دلنوشته علی قاضی نظام

Mahsaw2000

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/06/30
ارسالی ها
1,089
امتیاز واکنش
31,957
امتیاز
816
محل سکونت
ب ت چ:/
.
.
فكر ميكنم
به اولين ديدارمان
به كافه اى كه قرار است برويم
به چال خنده تو
و به چاهى كه در آن خواهم افتاد
به سيگارى كه برايم روشن ميكنى
و رژ لبى كه خواهم كشيد
و به آدرنالينى كه زير پوستم يورتمه خواهد رفت
به شعرهايي كه برايت خواهم نوشت
به شعرهايى كه برايت ننوشته ام
به شعرهايي كه برايت نخواهم نوشت!
به قبض تلفن
به صحبت هاى نيمه شب
و نگاه هاى اول صبح مادرم...
كه هيچ كس مثل من معنى آن را نمى داند!
فكر ميكنم به احساسى كه دارم
و به احساسى كه ندارى...
و حسرت ميخورم كه اى كاش كمى جوان تَر بودم
تا مى توانستم از پس عشق هاى يكطرفه بر بيايم!
ساعت ١:٢٠ دقيقه بامداد را نشان مى دهد...
تو همچنان همه كَسِ من هستى
و هيچ كس نيست تا به من بگويد:

بكپ بچه...
 
  • پیشنهادات
  • Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    صغرا خانوم خوب می دانست بهترین تهدید برای ما بچه‌های تنها رها شده ازده صبح تا ده شب، این است که چادر مشکیش را از توی کمد بردارد، بازش کند، بیندازد سرش و بگوید من رفتم.
    همین کافی بود که ما به گریه بیفتیم، گوشه چادرش را بگیریم که تورو خدا نرو. بعد فرق نمی‌کرد کدام یکیمان چادرش را گرفته بود، آن یکی می‌دوید می‌رفت سراغ کفش‌هایش. کفش‌های صغرا خانوم روزی چند بار قايم می‌شد: زیر مبل، توی ظرف نان، پشت یخچال یا توی کیف سامسونت بابا که قفلش خراب بود. حالا محال بود ما را بگذارد برود ولی همین که برای چند لحظه باورمان می‌شد رفتنی است و همین که نمی‌رفت و کفش‌ها را از زیر بالشت می‌کشید بیرون و قربان صدقه‌مان می‌رفت داستان گریه‌دار خوش‌پایان ما بود. فکر می‌کردیم ما نگهش داشته‌ایم. فکر می‌کردیم کفش‌ها ما را نجات داده‌اند.

    بعدها خيلی پیش مي‌آمد که کفش‌های مهمان محبوبمان را قايم کردیم، کفش آدم‌هایی که دوست داشتیم بمانند! آدم‌هایی که یک بار و دوبار مهربان می پرسیدند کفش‌ها کجاست! آدم‌هایی که قول می‌دادند زود برگردند! آدمهایی که به بابا اصرار می‌کردند که نه،نه، خودش می‌دهد، خودش الان می‌رود کفش‌ها را می‌آورد. بعد وقتی کفش‌ها را آرام از پشت در می‌کشیدیم بیرون، کسی مهربان نبود، کسی قربان ما نمی‌رفت، کسی از رفتن پشیمان نمی‌شد.
    یک جايی ما این واقعیت را فهمیدیم که صغرا خانوم رفتنی نیست، خودش رفتنی نیست، کفش‌ها هیچ کاره‌اند.
    از یک روزی به بعد که تاریخش جايی ثبت نشده ومن هم یادم نیست، ما دست به کفش هیچ کس نزدیم. هرکس رفت خداحافظی کردیم. از یک جايی به بعد پیش دستی کردیم. وسط جمله‌اش گفتیم خداحافظ و کفش‌ها را جلوی پایش جفت کردیم در را که بستیم بعد اگر گریه‌مان گرفته بود گریه کردیم یاد گرفتیم برای چند دقیقه یا چند روز بیشتر خودمان را خراب نکنیم، خودمان را کبود کنیم از گریه بعد رفتنش، اما دست به کفش‌ها نزنیم. از یک جايی به بعد کبود هم نشدیم. بعد رفتن در را بستیم و رفتیم سراغ ظرف‌ها، ازتوی آشپزخانه داد زدیم هرچی ظرف هست بیار.
    ما این‌طور آدم‌هایی شدیم.
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    از این تنهایی هزارساله
    خسته‌ام
    از این که صدای تو را بشنوم
    خیال کنم وهم بوده
    این که هرچی بخواهم بخرم
    می گویم حالا نه
    صبر می کنم وقتی آمدی
    از این اجاق خاموش
    این قابلمه ها، ماهیتابه ها
    این نوشید*نی که هنوز بازش نکرده ام
    گیلاس های خاک گرفته
    بشقاب های دلمرده
    این فیلم که قرار بود با هم ببینیم
    متکایی که سرت را می گذاشتی
    خودم که بهانه‌جو شده
    از انتظار خسته ام
    همینجا نشسته ام
    و فکر می کنم
    چه خوب! که زمین گرد است
    عشق من !
    می روی آنقدر می روی که باز
    آنسوی زمین می رسی به من ..
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    با چه رنگی نوازشت کنم؟

    همین‌جا نشسته‌ام، پشت این در.

