نقد برسی "برباد رفته" - مارگارت میچل

~*~havva~*~

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/04/06
ارسالی ها
2,276
امتیاز واکنش
23,187
امتیاز
916



مارگارت میچل، نویسنده معروف آمریکایى در هشتم نوامبر ۱۹۰۰م در آتلانتای ایالت جورجیا به‏ دنیا آمد. پدرش رئیس انجمن تاریخ و مردی برجسته بود. مادر و برادرش نیز چون پدر به تاریخ عشق می‌ورزیدند. در این محیط بود که مارگارت به وقایع جنگ داخلی منطقه خویش علاقه شدیدی یافت.


وی بعدها به تحصیل در رشته پزشکی پرداخت، اما مرگ مادر راه زندگی او را تغییر داد و ناچار شد که به کانون خانوادگی، به کنار پدر و برادرش بازگردد. مارگارت چندی به روزنامه‌نگاری پرداخت اما در ۱۹۲۶م آسیبی که بر اثر حادثه‌ای بر پایش وارد آمد، او را از ادامه کار روزنامه‌نگاری بازداشت. در همین سال بود که مارگارت نوشتن رمان تاریخی و معروف خود را به نام «بربادرفته» آغاز کرد سرانجام، کتاب در بهار ۱۹۳۶م منتشر شد و پیروزی برق‌آسائی به‌دست آورد، و به‌سرعت به شانزده زبان ترجمه شد، حتی به شیوه خط نابینایان به چاپ رسید و فیلم سینمایی بلندی که در ۱۹۴۰م از آن ساخته شد، که موفقیت زیادی به دست آورد “بربادرفته” تنها اثر مارگارت میچل است.


داستان برباد رفته در مورد زندگی دختر جوان، زیبا و متمولی به نام اسکارلت است، این دختر از نظر شخصیتی، بسیار باهوش و جسور است و هر چند شخصیت باوقار و انساندوستی ندارد(به گفته ی همسرش یک خانم واقعی نیست!) ولی همیشه آرزو دارد روزی مثل مادرش یک بانوی کامل باشد .اسکارلت از اول داستان عاشق پسر نجیب زاده ای به نام اشلی است،(عشقی که تا انتهای داستان ادامه میابد) ولی برخلاف انتظار او اشلی با دختر خاله ی خود ملانی ازدواج میکند. ملانی مهم ترین نقطه ی عطف داستان است.او دختری آرام، خجالتی،با ایمان و بسیار خوش قلب است و تا حدود زیادی به تصویری که اسکارلت از بانوی کامل در ذهنش دارد شبیه است اما اسکارلت به خاطر حسادت تا فصل پایانی داستان این امر را نمیپزیرد.


داستان برباد رفته از ۱۶ سالگی اسکارلت شروع می‌شود و تا ۲۸ سالگی وی ادامه پیدا می‌کند، بنابراین طول زمان جاری داستان ۱۲ سال از ۱۸۶۱_ ۱۸۷۳ میلادی است، بخشی از این داستان در دوره جنگ‌های شمال و جنوب امریکا بر سر بـرده‌داری می‌گذرد،


داستان «بر باد رفته» داستانی پرماجراست و جزء داستان‌های عاشقانه محسوب می‌شود، به یک معنا می‌توان گفت رمانی عاشقانه است، این کتاب به لحاظ بستر قرار دادن جنگ شمال و جنوب آمریکا بر سر مسئله بـرده داری، بدل کتاب «کلبه عمو تام» اثر “هریت بیچر استو ” محسوب می‌شود، وی دختر و همسر کشیشی است که از نگاه شمالی‌ها و در بدو جنگ مذکور این داستان را نگاشتهاست. «بربادرفته» از دیدگاه جنوبی‌ها و مدت‌ها پس از جنگ نوشته شده است.


