دلنوشته علی قاضی نظام

Mahsaw2000

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/06/30
ارسالی ها
1,089
امتیاز واکنش
31,957
امتیاز
816
محل سکونت
ب ت چ:/
.
اين روزها
بي حواس ترين زن دنيا منم
كه در گذر از ميان مردم شهر
با هر عطري به ياد تو
مـسـ*ـت مي شوم
و در چهار خانه ي
هر پيراهني شبيه تو
بيتوته مي كنم

اين روزها
هستي وُ نيستي
و ميان بي حواسي هاي معلقم
قدم مي زني

تو را مي گردم
در ميان تمام كساني كه شبيه تو نيستند
و سراغ تو را
از شلوغ ترين خيابان هاي شهر مي گيرم

نيستي كه نيستي
و من
بي حواس ترين زن دنيا
كه هر چه مي كنم
حواسم از تو
پرت نمي شود كه نمي شود
 
  • پیشنهادات
  • Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    در من یک تیمارستان وجود دارد
    یک تیمارستان با هفتاد تختخواب
    هفتاد تختخواب با هفتاد دیوانه
    و سخت ترین کار دنیا را من میکنم
    زمانی که از من می پرسند : خوبی ؟!
    و من باید یک تیمارستان هفتاد تختخوابی را آرام کنم و با متانت صادقانه ای بگویم
    " بله ، امروز خیلی خوبم "
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    .
    می گویند "قانون است" ....
    که زن بنشیند ، تا مرد نازش را بکشد...
    زن کم باشد ، تا مرد بماند...
    می گویند " مرد ها پررو می شوند " ، از شنیدنِ دوستت دارم.....!!!
    من اما می گویم " این قانون ها " ، مفت هم نمی ارزد !!!
    این ها قانون نیست اصلا... !
    این ها یک مشت غرورهایِ ظریف است که بعضی ها چاشنیِ بی مهری اشان می کنند...
    آنقدر درگیرِ این خزعبلات شده ایم که هرچیزی غیر از این ها را " رویا " می پنداریم...
    نه جانم ...!
    صاف و ساده و صمیمی بودن " رویا " نیست ، حقیقتیست که ما قایمش کرده ایم برایِ خاطرِ خیالاتِ باطلِ خودمان ...! ** مرد و زن ندارد ** به نقطه ((( مـــــــــــــا ))) شدن که رسیدی ...
    شورانگیز ترین باش برایِ عاشقانه هایت...
    میانِ جمع رویش را ببوس...
    میانِ مردم فریاد بزن " دوستت دارم "....
    و اگر کسی چشم غره ای رفت...
    دعایش کن " تا عاشق شود ".....
    .
    همین
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    تو را به سبک خودم دوست دارم !
    من دنباله روی عشق دیگران نیستم …
    من برای تو نمی میرم تا لباس عزا تنت کنم ، نه !!
    این دوست داشتنی احمقانه خواهد بود …
    برایت زنده بمانم بهتر است …
    هیچکس تو را مثل " من " دوست ندارد !
    پس تو را مثل " من " دوست خواهم داشت ..
    تو مجبور نیستی شعرهایم را دوست داشته باشی !
    مجبور نیستی دعوا نکنی !!
    مجبور نیستی همیشه لبخند بزنی !!!
    مجبور نیستی که خودت را مجبور کنی مرا دوست داشته باشی
    من دوست داشتنم را به تو ثابت نمی کنم …
    همیشه حرف هایت را نمی پذیرم
    قول نمی دهم هیچوقت فراموشی نگیرم
    من حتی قول نمی دهم که هیچوقت روز تولدت را از یاد نبرم
    تو مجبور نیستی باور کنی !!
    اما باور نکردن تو از دوست داشتن من نمی کاهد …
    این سبک من است !
    و فقط من هستم که میتواند اینگونه تورا دوست داشته باشد …
    من تو را به سبکی خاص ،
    به سبک خودم دوست دارم ..
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    همسرم قبل از ازدواج با من عاشق دخترخاله اش بود و قسمت هم نشده بودند. دخترخاله زودتر ازدواج کرده بود و همسرم هم پس از معرفی توسط یک آشنا، مرا دید و با هم ازدواج کردیم.
    عادت داشت که بعد از سرکارش و تعطیلی مغازه، با رفقای باب و ناباب جمع شوند و الواتی کنند و من هر شب تا نیمه شب منتظر او بودم. گاهی شام خورده بود و گاهی نه و من فقط سکوت میکردم.
    وضع مالیمون بد نبود و دو طبقه خانه داشتیم. طبقه بالا اتاق خوابها و حمام و طبقه پائین آشپزخانه و پذیرائی ... تولد همسرم بود و از دو طرف مهمان داشتیم. وسط مهمانی بود که متوجه شدم همسرم نیست و کمی طول کشید. رفتم طبقه ی بالا که ببینم چرا نیست و اگه کاری هست انجام بدم و ... بالا رفتم و در اتاق خوابمان را باز کردم و صحنه ای دیدم که امیدوارم هیچ زن متاهلی نبیند.
