسقف و راهبان در این محل وجود داشته که احتمالاً طی قرن نهم یا دهم میلادی آن را بنا کرده بودند و دوم اینکه دیر اسقف نشین بوده كه این مطلب نیز گواه بر اهمیت آن است.
    در قرن سیزدهم میلادی، به دنبال کشمکشهای کلیسای ارمنی با پاپ، رهبر کاتولیک ها، جاثلیق (رهبر) وقت کلیسای ارمنیان، کاتولیکوس کنستانتین اول بارتسربرتسی، طی فرمانی اسقف نشینی در دیر تادئوس را تثبیت کرد و به پدر هوسپ، اسقف دیر، در امر مرمت و بازسازی بنای دیر، که پیش تر به دنبال تهاجمات ویرانگر سلجوقیان دچار صدماتی شده بود، یاری رساند. در این خصوص گیراگوس گانزاکسی، مورخ ارمنی، می نویسد: «... راهب دیر با كسب اجازه از فرمانده سپاهیان مغول، به نام اناگوراک نوین، كلیسا را بازسازی کرد و در قسمت غربی آن، "پیش تالار" یا "گاویت" را ساخت. همچنین، ساختمان های مختلف مجموعۀ دیر را مرمت کرد. سپس، مراسم تحلیف کلیسا را به جای آورد و راهبان تازه ای را دور خود گرد آورد.»
    گانزاکسی می افزاید: «در 1247 میلادی، کنستانتین کاتولیکوس شریف به دست خادم خود، تئودوس، رداهایی از پارچه های ابریشمی را، در رنگ های مختلف و از بافته های گران قیمت، به منزلۀ هدیه برای دیر ارسال کرد تا در مراسم "پاداراگ" مورد استفاده قرار گیرد.»
    جاثلیق (کاتولیکوس کنستانتین اول بارتسربرتسی) طی بخشنامه ای، که با هدایا ارسال کرده بود، کلیۀ شهرها و آبادی های اطراف دیر تادئوس قدیس را موقوفۀ آن اعلام کرد. این فرمان به غیر از اهمیتی که برای خود دیر داشت بیانگر آن بود که دیر مرکز رهبری کلیساهای ارمنیان در منطقۀ آذربایجان فعلی خواهد بود. به این ترتیب، این فرمان را می توان سرآغاز تأسیس خلیفه گری ارمنیان آذربایجان تلقی کرد.
    به دستور پاپ، در 1293 میلادی، مبلغان مذهبی دومنیکن و فرانسیسکن با کسب اجازه از خان مغول و تحت حمایت های وی برای تبلیغ و اشاعۀ مذهب کاتولیک در بین ارمنیان و نیز استیلا بر دیر تادئوس مقدس در این منطقه مستقر شدند كه این امر کشمکش های مذهبی بسیاری را با کلیسای ارمنی در پی داشت. آنان، که در ابتدای فعالیت خود موفق به جلب حمایت مسئول دیر تادئوس مقدس، اسقف زاکاره، شده بودند، با عكس العمل شدید مراكز مذهبی ارمنیان، به خصوص، دیرهای داتو و گلازور مواجه و به ناچار، در 1340 میلادی، مجبور به ترک دیر تادئوس مقدس شدند و فعالیت های خود را در دیر مریم مقدس (دزور دزور) متمرکز ساختند. پس از آن نیز به منطقۀ نخجوان نقل مكان كردند.
    دیر تادئوس در 1319 میلادی بر اثر زلزله كاملاً ویران شد و به روایتی 75 نفر از راهبان آن نیز جان خود را از دست دادند اما به علت اهمیت این دیر اسقف زاكاره مجدداً اقدام به بنای كلیسایی جدید در محل كلیسای اولیه کرد. بنابر نوشتۀ دیوار داخلی ضلع شمالی کلیسای سیاه رنگ عملیات بازسازی ده سال به طول انجامید و در1329 میلادی به پایان رسید. در1641 میلادی، بار دیگر بر اثر زلزله خساراتی سنگین به بنای دیر وارد آمد كه در1650 میلادی به همت اسقف مگردیچ ماكوئی و حمایت جاثلیق فیلیپوس آغباكسی مرمت شد.
    مورخ ارمنی، آراکل داوریژتسی، در خصوص مرمت و بازسازی ساختمان دیر می نویسد: «در ایام کاتولیکوسی فیلیپوس، دیر تادئوس قدیس، که در روستای ماکو از منطقۀ آرتاز واقع است، مجدداً بازسازی شد زیرا تمامی بناهای آن ویران شده بود. در این هنگام، راهبی به نام مگردیچ به همراهی راهبان و روحانیان خود، که همگی از همان روستای ماکو بودند، با اینکه بی بضاعت و از مال دنیا بی بهره بودند، دست به کار شدند و مرمت دیر را آغاز کردند. آنها نخست شروع به ساختن کلیسا کردند که تنها دیوارهای سمت شرق و شمال آن باقی مانده بود و دیگر هیچ. آنها تمامی دیوارها را تا نوک گنبد از درون و بیرون با سنگ های خوش تراش محکم و زیبا از نو چیدند. کار ساختمان كلیسا در1650 میلادی به پایان رسید. بعد از اتمام کار كلیسا، آنها شروع به ساختن "گاویت" (پیش تالار) با سنگ خوش تراش و آهک كردند که این نیز در 1653 میلادی پایان یافت.»