شخصیت رت باتلر در اواسط داستان به عنوان پای ثابت به میان کشیده می شود او مردی است خوش قیافه، شوخ طبع ،منفعت طلب و خودخواه که درست مثل اسکارلت برای هیچ ارزشی به جز منفعت خودش ارزش قائل نیست. در ابتدای داستان تا نیمه ی کتاب رت مثل شبهی است که در مواقع ضروری ظاهر می شود و بعد دوباره غیبش می زند ولی از نیمه ی داستان به بعد او پای ثابت داستان می شود و مثلت عشقی اسکارلت، اشلی و رت را می سازد. شخصیت رت در رمان برباد رفته مکمل و مشابه اسکارلت است ولی اسکارلت تا پایان داستان نمی خواهد این تشابه را بپذیرد چرا که او از شخصیت واقعی خودش را در پس شخصیت مادرش می بیند (چیزی که وجود خارجی ندارد) میبیند و تنها در فصل آخر داستان حاضر به رویارویی با واقعیت می شود.


در این رمان بی‌هیچ تردیدی «اسکارلت» شخضیت اول، «رت باتلر» شخصیت دوم، «اشلی» شخصیت سوم و «ملانی» شخصیت چهارم این داستان هستند، شخصیت‌های بعدی فاصله زیادی با این چهار شخصیت دارند، پدر اسکارلت به دلیل حضور بیشترش شخصیت پنجم و مادر وی شخصیت ششم این داستان محسوب می‌شوند.


مشکل اصلی اسکارلت از ابتدا تا انتهای داستان عشق او به اشلی است، البته تصور می‌کند این عشق وجود دارد و نویسنده هم خیلی زود وارد مسئله اصلی داستان می‌شود که از این نظر داستان خوبی است و تا آخرین صفحه داستان این عشق وجود دارد که از این لحاظ رمانی نمونه است، این انسجام در رمان‌ها کمیاب است.


در طول داستان بعد از فرار از آتلانتا اسکارلت مرتب کابوس میبیند کابوسهایی که نویسنده در انتهای کتاب با هوشمندی تعبیرش میکند، پناهگاهی که «اسکارلت» در کابوس‌هایش به دنبال آن می گشت و نمی‌دید، «رت» همسرش است کسی که به نوعی همزاد اسکارلت محصوب می شود.


این رمان با وجود نقاط قوت خود مثل هر رمان دیگری خالی از ضعف نیست برای مثال جنگ،‌ فقر،‌ گرسنگی بر روی عموم مردم اثر می‌گذارد، ولی در این داستان «اسکارلت»، «رت» و «ملانی» در اوج جنگ و تبعات سنگین و فراگیر آن، یک لحظه از خواسته‌های نفسانی خود دست بر نمی‌دارند که این مسئله باعث می شود شخصیت های داستان بیشتر به تیپ نزدیک باشند تا شخصیت های باورپذیر. در این بین تغییرات شخصیت رت از همه ی ۱۴۰ شخصیت رمان بارز تر است چرا که او به خاطر دخترش بعد از سالها در یک سری حرکات زندگی اش تغییراتی انجام میدهد ولی اسکارلت تغییر چندانی نمی‌کند.او از ابتدای داستان همه را برای خود می‌خواهد و به دنبال دوست داشته شدن از سوی دیگران است و تا متوجه می‌شود فردی او را دوست دارد او را کنار می‌زند. در حالیکه عشق همیشه اینگونه نیست و لااقل در مفهوم شرقی؛ فرد با وجود بی وفایی‌های فراوان، معشوق را رها نمی‌کند. عشق از نظر «اسکارلت» یک معامله است و از نظر رت باتلر عشق یک بازی است هر چند که در بعضی قسمت های داستان نویسنده سعی دارد احساسات رت را طور دیگری نشان بدهد که در شخصیتپردازی رت غیر معقول است!…


تمام تلاش اسکارلت در عشق بدست آوردن علاقه و توجه دیگران است.نکته کلیدی حلال بسیاری از مشکلات داستان در همین است که فردی نباید علاقه‌اش به «اسکارلت» و یا«رت»را ابراز کند، در غیر اینصورت دیگر کارش تمام است. در مجموع بیان این نکته خالی از لطف نیست که این رمان به خاطر قدرت بالای نویسنده در همراهی مخاطب یکی از معدود رمان هایی است که از ابتدا تا انتها مخاطب را پای خود مینشاند.