    همسرم و دخترخاله اش. چیزی نگفتم و ...
    بعد از مدتی که از ازدواج ما گذشت،دخترخاله همسر بدلیل نداشتن تفاهم، از همسرش جدا شده بود و حالا شده بود یک زن آزاد !!!
    تمام توفانی که در درونم برپا شده بود را کنترل کردم و سریع پائین آمدم. بفاصله ی کمی همسرم و دخترخاله پائین آمدند و مثل موش تا آخر مهمانی هردو با ترس و لرز در گوشه ای نشسته بودند.
    مهمانی تمام شد و من با کنترل بسیار خیلی عادی جشن را ادامه دادم و انگار نه انگار.
    حالا بقیه داستان از قول آقا:
    اصلا فکر نمیکردم در آن شلوغی مهمانی همسرم ببالا بیاید و مچ ما را بگیرد. شرایط خیلی بدی بود. سریع لباس پوشیدیم و با فاصله آمدیم پائین تا جلب توجه نکنیم.
    هرآن منتظر برپائی طوفان عظیمی از جانب همسرم بودم. اما انگار نه انگار که این زن چه دیده.
    جشن را با روی خوش ادامه داد و با مهربانی بمن هدیه داد و بقیه هدیه دادند و کم کم مهمانهای دورتر که میرفتند و پدر مادرهایمان فقط مانده بودند، هرآن منتظر بودم تا همسرم دیده هایش را بیان کند. دخترخاله که سریع بعد شام و کیک رفت و همسرم خیلی عادی با او برخورد کرد.
    هرچه تنهاتر میشدیم ترسم بیشتر میشد اما خانمم انگار نه انگار !!!
    پدر و مادرم رفتند و قبل آنها هم پدر و مادر و برادر همسرم. از بدرقه که برگشتم دیدم همسرم مشغول جمع و جور کردن پذیرائی و جمع کردن بشقابهای پیش دستی و ... بود. کمی کمکش کردم و باز منتظر طوفان بودم. خیر خبری نبود
    رفتم خوابیدم ... مگر خوابم میبرد
    همسرم آمد و بعد چند دقیقه خوابش برد اما من تا صبح دنده به دنده میشدم. فردا صبح، شنبه بود و سرکار رفتم. همسرم هم طبق معمول صبحانه ام را آماده کرده بود و بزور دو لقمه ای با چای قورت دادم و دیدم قابلمه ای از غذای شب گذشته برایم گذاشته بود و گفت که دیگه مجبور نشی ناهار بری بیرون و من تشکری کردم و بیرون زدم.
    دوستانم وقت ناهار از دستپخت همسرم خوردند و چقدر تعریف کردند و من حس خوش و ناخوش بدی با هم داشتم. آخر شب کمی زودتر از پیش رفقا برگشتم و دیدم مثل همیشه همسرم منتظر من هست تا باهم شام بخوریم. سفره رنگین تر بود و بازهم فردا قابلمه غذا و ... من منتظر دعوا بودم و او انگار نه انگار که ...
    شب باز کمی از شب قبل زودتر برگشتم و ...
    همسرم روزبروز محبتش را بیشتر میکرد و من اسارت بدی را تحمل میکردم ... منتظر بودم تا دعوا را شروع کند و من بتوانم برخش بکشم که اورا از اول دوست نداشتم و عاشق دخترخاله ام بودم و هستم و ... ولی انگار نه انگار ...
    رویم نمیشد چندان نگاهش کنم ولی کم کم شجاعت پیدا کردم و یک شب سیر نگاهش کردم و تازه زیبائیهای همسرم را دیدم ... شبیه دخترخاله نبود اما زن بود با همه زیبائیهای زنانه اش ...
    اما من مغرور، مرد بودم !
    مگر میشد اسیرم کند؟در برابر خــ ـیانـت من،نه تنها برویم نیاورده بود بلکه سعی میکرد هرچه بیشتر محبت کند.
    شبهازودتر و زودتر بخانه می آمدم و متلک های دوستان را بجان میخریدم و میگفتم : آره بابا من مرغم.
    یک شب که دیگه بریده بودم رو به همسرم کردم و گفتم : تو پدر منو درآوردی! تو اعصابمو خرد کردی!
    تو ...پس چرا دعوا نمیکنی؟ چرا سرزنشم نمیکنی؟ بجاش بهم محبت میکنی که چی؟
    همسرم سرش پائین بود و گفت که حتما کمبودی از طرف من داشتی که بطرف دخترخاله ات کشیده شدی! من سعی کردم که کمبودهای گذشته را جبران کنم !همین!
    خرد شدم و شکستم ... من کجا بودم و او کجا...
    بعد از آن شب دیگر سراغ دخترخاله ام نرفته بودم و ارو خبری نداشتم ولی ناخودآگاه اورا با همسرم مقایسه کردم و طلاق او را و ...

    همسرم موفق شد از من مردی بسازد که همه جوره چاکر زنش هست و ازینکه بهش زن ذلیل بگن، ناراحت نمیشه و افتخار میکنه ذلیل همچین زن توانائیه که آبروی مردشو خرید.

