*REIHANEH*
کاربر نگاه دانلود
- عضویت
- 2015/11/20
- ارسالی ها
- 2,399
- امتیاز واکنش
- 24,204
- امتیاز
- 706
افسانه هاي شادي از زبان دکتر راس هریس :
1 شادي يک حالت طبيعي براي همة انسان‌ها است.
اغلب فرهنگها بر اين باورند که انسان‌ها طبيعتاً بايد خوشحال باشند ولي آمار و ارقام اين باور را تائيد نمي کنند. به ياد داشته باشيد که در جهان از هر ده بزرگسال يک نفر خودکشي مي کند و از هر پنج نفر، يک نفر دچار افسردگي است. علاوه بر اين آمارها نشان مي دهند که احتمال بروز اختلالات رواني در مراحل مختلف زندگي افراد حدود 30 درصد است.
وقتي که شما مسائل و مشکلاتي هم چون تنهايي، طلاق، استرس کار، بحران ميانسالي، مشکلات جنسي، مسايل ارتباطي، خشونت خانگي، انزواي اجتماعي، تبهکاري، پيش داوري، عزت نفس پايين، خشم مزمن و فقدان معنا و هدف در زندگي را در ذهن خود مجسم کنيد، به اين نتيجه خواهيد رسيد که شادي واقعي در زندگي به چه ميزان کمياب است. متأسفانه، بسياري از انسان‌ها بر اين باورند که به غير از آن ها، افراد ديگر همگي خوشحال هستند و اين باور اشتباه، موجب ايجاد نارضايتي بيشتر در آن‌ها مي شود.
2 اگر شاد نباشيد، پس انسان معيوبي هستيد!
در اکثر ملتها همانند جوامع غربي، درد و رنج رواني، غيرطبيعي و به عنوان يک ضعف و بيماري در نظر گرفته مي شود. اين بدان معنا است که وقتي ما به ناچار، افکار و احساسات دردناکي را تجربه مي کنيم اغلب از خود به خاطر ضعيف و يا احمق بودن انتقاد مي کنيم. برخی از متخصصان سلامت نيز با به کار بردن عناويني چون «تو افسرده هستي» در اين فرآيند مشارکت دارند زيرا اين عناوين و برچسبها صرفاً به ما مي فهماند که ناقص و معيوب مي باشيم. این در حالی است که فرآيندهاي طبيعي تفکر در ذهن يک انسان سالم طبيعتاً به درد و رنج روانشناختي منجر خواهد شد. شما معيوب نيستيد، ذهن شما فقط در حال انجام وظيفه است و در واقع به همين دليل، رشد و نمو يافته است.
3 براي ساختن يک زندگي بهتر ما بايد از احساسات منفي رهايي يابيم.
فرهنگهايي که انسان‌ها را به يافتن شادي تشويق مي کنند، از آن‌ها مي خواهند که احساسات منفي خود را به حداقل کاهش دهند و احساسات مثبت را جايگزين کنند. اين يک تئوري زيبا و پرمعنا است. اما چه کسي مي خواهد که احساسات ناخوشايند را تجربه کند؟
نکته در اين است که همة چيزهاي ارزشمندي که در زندگي ما وجود دارند، احساسات خوشايند و ناخوشايند فراواني را با خود به همراه مي آورند. براي مثال در يک رابطة صميمانة طولاني مدت، اگرچه شما احساسات شگفت انگيزي چون عشق و نشاط را تجربه مي کنيد ولي به ناچار احساساتي چون نااميدي و تباهي را نيز تجربه خواهيد کرد.
چيزي به عنوان يک همسر کامل و بدون نقص وجود ندارد و دير يا زود، اختلاف سليقه ها و کشمکش ها خود را نشان خواهند داد. اين حقيقت شامل همة وظايف و مسائل مهم زندگي ما است. اگر چه آن‌ها اغلب احساساتي چون هيجان و اشتياق به همراه دارند ولي معمولاً استرس، ترس و اضطراب را نيز به دنبال خواهند داشت. بنابراين اگر شما افسانة شماره 3 را باور داشته باشيد با مشکل بزرگي مواجه خواهيد شد. زيرا ساختن يک زندگي بهتر بدون تجربه کردن احساسات ناخوشايند تقريباً غيرممکن مي باشد.
4 شما بايد بتوانيد افکار و احساسات خود را کنترل کنيد.
حقيقت اين است که ما کنترل بسيار کمي بر افکار و احساسات خود داريم. اين بدين معنا نيست که ما هيچ کنترلي بر آن‌ها نداريم، بلکه صرفاً کنترل ما از آن چه متخصصان از ما مي خواهند بسيار کمتر است. با اين وجود، ما مي توانيم کنترل بسيار زيادي بر اعمال و رفتارهاي خود داشته باشيم و اين کنترل از طريق انجام فعاليتهايي براي ايجاد يک زندگي پرمعنا و غني اعمال خواهد شد. بسياري از برنامه هاي خودياري بر اساس افسانة شمارة 4 شکل گرفته اند. براي مثال، بسياري از رويکردها به شما مي آموزند تا افکار منفي ذهنتان را مشخص سازيد و افکار مثبت را جايگزين آن‌ها کنيد. رويکردهاي ديگر شما را به تکرار کردن جملات مثبتي چون «من هميشه قوي و توانا هستم»، «هر آنچه که اتفاق مي افتد موجب شادي و رضايت من است» تشويق مي کنند.
برخي ديگر نيز از شما مي خواهند تا خود را همان گونه که مي خواهيد در ذهنتان مجسم کنيد و زندگي رويايي تان را براي خود به تصوير کشيد . درون مايه ی اصلي همه اين رويکردها اين است : اگر شما با افکار و تصورات منفي خود مقابله کنيد و ذهن خود را به افکار و تصورات مثبت مشغول کنيد ، به شادي دست خواهيد يافت . ولي بايد گفت که اي کاش زندگي تا اين اندازه آسان بود !
1 شادي يک حالت طبيعي براي همة انسان‌ها است.
اغلب فرهنگها بر اين باورند که انسان‌ها طبيعتاً بايد خوشحال باشند ولي آمار و ارقام اين باور را تائيد نمي کنند. به ياد داشته باشيد که در جهان از هر ده بزرگسال يک نفر خودکشي مي کند و از هر پنج نفر، يک نفر دچار افسردگي است. علاوه بر اين آمارها نشان مي دهند که احتمال بروز اختلالات رواني در مراحل مختلف زندگي افراد حدود 30 درصد است.
وقتي که شما مسائل و مشکلاتي هم چون تنهايي، طلاق، استرس کار، بحران ميانسالي، مشکلات جنسي، مسايل ارتباطي، خشونت خانگي، انزواي اجتماعي، تبهکاري، پيش داوري، عزت نفس پايين، خشم مزمن و فقدان معنا و هدف در زندگي را در ذهن خود مجسم کنيد، به اين نتيجه خواهيد رسيد که شادي واقعي در زندگي به چه ميزان کمياب است. متأسفانه، بسياري از انسان‌ها بر اين باورند که به غير از آن ها، افراد ديگر همگي خوشحال هستند و اين باور اشتباه، موجب ايجاد نارضايتي بيشتر در آن‌ها مي شود.
2 اگر شاد نباشيد، پس انسان معيوبي هستيد!
در اکثر ملتها همانند جوامع غربي، درد و رنج رواني، غيرطبيعي و به عنوان يک ضعف و بيماري در نظر گرفته مي شود. اين بدان معنا است که وقتي ما به ناچار، افکار و احساسات دردناکي را تجربه مي کنيم اغلب از خود به خاطر ضعيف و يا احمق بودن انتقاد مي کنيم. برخی از متخصصان سلامت نيز با به کار بردن عناويني چون «تو افسرده هستي» در اين فرآيند مشارکت دارند زيرا اين عناوين و برچسبها صرفاً به ما مي فهماند که ناقص و معيوب مي باشيم. این در حالی است که فرآيندهاي طبيعي تفکر در ذهن يک انسان سالم طبيعتاً به درد و رنج روانشناختي منجر خواهد شد. شما معيوب نيستيد، ذهن شما فقط در حال انجام وظيفه است و در واقع به همين دليل، رشد و نمو يافته است.
3 براي ساختن يک زندگي بهتر ما بايد از احساسات منفي رهايي يابيم.
فرهنگهايي که انسان‌ها را به يافتن شادي تشويق مي کنند، از آن‌ها مي خواهند که احساسات منفي خود را به حداقل کاهش دهند و احساسات مثبت را جايگزين کنند. اين يک تئوري زيبا و پرمعنا است. اما چه کسي مي خواهد که احساسات ناخوشايند را تجربه کند؟
نکته در اين است که همة چيزهاي ارزشمندي که در زندگي ما وجود دارند، احساسات خوشايند و ناخوشايند فراواني را با خود به همراه مي آورند. براي مثال در يک رابطة صميمانة طولاني مدت، اگرچه شما احساسات شگفت انگيزي چون عشق و نشاط را تجربه مي کنيد ولي به ناچار احساساتي چون نااميدي و تباهي را نيز تجربه خواهيد کرد.
چيزي به عنوان يک همسر کامل و بدون نقص وجود ندارد و دير يا زود، اختلاف سليقه ها و کشمکش ها خود را نشان خواهند داد. اين حقيقت شامل همة وظايف و مسائل مهم زندگي ما است. اگر چه آن‌ها اغلب احساساتي چون هيجان و اشتياق به همراه دارند ولي معمولاً استرس، ترس و اضطراب را نيز به دنبال خواهند داشت. بنابراين اگر شما افسانة شماره 3 را باور داشته باشيد با مشکل بزرگي مواجه خواهيد شد. زيرا ساختن يک زندگي بهتر بدون تجربه کردن احساسات ناخوشايند تقريباً غيرممکن مي باشد.
4 شما بايد بتوانيد افکار و احساسات خود را کنترل کنيد.
حقيقت اين است که ما کنترل بسيار کمي بر افکار و احساسات خود داريم. اين بدين معنا نيست که ما هيچ کنترلي بر آن‌ها نداريم، بلکه صرفاً کنترل ما از آن چه متخصصان از ما مي خواهند بسيار کمتر است. با اين وجود، ما مي توانيم کنترل بسيار زيادي بر اعمال و رفتارهاي خود داشته باشيم و اين کنترل از طريق انجام فعاليتهايي براي ايجاد يک زندگي پرمعنا و غني اعمال خواهد شد. بسياري از برنامه هاي خودياري بر اساس افسانة شمارة 4 شکل گرفته اند. براي مثال، بسياري از رويکردها به شما مي آموزند تا افکار منفي ذهنتان را مشخص سازيد و افکار مثبت را جايگزين آن‌ها کنيد. رويکردهاي ديگر شما را به تکرار کردن جملات مثبتي چون «من هميشه قوي و توانا هستم»، «هر آنچه که اتفاق مي افتد موجب شادي و رضايت من است» تشويق مي کنند.
برخي ديگر نيز از شما مي خواهند تا خود را همان گونه که مي خواهيد در ذهنتان مجسم کنيد و زندگي رويايي تان را براي خود به تصوير کشيد . درون مايه ی اصلي همه اين رويکردها اين است : اگر شما با افکار و تصورات منفي خود مقابله کنيد و ذهن خود را به افکار و تصورات مثبت مشغول کنيد ، به شادي دست خواهيد يافت . ولي بايد گفت که اي کاش زندگي تا اين اندازه آسان بود !