 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    كوتاهي در بيان افكار و انگيزه‌ شخصيت‌ها در رمان «بر باد رفته» وجود دارد
    A1039186.jpg

    يك منتقد گفت: رمان «برباد رفته» در بيان افكار و انگيزه‌هاي شخصيت‌ها خيلي كوتاهي كرده است.
    به گزارش خبرنگار باشگاه خبري فارس «توانا»، رمان «بربادرفته» اثر مارگارد ميچل عصر روز گذشته در حوزه هنري با حضور محمدرضا سرشار و داستان نويسان جوان نقد و بررسي شد. سرشار در ابتدا با بيان خلاصه‌اي از داستان، ابراز داشت: عمه پيتي پات، برادرش عمو هنري، سياه‌پوستان و بردگاني همچون؛ پورك، همسرش ديلسي، پريسي دختر ديلسي از همسر قبلش و مامي از شخصيت‌هايي هستند كه در اين داستان بسيار ديده مي‌شوند و بيش از بقيه نقش دارند. * «برباد رفته» رماني عاشقانه است وي نقد خود را با بررسي پيرنگ اثر آغاز كرد و ادامه داد: داستان «بر باد رفته» داستاني پرماجراست و جزء داستان‌هاي عاشقانه محسوب مي‌شود، به يك معنا مي‌توان گفت رماني عاشقانه است، اين كتاب بدل كتاب «كلبه عمو تام» اثر "هريت بيچر استو" محسوب مي‌شود، وي كشيشي است كه از نگاه شمالي‌ها و در حين جنگ اين داستان را نگاشته، «بربادرفته» از ديدگاه جنوبي‌ها و مدت‌ها پس از جنگ نوشته شده است و چند بار در داستان «به كلبه عموتام» اشاره مي‌شود. سرشار با اشاره به شخصيت‌هاي اصلي و مهم داستان «بر باد رفته»، اظهار داشت: بي‌هيچ ترديدي «اسكارلت» شخضيت اول، «رت پاتلر» شخصيت دوم، «اشلي» شخصيت سوم و «ملاني» شخصيت چهارم اين داستان هستند، شخصيت‌هاي بعدي فاصله زيادي با اين چهار شخصيت دارند، پدر اسكارلت به دليل حضور بيشترش شخصيت پنجم و مادر وي شخصيت ششم اين داستان محسوب مي‌شوند، داستان برباد رفته روشن است، به اين معنا كه در تفسير ايجاد اختلاف نمي‌كند، اسكارلت به اشلي علاقه داشته و رت پاتلر به اسكارلت علاقمند بوده است. وي ادامه داد: در رمان مانند داستان كوتاه نمي‌توان مشكل داستان را بيان كرد، اما در داستان بلند مي‌توان اين كار را انجام داد، رمان معمولأ زندگي است، البته خوب است كه رمان محوري داشته باشد و تا پايان داستان حول آن دور زند، اغلب داستان‌هاي بلند اينچنين هستند. * عشق اسكارلت به اشلي مشكل اصلي داستان «بر باد رفته» از ابتدا تا انتهاي داستان است به گفته سرشار، داستان برباد رفته از 16 سالگي اسكارلت شروع مي‌شود و تا 28 سالگي وي ادامه پيدا مي‌كند، بنابراين طول زمان جاري داستان 12 سال از 1861 1873 ميلادي است، بخشي از اين داستان در دوره جنگ‌هاي شمال و جنوب امريكا بر سر بـرده‌داري مي‌گذرد، رت در ابتداي داستان 32 سال و بنا بر گفته خود او در پايان داستان 45 سال دارد، سن اشلي نيز در اين داستان گفتته نمي‌شود، اما بايد به سن اسكارلت نزديك باشد. اين نويسنده درباره مشكل اصلي اسكارلت، ‌عنوان كرد: مشكل اصلي اسكارلت از ابتدا تا انتهاي داستان عشق او به اشلي است، البته تصور مي‌كند اين عشق وجود دارد و نويسنده از ابتدا تا انتهاي داستان هم خيلي زود وارد مسئله اصلي داستان مي‌شود كه از اين نظر داستان خوبي است و تا آخرين صفحه داستان اين عشق وجود دارد كه از اين لحاظ رماني نمونه است، اين انسجام در رمان‌ها كمياب است كه رماني از ابتدا تا انتها به صورت خطي ربط دهنده ماجراها را به يكديگر متصل كند، البته در اين رمان يك مشكل وجود ندارد بلكه مشكلات متعددند كه اصلي‌ترين آنها همين مسئله است. وي ادامه داد: برخي از مشكلات بعدي در اثر قضيه عشق و برخي ديگر در اثر جنگ و مسائل ديگر است كه يكي از مهم‌ترين مسائل داستان پس از عشق تبعات اقتصادي جنگ است، فقري كه در منطقه جنوب آمريكا به وجود مي‌آيد و اين خانواده را برهم مي‌زند، فقر و فساد ناشي از جنگ؛ دومين مشكل مطرح اين داستان است. * كابوس‌هاي اسكارلت در انتهاي داستان نكته جالب اين رمان است سرشار با بيان اينكه كابوس‌هاي اسكارلت حول فقر، بي‌پناهي، سرما و از اين دست مسائل است، افزود: اين كابوس‌ها به‌طور مداوم در او وجود دارد، نكته جالب آن است كه اين كابوس آنقدر تكرار مي‌شود كه در انتهاي داستان تفسير و تعبير مي‌شود و اين مسئله انسان را به ياد «جزيره سرگرداني» اثر سيمين دانشور مي‌اندازد، البته داستان در جزيره سرگرداني با خواب شروع شده و با خواب پايان مي‌گيرد، اما در داستان بر باد رفته كابوس در حين داستان شكل مي‌گيرد كه يك خواب را مدام مي‌بيند و در واقعيت هم اين مسئله وجود دارد، افرادي كه مشكل روحي دارند آن را در خواب نيز مي‌بينند. اين نويسنده در ادامه خاطرنشان كرد: پناهگاهي كه «اسكارلت» در كابوس‌هايش مي‌ديد، مشخص مي‌شود كه «رت» همسرش بوده و نشان دهنده توجه نويسنده به عناصر داستان است؛ داستان «بر باد رفته» اين دو ويژگي مهم ساختاري را دارد. سرشار با بيان اينكه پرداخت يكي از مشكلات عمده داستان برباد رفته است، عنوان كرد: نويسنده به روال داستان‌هاي مرسوم در زمان خود و رمان‌هاي قرن 19 توصيفاتي ايستا دارد، بدين معنا كه هنگام دادن اطلاعات شخصيت به خواننده ناگهان جريان جاري داستان را متوقف مي‌كند، صفحات متعددي اطلاعاتي از شخصيتي مي‌دهد كه تازه‌وارد داستان كرده، در حالي كه امروزه اينگونه توصيفات مردود است و توصيف پويا پيشنهاد مي شود. وي در اين راستا افزود: توصيف پويا آن است كه اطلاعات شخصيت‌ها اعم از ظاهري، باطني و شناسنامه‌اي را بايد در داستان پخش كرد و به تدريج در قسمت‌هاي مناسب به خواننده ارائه داد، در حالي‌كه نويسنده «بر باد رفته» اطلاعات را يكجا مي‌دهد، البته داستان‌خوان‌هاي غيرحرفه‌اي از اين مسئله لـ*ـذت مي‌برند، چرا كه تمام