    خانمها میبخشند ولی هیچوقت فراموش نمیکنند!
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    زن و مرددعواشون شد!

    باهم قهرن!

    باهم حرف نمیزنن!

    حتی به هم نگاه هم نمیکنن!

    صدای زنگ تلفن:

    زن گوشی رو برمیداره.

    مردمیشنوه که دوستای زن به استخر دعوتش کردن!

    مردباخودش فکر می کنه:
    کاش همین الان قبول کنه و بره، تا چندساعتی تنها باشم وآروم شم!

    صدای زنگ تلفن:

    مرد گوشی رو برمیداره.

    زن میشنوه که دوستای مرد برای دیدن فوتبال دعوتش کردن!

    زن با خودش فکر میکنه:
    کاش قبول نکنه. کاش نره. کاش همین الان بیاد پیشم و بگه: میدونم ازم دلخوری. واسة همین نمیرم تاباهم باشیم و اگه ناراحتت کردم از دلت در بیارم.

    مردها برای آروم شدن نیاز به خلوت دارن.
    زنها برای آروم شدن نیاز به حمایت...
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    هیچ می دانی
    عکس هایی که از خودت
    می فرستی برایم ،
    پراسترس ترین اتفاق زندگی منند!؟ عکس هایی که
    یکی پس از دیگری
    در حافظه ی گوشی سیو می کنم
    بی آنکه درست نگاهشان کنم... حتی در خاطرم نمانده
    که توی آن عکس برفی
    شال گردن انداخته بودی یا نه ... یا توی آن عکس ظهرِ تابستانی ات
    عینک دودی به چشم داشتی یا نداشتی ... فقط به طرز احمقانه ای
    خودم را عذاب می دهم که:
    حالا که «من» این عکس ها را نینداخته ام،
    نکند عکاس، «او» باشد!؟
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    ﺑﻪ ﺷﮏ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻗﺴﻢ
    ﺯﻧﯽ ﮐﻪ
    ﺍﺯ ﻟﺠﺎﺟﺖ ﭘﺎﯼ ﺁﻏﻮﺷﺖ، ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺭﺩ،
    ﻧﺠﯿﺐ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ
    ﻧﮋﺍﺩ ﺍﺻﯿﻞ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﮐﻪ
    ﺑﯽ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ،
    ﺗﻤﺎﻡِ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .. ﮐﻪ
    ﺑﯽ ﺑﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﺭﯼِ ﺷﯿﻄﻨﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ
    ﺟﺰ ﺑﻪ ﻭﻗﺖِ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﮐﺎﺭﮤ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ..
    ﺑﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺸﻮﺵ ﻗﺴﻢ
    ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻣﺮﺩ،
    ﭘﺸﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
    ﺁﺑﺮﻭ ﺩﺍﺭِ ﻋﺸﻘﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﻌﺮﺽ ﺍﻧﻘﺮﺍﺽ .. ،
    ﺑﻬﺎﻧﻪ ﮔﯿﺮ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﯾﻌﻨﯽ
    ﯾﮏ ﺟـــــﺎﯼ ﻗﻠﺒﺶ ﻣﯽ ﻟﻨﮕﺪ .. ﯾﻌﻨﯽ،
    ﺁﺭﺍﻡ ﺁﻏﻮﺷﺶ ﺷﻮ
    ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﺑﻨﺸﯿﻦ .. ﺗﺎ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ
    ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺗﺸﺪﯾﺪ ﺭﻭﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺵ
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    مَن بَرای ِ تو چَتری بیش نبودم…
    بـاران که تَمام شُد
    فَراموشَم کَردیـــــــ !
    تو تَنها هَم قَدَم ِ بـــــاران می خواستی!
    اَما مَن
    خودِ بــــــــــــاران شُدَم بَعد اَز آن ...
     

    Mahsaw2000

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/30
    ارسالی ها
    1,089
    امتیاز واکنش
    31,957
    امتیاز
    816
    محل سکونت
    ب ت چ:/
    .
    دوستت دارم"
    "دوستت دارم"
    "دوستت دارم"
    گاهی عجیب
    شبیه دستگاه کپی ام
    تو فکر جزوه ای که،
    حتما خواهی خواند..
    شایدم " دووووووووستت دارم "
    مثل کتری
    که سوت میکشید
    برای "ماگ" توی دستانت

    می توان بارها با صدای اشیاء گفت،
    رفت توی آیفون،
    کوک شد توی زنگ یک ساعت،
    تا هر بار
    در را
    به روی "دوس/تت/دا/رم" های من باز کنی
    یا صبح
    با صدای "ددووسستتتتددااررمم"
    از خواب بپری

    می توان بارها با صدای اشیاء گفت،
    مثل آبپاش گلدان ها، توی تراس
    مثل ناودان بعد از باران
    یا این شیر آب
    که با صدای من چکه میکند

    د
    و
    س
    ت
    ت
    د
    ا
    ر
    م"
    .
     
    بالا