    از پنجره که نمی‌آیی؟

    از همین‌جا وارد می‌شوی.

    نمی‌دانم کی،

    اما روزی از همین‌جا می‌آیی

    و من تا همان روز اینجا می‌نشینم، همین‌جا.

    چه فرقی می‌کند کجا باشم؟

    من که جز تو چیزی نمی‌بینم.

    خیال دستهات تنم را از من گرفته است.

    گفته بودم؟

    می‌برم تو را در شهری بزرگ، در میدانی قشنگ، روی دیوار چین، وسط میدان سرخ مسکو...

    نه،

    یک جای باشکوه، روبروی کافه‌ای که روزی همینگوِی نوشید*نی نوشید

    یا رستورانی که زولا پول نداشت غذا بخورد

    یا خانه کافکا.

    می‌خواهی وسط چهارراهی در نیویورک باز عاشقت شوم؟

    نمی‌شود لباسهام را همینجور که تنم است، بپوشانم به تن تو؟

    و لباسهات را همینجور که تنت است، بپوشم به تنم؟

    می‌شود جوری توی لباسها گیر بیفتیم که برای بیرون آمدن چاره‌ای جز عشقبازی نباشد؟

    نمی‌شود از هر طرف بچرخم لبهای تو برابرم باشد؟

    می‌شود از هر طرف بیایی با چشمهام ببوسمت؟

    می‌چرخم

    و باز می‌چرخم، شاید چشمهات را باز کردی.

    شاید حواست نبود، خواب‌آلود بوسم کردی باز.

    باز صورتی می‌بوسمت، با طعم پرتقالی.

    تو به هر رنگی خواستی، نفس بکش...