ويژگي‌هاي انسان‌ها را در ابتدا بيان مي‌كند اما به لحاظ فني اين مسئله اشتباه است و اين اشكال در پرداخت در طول داستان به كرات مشاهده مي‌شود شايد در زمان نگارش اين داستان اشكال محسوب نمي‌شد، اما با معيارهاي امروزي نقطه ضعف محسوب مي‌شود. سرشار با اشاره به اينكه امروزه نويسندگان سعي دارند شخصيت‌ها را آرام آرام شخصيت‌ها را وارد كنند تا در ذهن مخاطب بنشينند، افزود: ورود يكباره شخصيت‌ها خواننده را دچار سرگرداني مي‌كند چرا كه نمي‌تواند رابـ ـطه‌ها را كشف و به خاطر بسپارد. گاهي اوقات نويسنده داستان پيشاپيش آينده و سرنوشت شخصيت‌ها را بيان مي‌كند كه از روش‌هاي رايج رمان‌هاي قرن 19 است اما امروزه فردي از اين روش استفاده نمي‌كند، گاهي اوقات ممكن است براي تعليق اطلاعات ناقصي داد اما اگر كامل باشد تعليق داستان دچار افت مي‌شود. * ساختار عمده «برباد رفته» روايي است وي درباره ساختار داستان «بربادرفته» خاطر نشان كرد: ساختار عمده اين داستان روايي است؛ به اين معنا كه ماهها، در يك فصل كتاب مي‌گذرد و نويسنده با چند جمله روزها را به هم پيوند مي‌دهد، اين روش در داستان‌هاي نمايشي مردود است، ما نبايد در يك فصل رمان حتي داستان كوتاه فاصله زماني بيشتر از صبح تا شب را گنجاند، مگر اينكه خواب هم جز آن بخش باشد يعني اگر بخواهيم خواب را بياوريم بايد او را از خواب بيدارش كنيم؛ درغير اينصورت فردي كه به خواب مي‌رود فصل تمام مي‌شود، روز بعد با فصل بعد آغاز مي‌شود، گاهي چند روز بعد، زماني كه فاصله زماني چند ماهه مي‌گذرد به هيچ وجه نبايد اينگونه بيان كرد، سه ماه بعد چه اتفاقي افتاده بايد در داستان گذشتِ سه ماه را نشان داد، در اين داستان به روال رمان‌هاي قرن 19 هيچ حساسيتي نسبت به اين قضيه وجود ندارد، ساختار عمده اثر در اكثر قسمت‌ها روايي است،‌ نوشتن را آسان مي‌كند، اما نمايشي نوشتن و حفظ وحدت زمان در فصل‌هاي سخت و حجم بسيار مي‌شود. وي با اشاره به اين كه آشنا نبودن نويسنده با رمان فني، سبب نگارش وي به سبك كلاسيك شده، خاطر نشان كرد: در اكثر اوقات نويسنده در روش‌ روايي نمي‌داند در كجا فصل را ايجاد كند، قسمت‌هايي از داستان نياز به علامت فصل ندارد در حالي كه علامت فصل خورده و بالعكس. سرشار با بيان نقدي ديگر بر اين كتاب، اضافه كرد: شخصيت‌ها در اين داستان غير از «اسكارلت» و در پايان داستان به صورت اندكي «رت» تغيير پيدا نمي‌كنند، كه خود اسكارلت هم اين مسئله را بيان مي‌كند، شخصيت‌ها از ابتدا تا انتها همان خصوصيات را دارند، اين نكته غير طبيعي است كه انساني در دوره‌ 12 ساله با وجود جنگ و فقر، تغيير نكند؛ البته سرنوشت‌ها در اين داستان تغيير مي‌كنند كه اشراف‌زاده‌اي فقير شود؛ اما اين تغيير در شخصيت ديده نمي‌شود، اسكارلت هم خودش عوض نمي‌شود در