    کلیسای اجمیادزین در شهر اجمیادزین در استان آرماویر ارمنستان مقر جاثلیق(رهبر) ارمنیان
    «کلیسای اجمیادزین» مقر جاثلیق (رهبر- کاتولیکوس) ارمنیان
    در اوایل قرن نوزدهم میلادی (1810 میلادی)، اسقف سیمون بزنونی، كه خود را نامزد جاثلیقی کرده بود، پس از شكست در انتخابات از اجمیادزین خارج شد و به دیر تادئوس مقدس آمد تا با حمایت عباس میرزا و با هدف انتقال رهبری مذهبی ارمنیان از اجمیادزین به دیر تادئوس مقدس امكانات این مركز مذهبی را گسترش دهد. وی، که به علت وجود آرامگاه تادئوس مقدس در این مکان به موفقیت برنامۀ خود اطمینان داشت، با كمك های مالی عباس میرزا اقدام به بنای قسمت غربی کلیسا با پلان کلیسای اجمیادزین کرد اما به علت تحولات 1820 میلادی(شکست فتحعلیشاه و عباس میرزا از روسها در جنگ اول ایران و روس و امضای ننگین نامه گلستان توسط عیاس میرزا) و متعاقب آن انتقال اسقف سیمون از دیر تادئوس مقدس به كلیسای توما در نخجوان کار ساختمان قسمت غربی ناتمام ماند. در مورد بنای این قسمت از دیر دو سنگ نوشته بر بالای سر در ورودی غربی کلیسا قرار دارد که در بالا متن دستور فتحعلی شاه به زبان فارسی و در پایین نوشتۀ اسقف سیمون بزنونی به زبان ارمنی آمده. جزئیات متن سنگ نوشتۀ فارسی به قرار زیر است:
    دل به تنگ آمد چو روح الله ز تن از امهات
    میل آبا كرد چندی باز مادرزاد گشت
    از یكی اصحابه، طاطاوس نام، این سجده گاه
    گشت آباد و خراب از چرخ بی بنیاد گشت
    تا زمان دولت فتح علی شه آنكه او
    همچو ابر دُرفِشان دست عطایش راد گشت
    از ولیعهدش شهنشاه جهان عباس شاه
    كو به گیتی شهره در انصاف و عدل و داد گشت
    آنكه بس ویرانه ها چون كوفه در ایران زمین
    فی المثل در عهد عدلش غیرت بغداد گشت
    جز دل ویران من كو قابل تعمیر نیست
    هر خرابی را كه دیدی در جهان آباد گشت
    كرد از نو این كهنه ویرانه را آباد او
    هم خدا راضی و هم روح بانی شاد گشت
    چون ز فرمان وی و اقدام استادان چند
    سخت تر از آهن و محكم تر از فولاد گشت
    گفت این مصرع پی تاریخ تعمیرش نوا
    وانکِ طاطاوس باز از داد شه آباد گشت
    در دوران پایانی جنگ جهانی اول و متعاقب تجـ*ـاوز نیروهای عثمانی به خاک ایران و رسیدن آنان به دشت چالدران، روستاییان اطراف با پناه آوردن به داخل حصارهای «دیر تادئوس مقدس» توانستند به مدت پانزده روز در مقابل ارتش عثمانی مقاومت کنند.

    انتقال خلیفه گری ارمنیان آذربایجان به تبریز (1830 میلادی)
    تا زمان عقد پیمان ترکمنچای به علت وجود تعداد زیادی روستای ارمنی نشین در اطراف دیر تادئوس مقدس این دیر بسیار فعال بود و راهبان زیادی در آن اقامت داشتند اما پس از کوچ دسته جمعی ارمنیان و آخرین راهب قره کلیسا به نام اسقف پطروس غازاریان در 1946 میلادی/1325 شمسی، دیر به فعالیت خود ادامه داد، اما نتوانست اهمیت قبلی خود را حفظ کند به خصوص اینکه خلیفه گری ارمنیان آذربایجان در 1830 میلادی به شهر تبریز منتقل شده بود. با کوچ آخرین ارمنیان این منطقه دیر قره کلیسا مدت زمانی متروکه ماند.
    در 1333 شمسی/ 1954 میلادی، با همت خلیفه گری ارمنیان آذربایجان برنامۀ زیارت سالیانه از این مکان مقدس مجدداً احیاء شد که تا به امروز هم ادامه دارد. به این ترتیب، با برگزاری برنامۀ زیارت سالیانه مراسم مذهبی ای که قرن ها مسیحیان منطقه و به خصوص، ارمنیان طی مراسمی ویژه آن را اجرا می کردند، حفظ شد.
    همان گونه که گفتیم دیر تادئوس مقدس یا قره کلیسا برای ارمنیان دارای اهمیت مذهبی خاصی است و به همین علت نیز دو بار آن را برای رهبری کل کلیساهای ارمنی در نظر گرفتند که هر دو بار هم این تصمیم با شکست مواجه شد. در زمان حکومت استالین، در اتحاد جماهیر شوروی و به دنبال سیاست های ضد دینی وی مجدداً اندیشۀ انتقال مرکز مذهبی ارمنیان از شهر اجمیادزین به قره کلیسا قوت گرفت اما به دنبال کشته شدن جاثلیق و تحولات بعدی به فراموشی سپرده شد.
    از آنجایی که قره کلیسا در مکانی قرار گرفته که قرن ها محل تلاقی اقوامی با فرهنگ ها و مذاهب مختلف بوده همواره اهمیتی بسزا برای حکام محلی و گاه حکومت مرکزی داشته.
    قره کلیسا چندین دهه است که به منزلۀ میراث ملی ایران به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسیده و این سازمان هر ساله مبالغی را برای حفظ و مرمت آن هزینه می کند. همچنین، با تلاش های این سازمان قره کلیسا در 1386 شمسی/ 2007 میلادی به منزلۀ میراث جهانی در فهرست آثار سازمان یونسکو به ثبت رسید.

    منبع: تاریخ فا
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا