رویداد رویداد دانشجو

  • شروع کننده موضوع ZaH'ra
  • بازدیدها 2,270
  • پاسخ ها 34
  • تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ZaH'ra

ZrYan
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/11/02
ارسالی ها
1,354
امتیاز واکنش
49,362
امتیاز
1,036
«بسم الله الرحمن الرحیم»

سلام و ابتسام خدمت کاربران عزیز نگاه دانلود
با هجدهمین رویداد و برای گرامیداشت روز دانشجو، همراه با خانواده بزرگ نگاه دانلود هستیم.

lc2i_16azar.jpg


روز قلم‎های تیز، روز فکرهای خلاق
روز اندیشه‎های نو، روز تو، روز دانشجو مبارک.


mwnz_ecole_023.gif


برای بزرگداشت این روز، رویدادی ترتیب داده شده است.
لطفاً تاپیک را با دقت مطالعه کنید.

توضیحات رویداد:
در این رویداد شما باید خاطرات جالب خودتان را از دانشگاه و دوران دانشجویی تعریف کنید. برای تبادل خاطرات با دوستانتان، حتماً متن را علاوه بر گوگل‌فرم، در این تاپیک هم بفرستید.
دقت کنید رعایت تمامی موارد ذکرشده، برای دریافت نشان الزامی‎ست.

زمان ارسال فرم تا 16 آذر، ساعت 23:59
Please, ورود or عضویت to view URLs content!


*جایزه رویداد:
به تمامی شرکت‌کنندگان، نشان رویداد دانشجو «
61_1542650014l.jpg
» اهدا می‌شود.


* قوانین رویداد:
1- موارد خلاف قوانین انجمن ممنوع است.
2- تنها یک‌بار می‌توانید فرم را پر کنید.


موفق باشید
کادر مدیریت انجمن نگاه دانلود
e2l4_1391.gif
 
  • پیشنهادات
  • Pari_A

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/02/27
    ارسالی ها
    2,766
    امتیاز واکنش
    14,439
    امتیاز
    746
    یه‌بار توی سالن داشتیم با بچه‌ها بلندبلند استادا رو مسخره می‌کردیم و می‌خندیدیم که از شانس بدمون یکی از استادا پشت سرمون ظاهر شد و کلی بهمون تیکه انداخت و ما هی خجالت کشیدیم. آخرشم اسم من یکی رو فقط پرسید. آخر ترم، میان‌ترم بهم کم داده بود-_-
     

    !!!!F!!!!

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/01
    ارسالی ها
    6,626
    امتیاز واکنش
    24,157
    امتیاز
    891
    خوب از سوتی دادن بچه ها خاطره هست من از دوره شیرین(خیلی)انتخاب واحد می نویسم
    ترم پیش استادمون گفت اگر درسی با استادی می خواهید بگید بزارم برای ترم بعد در اولویت(استاد ترم پیشمون مدیر گروه مون بود)ما تابستون نوشتیم دادیم بهش:| بعد موقع انتخاب واحد اون استادها ارائه دادند فقط یک جوری ارائه ها رو گذاشت که ماها نتونستیم برداریم:| هی فقط بانی خیر شدیم خودم یک درسی رو دوترم برنداشتم که با اون استاد که می خواستم بردارم بازم این ترم نشد :| با همون که خوشم نمی اومد برداشتم:|
    آخ که انتخاب واحد و رفتن برای واحد گرفتن پیش مسئول گروه چقدر بده هی خدا
     
    آخرین ویرایش:

    SHahRAshOB

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/06
    ارسالی ها
    1,543
    امتیاز واکنش
    22,715
    امتیاز
    861
    زمانی که دانشجوی دوره ی کارشناسی بودم، یه بار با دوستا ردیف یکی مونده به آخر کلاس نشسته بودیم، من خسته شده بودم. خیلی آروم و نجواگرانه، توی گوش دوستم گفتم: من خیلی خسته ام، پس این کی کلاسو تموم می کنه...؟
    یهو دیدم استاد از پای تخته برگشت، ماژیکو تکون داد و گفت: پنج دقیقه دیگه می ریم خانم، صبر کن...
    نمی دونستم شاخ دربیارم، بخندم یا خجالت بکشم25r30wi
    اخرشم استاد گفت بچه ها من پشت سرمم چشم داره، گوشمم خیلی تیزه
    یه نگاهی هم به من انداخت:campe45on2:که هنوزم یادم نرفته
     
    آخرین ویرایش:

    Gloria

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/07/23
    ارسالی ها
    477
    امتیاز واکنش
    27,626
    امتیاز
    751
    محل سکونت
    تهران
    روزی که قرار بود برای ثبت نام دانشگاه بریم، به مدت ۴۵ دقیقه واسادم توی صف تا مدارکم رو تحویل بدم بعد که نوبتم شد مسئول ثبت نام چپ چپ نگام کرد گفت اینجا صف نظام وظیفه است دخترم واسه پسراست تو برو صف بعدی :/

    یکی دیگه اشم موقع انتخاب واحد بود که هر چی کد می زدم تو سایت ارور می داد. از اونجایی که داشت مدت حذف و اضافه تموم می شد مجبور شدم همون روز برم دانشگاه با توپ پر رفتم آموزش گفتم کد درسایی که ارائه کردید ارور می ده. مسئول آموزشمونم زن به شدت دوست داشتنیه :/ کلی غر زد که امکان نداره همچین چیزی باشه. از من اصرار بود از اون انکار. آخر سر راضی شد بریم سایت دانشگاه بهش نشون بدم مشکل دارم. رفتیم نشستم پشت سیستم سایتو باز کردم کد زدم ارور داد با یه لبخند پیروزمندانه زل زدم به مسئول آموزش که دیدم دارم با تاسف نگام می کنه . یه چند دقیقه سر تکون داد آخرم گفت اینایی که تو وارد کردی کد درسای ارشدن :/ برو تو صفحه خودت درسای کارشناسی رو انتخاب کن. هنوز که منو می بینه می پرسه مشکل انتخاب واحدت حل شد ارشدی -_-
     
    آخرین ویرایش:

    مروارید 781

    نویسنده سطح یک
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/12/24
    ارسالی ها
    549
    امتیاز واکنش
    66,897
    امتیاز
    1,103
    محل سکونت
    خونه‌:/
    امسال لیگ قهرمانان آسیا بازی پرسپولیس توی فینال واسه‌م دردسر شد:/دانشکده‌مون توی آمفی تئاتر فوتبال پخش می‌کرد. بچه‌های عشق فوتبال کلاس، از اون جایی که بازی اول ساعت نه و نیم صبح بود حاضر نشدن برن سر کلاس و البته نذاشتن بقیه هم برن... هیچی دیگه همه دسته جمعی پا شدیم رفتیم فوتبال دیدیم...بدیش این بود که با اون استاد دو تا کلاس پشت سر هم درسای متفاوت داشتیم، نیمه اول بازی تموم نشده بود، خبر اوردن استاد گفته هفته‌ی بعد امتحان میان‌ترم میگیره:/ اون روز پرسپولیس باخت. سر قضیه ی امتحان هفته‌ی بعدم حسابی روانم ریخت بهم... اون هفته سه تا امتحان داشتیم آخه... من خودم رو می‌کشتمم نمی‌تونستم بخونمشون خلاصه اون روز حسابی اعصابمون رو ریختن بهم...حالا جالبیش این بود که شده بودیم سوژه‌ی دانشکده... هر جا می‌رفتم داشتن راجع به ما حرف می‌زدن و می‌گفتن چه قدر بی‌شخصیتن:/ ( استاد بعد از کلاس درجا رفته بود پیش رئیس دانشکده که ما هم البته باهاش دو تا درس دیگه داریم و قضیه رو تعریف کرده بود!) یعنی یه هفته ورودیای نود و شیش شده بودن نقل محافل!
    خاطره‌ی دیگه هم بگم
    همون استاد....
    سر کلاس گفت این رو حل کنید، ما همه داشتیم نگاش می‌کردیم....بعد گفت با نگاه کردن جواب سوال درنمیادا! بنویسید... هر کی جوابش رو بگه یه نمره پایان ترم بهش میدم...بچه‌ها مشغول شدن... منم دیدم که خب یه نمره‌س بذار فکر کنم یه کم. بعد به نظرم رسید جوابش یه کمیتی هست به نام انتالپی!(البته با نگاه استدلال کردم) به استاد نگاه کردم و در کمال شجاعت گفتم:
    ــ استاد جوابش آنتالپی نمیشه؟
    استاد یه نگاه با ابروهای بالا انداخته تحویلم داد و گفت:
    ــ بیست و پنج صدم میدم:/
    البته بگم بچه‌هامون سر همون بیست پنج صدم هم داشتن از حسودی می‌ترکیدن:aiwan_lightsds_blum:
     
    آخرین ویرایش:

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    یه سری امتحان داشتیم بعد روز قبلش من مریض بودم. مهمون هم خونمون بود. خلاصه هیچی درس نخونده بودم و به یه بدبختی خودم رو به کلاس رسوندم.
    یک ربع از اومدن استاد سر کلاس می گذشت که من رسیدم.
    دیدم اصلا بچه های خودمون نیستن و به جز دو نفر، بقیه آقا بودن.
    همه صندلی ها هم پر شده بود و بچه ها داشتن جواب سوالای امتحان رو میدادن که استاد (آقای جمالی) تا دید من اومدم از جاش بلند شد و گفت و که برم بشینم سر جای خودش.
    روی میز استاد ما یه میکروفون کوچولو وصل هست که برای ضبط صوت فیلم های آموزشیه!
    آقا نگو این روشن بوده! من تا نشستم پشت میز. برگه امتحان رو گذاشت مقابلم و خودش رفت سمت ته کلاس که مراقب بقیه باشه.
    چشمتون روز بد نبینه که تا من چشمم به برگه و سوال های عجق و وجقش افتاد، آروم یکی کوبیدم توی پیشونیم و زیر لب گفتم وای تو روحش صلوات، بدبخت شدم.
    حالا من خبر نداشتم که صدای کوبیدن دست من و زمزمه های زیر لبم از طریق میکروفون داره توی کلاس پخش میشه و بقیه میشنون.
    هنوز حتی جواب یدونه از سوال ها رو نداده بودم که دیدم استاد داره به سمتم میاد.
    بدون این که چیزی بگه دقیقا اومد بالای سرم ایستاد و قشنگ تا پنج مین از جاش تکون نخورد.
    آخرش دیدم دستش رو برد سمت میکروفون و اون موقع متوجه نشدم چی کار کرد ولی بعد فهمیدم که داشته خاموشش می کرده.
    آروم جوری که بقیه نشنون بهم گفت سوال اول میشه گزینه X ، سوال دوم و ....
    تا ته برگه رو بهم گفت منم تند تند همه رو زدم که سرش رو تکون داد و گفت دفعه بعد درس نخونی من میدونم و تو!
    این رو که گفت، از کلاس بیرون رفت. یهو دیدم یکی از پسرای کلاس که ردیف اول نشسته بود داره صدام می زنه و میگه که جواب سوال فِلان چی میشه!
    منم چند سوال اول رو بهش گفتم که استاد اومد سر کلاس و ما فکر کردیم نفهمیده ولی یهو برگشت رو به پسره گفت فِلانی من همه جواب ها رو غلط گفتم، بیخودی تلاش نکن. از الان خودت رو افتاده فرض کن.
    با این که درس نخونده بودم ولی سرکلاس که گوش داده بودم و می دونستم جواب ها درست بودن.
    خلاصه همه خندیدم و برگه ها رو تحویل دادیم.
    هفته بعد اومدیم و برگه ها رو تحویل گرفتیم. من 100 شده بودم و اون بنده خدا رو نمیدونم چند شد ولی استاد انداخته بودنش و مجبور شد دوباره امتحان بده.
     

    serme

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/31
    ارسالی ها
    1,059
    امتیاز واکنش
    67,819
    امتیاز
    996
    محل سکونت
    شهررویا
    روزاول دانشگاه بود....بادوستم توی سالن منتظراومدن استادبودیم....همون موقع یکی ازپسرای توی سالن اومدازم پرسیدببخشیدخانم کلاس اقصادخردکجاتشکیل می شه؟؟
    منم گفتم:ااا....توهم ازبچه های کلاسی؟؟بدوبروتوی کلاس الان استاد میرسه..
    اونم بعدازی لبخندگنده رفت توی کلاس
    وقتی رفتم توی کلاس فهمیدم استادمونه.....اونم بعدازورودم ب کلاس جریانوواسه همه بچه ها تعریف کرد......تااخردانشگاهم کلی واسه این موضوع سرب سرم گذاشت
     

    ariel

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/03/06
    ارسالی ها
    690
    امتیاز واکنش
    19,341
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    سرزمین دیزنی
    من خاطر زیاد دارم همین امروز که آقا میانترم داشتم با صندلی جلو بقیه خوردم زمین 25r30wi25r30wi25r30wi

    خاطری که من میخوام تعریف کنم اینه که اولها ترم بودم من دو جلسه از کلاس نرفته بودم من که بی خیال :campe45on2: جلسه سوم هم داشتم خواب میفتادم که دوستم بهم زنگ زد گفت استاد اومده اونها که غیبت داره حذف میکنه اینها منم اقا با عجله زود اماده شدم رسیدم دانشگاه :aiwan_light_bdslum:رفتم کلاسی که درسهای تئوریمون برگذار میشدن که دیدم نه بچه ها اینها نیستن رفتم طبقه سوم که کلاس های عملی مون برگذارمیشدن از پشت شیشه در دیدم که استاد داره درس میده :aiwan_light_rtfm:
    دیگه هیچی اقا منم درزدم وارد کلاس شدم که دیدم جمعیت کلاسموم چه زیاد شده:aiwan_light_shok: چون ما درسهامو طوری هست که هر ترم با بچه های کلاس خودمون درس داریم :aiwan_light_yes: که دیدم بچه ها ترم دومی هست همین درس برداشته بودن جمعیت کلاس برام عجیب شده بودم :aiwan_lightff_blum::aiwan_lffghfdght_blum: یه پوزخنده صدادارزدم جلوی همشون :aiwan_lightsds_blum: که استاد بچه هها فهمیدن کلاس رفت روی هوا :aiwan_ligsdht_blum:
    منم خیلی شیک ومجلسی به روی خودم نیاوردم رفتم یه گوشه نشستم :aiwan_light_mosking:بعدکلاس دوستام ریختن سرم گفتم چی شد چرا همچین کار کردی :aiwan_light_biggrin:منم گفتم دست خودم نبودتعجب کردم نا غافلی بود خوب که :aiwan_light_bdslum::campe45on2:
     

    🍭White choocolate

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/11
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    7,245
    امتیاز
    641
    محل سکونت
    ...
    سلام
    تا دلتون بخواد تو دانشگاه
    سوتی دادم
    یه روز دخترای اکیپ خودمون رفتن کافه تریا قرار بود مام بریم که گفتن استاد نمیاد من و دوستم موندیم و هوارتا کیف پنج تا کیف و برداشتم با کیف خودم شیش تا شد هی کیفا رو تو دستم تاب میدادم و میگفتم آی ام جان سینا دخترا هم میخندیدند وقتی برگشتم دیدم دو تا از پسرای همکلاسیمون وایسادن کنار راه پله ها به نرده تکیه دادن غش غش میخندن خلاصه کلی آبروم رفت و بجای خجالت کشیدن خودمم خنده گرفته بود.....

    یه روزم در حال سکوت و با دقت همه غرق شده بودیم توی سخن استاد که گوشی یکی از پسرا زنگ خورد اونم آهنگ حمیرا خلاصه هممون از حالت سکوت خارج شدیم

    فعلا همینا یادم بود وگر خاطرات جالب تری هم دارم که طولانین


    تک تک لحظات خاطرن
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    28
    بازدیدها
    1,256
    پاسخ ها
    32
    بازدیدها
    1,022
    پاسخ ها
    197
    بازدیدها
    8,862
    پاسخ ها
    97
    بازدیدها
    7,560
    پاسخ ها
    59
    بازدیدها
    2,334
    پاسخ ها
    22
    بازدیدها
    1,496
    پاسخ ها
    7
    بازدیدها
    702
    پاسخ ها
    80
    بازدیدها
    2,528
    پاسخ ها
    62
    بازدیدها
    2,109
    پاسخ ها
    33
    بازدیدها
    1,342
    پاسخ ها
    81
    بازدیدها
    2,688
    پاسخ ها
    104
    بازدیدها
    3,405
    پاسخ ها
    105
    بازدیدها
    4,119
    پاسخ ها
    53
    بازدیدها
    1,929
    پاسخ ها
    50
    بازدیدها
    1,783
    پاسخ ها
    61
    بازدیدها
    2,254
    پاسخ ها
    55
    بازدیدها
    2,124
    پاسخ ها
    36
    بازدیدها
    2,256
    پاسخ ها
    81
    بازدیدها
    3,917
    پاسخ ها
    14
    بازدیدها
    942
    پاسخ ها
    83
    بازدیدها
    3,748
    پاسخ ها
    51
    بازدیدها
    2,859
    پاسخ ها
    38
    بازدیدها
    2,099
    پاسخ ها
    23
    بازدیدها
    2,297
    تاپیک قبلی
    تاپیک بعدی
    بالا