    رنگ خدا خوب است

    یا رنگ دیگری نوازشت کنم؟
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    صبح خیلی زود است و هوا گرگ و میش !
    از خواب بیدار میشوم ...
    نمیدانی دیدن چهره ات وقتی که غرق در خوابی چقدر دلنشین است....
    ساعت روی دیوار را بیخیال ....
    من لحظاتم را با تپش قلب تو تنظیم کرده ام !
    موزیک آرامی میگذارم و می روم در بالکن می ایستم به تماشای
    شهر
    چه جمعه بی نظیری شده !
    غرق در حال خوبم که گرمای دستانت را حس میکنم ....
    مینشینیم به چای...
    فال سهراب میگیرم !
    تا شاید شعری بیابم که وصف کند این لحظات ناب را !
    تا بخوانم برایت
    اما باور کن کلیات سهراب هم عاجز است!!
    اصلا بیا سکوت کنیم و بگذاریم چشمهایمان با هم حرف بزنند !
    این جاست که دیالوگ چشمهایت بـ..وسـ..ـه را طلب میکند!
    وای .....فکر کن شب قبلش باران هم باریده باشد...
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﻫﻲ ﻧﻴــﺎ ...
    ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﻫـــﻲ ﻧﺒﺎﺵ !!
    ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﻣﻴﺪﺍﻧــﻢ ﺻﺒﺢ ﻫﺎ ﭼﻪ ﺳﺎﻋﺘﻲ ﺑﻴﺪﺍﺭ
    ﻣﻴﺸـــﻮﻱ، ﻛﺎﻓﻴﺴﺖ ...
    ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﭼﻪ ﺳــﺎﻋﺘﻲ ﺍﺯﺷﺐ ،ﻏﺮﻕ
    ﺩﺭ ﺧــﻮﺍﺑﻲ .
    ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﻣﻴﺪﺍﻧﻢ ﻛﺪﺍﻡ ﺁﻫﻨﮓ ﺑﺮﺍﻳــﺖ ﻋﺰﻳﺰ ﺍﺳﺖ
    ﻭ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﺎﺭ ﮔﻮﺵ ﻣﻴﺪﻫﻲ ؛ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ
    ﺣﺎﻻ ﺗﻮ ﻫﻲ ﻧﺒﺎﺵ ...
    ﺑﻼﺧﺮﻩ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﻱ ﻣﻦ ﺑﻪ ﮔـــﻮﺵِ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﻴﺪ ...
    ﺷﺎﻳﺪ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺑﻌﺪ ....
    ﻧﻤﻴﺪﺍﻧﻢ ...
    ﺷﺎﻳﺪ ﺧﻴــــــﻠﻲ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ پسرت ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪ ...
    ﻭﻗﺘﻲ ﺩﻳﺪﻱ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﻭﺍﺭ ﻋﺸﻖ ﻣﻴﻮﺭﺯﺩ ﺑﻪ دختري"
    ﺑﯽ ﺍﺧﺘـــﯿﺎﺭ ﻣـــﺮﺍ ﯾﺎﺩ ﮐﻨــﯽ !! ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ؟ !
    ﺣﺘﻲ ﺧـــﻴﻠﻲ ﺳﺎﻝِ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﭘﺲ ﻟﺮﺯﻩ
    ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺗـــﻮ ﺭﺍ ﺑــﻪ ﻫﻢ ﺑﺮﯾــﺰﻧﺪ !
    ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺍﺕ ﻣﻲ ﺭﺳﺎﻧﻢ ..
    ﯾﮑــﺮﻭﺯﺑﺸﮑﻨﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ....
    پسرت ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏــﻮﺵ ﻣﻴﮕﻴﺮﻱ ...
    ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﺎﯼ ﻭ ﺯﻳﺮِ ﻟﺐ ﻣﻴﮕﻮﻳﻲ ....
    " ﭼﻘﺪﺭ ﺷﺒﻴﻪ ﺑــــﻪ ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﻫﺴﺘﻲ " ﻭ ﺁﻥ ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ، ﻗﻄﻌﺎ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    میخواستم بگویم تا به حال شده است که دو نفری روبروی آینه دستشویی یک و نیم متریتان بایستید و باهم مسواک بزنید و درون آینه با دهن پر از کف باهم حرف بزنید و بعد به این میزان حماقت شیرینتان بخندید ؟
    میخواستم بگویم تا به حال شده چهار ساعت تمام روی یک مبل یک نفره به یکدیگر گره بخورید و از یک اتفاق ده دقیقه ای ساده که در سوپر مارکت آقای طهماسبی اتفاق افتاده بود برای هم داستان تعریف کنید ، چرت و پرت بگویید ؟
    میخواستم بگویم شده است کلید نیاورده باشی و تندت گرفته باشد مثل دوران کودکی و بعد پنج دقیقه پای آیفون اذیتت کند تا در را وا کند ، بگوید قیافه ی یوگی را در بیاور با این اینکه آیفون تصویری نیست ، احمق دم آیفون بگوید: خب تو خودت بکن ، من مسئول کلید نداشتنت نیستم ، بعد هار هار بخندد ؟
    میخواستم بگویم شده است زنگ بزنی و بگویی کجایی و بگوید با مادر شوهرم اومدم خرید برای شوهرم ؟ و بعد تو بدانی که آن بار اولیست که با مادرت ملاقات داشته ؟ تا به حال شده چنین قندی در دلت آب شود ؟
    میخواستم بگویم شده شرط بندی را ببازی و شرط آن باشد که سه شب تمام پتو مال او شود و تو سر خروس خوان صبح منت پتو را بکنی ؟
    میخواستم بگویم شده است توی برف تو را مجبور کند که با شلوارک و دمپایی بروی سوپر سر کوچه خرید کنی و موقع رفت و برگشت هار هار از روی پنجره آشپزخانه که رو به کوچه است به تو بخندد ؟
    میخواستم بگویم شده است به بهانه ی بستن دکمه پیراهن بیاید داخل اتاق پُرُو آن بوتیک خوشگله سر میدان و ببوستت و بعد بگوید " تقصیر من نیست ، اینقدر خوشتیپ شدی که آدم نمیتونه جلو خودش رو بگیره .. "
    میخواستم بگویم شده است ساعت سه صبح زنگ بزند و بگوید : دوستم داری ؟ و بعد بگوید خب خیالم راحت شد ، بخواب بخواب !
    میخواستم بگویم شده است کل کوچه پس کوچه های شهر را که موقع ترافیک ساعت هفت ، هشت غروب حکم جاده ابریشم را پیدا میکند ، پیاده قدم زده باشید و همه اش را یادش بدهی ؟
    میخواستم بگویم ، میخواستم خیلی چیزها بگویم به کسی که روبرویم نشسته بود و خیلی آسان میگفت : آره میدونم ، میفهمم ، اما آخر دنیا که نیست !
    من از خیلی ها این را شنیده ام عزیز جان ،
    از قضا میخواهم بگویم اتفاقا اینجا درست آخر دنیاست ،
    بله ، آخر دنیا درست همینجاست ،
    آخر دنیا برای هر کسی یک جاست ،
    و برای من دقیقا همین نقطه آخر دنیاست
    میخواستم همه ی اینها را بگویم ، اما حرفهایم را خوردم تا سیر بمانم
    و بعد تبسم کردم
    تبسم کردم
    و تبسم کردم ..
    همین
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    شانه
    کلمه ی به شدت عاشقانه ای ست!
    که فرقی ندارد
    مال تو باشد
    _که بکشم به موهایت. . .
    یا مال من
    _که سرت را بگذاری رویش!
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    گاهی حواسم را پرت می کنم ...
    می افتد
    جایی حوالی خیال تو
    و دلم گرم می شود به داشتنت
    و تو اما
    چگونه
    اینقدر بی منی؟
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    شانه
    کلمه ی به شدت عاشقانه ای ست!
    که فرقی ندارد
    مال تو باشد
    _که بکشم به موهایت. . .
    یا مال من
    _که سرت را بگذاری رویش!
     
    بالا