قسمتي كمي پول‌دوست مي‌شود،‌ عشق نسبت به «اشلي» حتي ذره‌اي تغيير پيدا نمي‌كند. * فرزندان در داستان برباد رفته عملأ حضور ندارند وي در ادامه افزود: در حدود 20صفحه پاياني داستان به ناگاه بسياري از مسائل تغيير پيدا مي‌كند كه «اسكارلت»، «اشلي» و «رت» را در 12سال نمي‌شناسد، اما در چند لحظه به اين شناخت مي‌رسد، البته در قالب گفت‌وگو متوجه اين مي‌شود نه در عمل، معتقدم بسيار غير قابل باور و شتابزده است، به گونه‌اي كه قصد داشته داستان را سريع به پايان رساند. سرشار درباره فرزندان اسكارلت در داستان، ابراز داشت: فرزندان وي عملاً در داستان حضور ندارند به اين معنا كه حضور آنها احساس نشد، در برخي قسمت‌ها‌ كه نويسنده متوجه اين عدم حضور مي‌شود اشاره‌اي به آنها مي‌كند، البته برخي كه نقد روانشناسانه مي‌كنند بر اين عقيده‌اند فرزند نداشتن نويسنده علت عدم توانايي و حضور نقش فرزندان است، بنده معتقد اين نيستم، البته «بوني» در اين داستان حضور بيشتري از ديگر فرزندان دارد و در اين داستان غايب هستند. به گفته وي، به علت اينكه با فرزندانش در يك جا زندگي مي‌كنند، نشان دادن حضور آنها لازم بود و مديريت صحنه هنر نويسنده است به عنوان در يك خانه‌اي كه 8 نفر وجود دارند نشان دادن حضور آنها ضرورت دارد و نويسنده‌ فرزندان را فراموش مي‌كند،‌ در قسمت‌هايي كه متوجه اين عدم حضور مي‌شود حوصله جاسازي آنها در فضاي داستان را ندارد و اين خرده واقعه‌ها بالا بردن فراوان واقع‌نمايي داستان را سبب مي‌شود هر چند كه اگر نباشند لطمه‌اي به داستان نخواهند زد. وي با بيان اينكه بسياري از اوقات حضور مسائل جزئي در داستان واقعيت‌ نمايي آن را بالا مي‌برد، تصريح كرد: نبود مسائل جزئي نشان دهنده تصنعي بودن داستان است و اينكه داستان بافته ذهن است. سرشار درباره ديگر مشكلات اين داستان، خاطر نشان كرد: نويسنده بيان نمي‌كند كه در دوران قحطي سنگين منبع درآمد «عمه پتي»، «اسكارلت» و «ملاني» قبل از ازدواج با «رت» چيست، بخشي از داستان به هنگام سفر ملاني و اسكارلت از آتلانتا به هنگام سقوط شهر، تعليق داستان جالب‌تر مي‌شود و جذابيت آن به لحاظ داستاني چند برابر مي‌شود، اما بود و نبود برخي قسمت‌ها مهم نبود و حالت اپيزوديك دارد. * جلد 2 پرداخت قابل‌توجهي دارد وي درباره تفاوت مجلد اول با مجله دوم اين رمان، ابراز داشت: جلد دوم پرداخت قابل توجهي دارد، داستان خيلي تحليلي مي‌شود، انگيزه‌ها و ريشه‌هاي مسائل بيان مي‌شود، البته در تمامي جلد دوم اينگونه نيست، اما در مجموع در جلد دوم اين عنصر نسبت به جلد اول غلبه دارد، در حالي‌كه جلد اول ماجرها را بيان مي‌كند و بر ماجرا استوار است، اين در حالي است كه در جلد دوم علت را بيان مي‌كند و وارد داستان شخصيت مي‌شود و به انگيزه‌ها نسبت به خود اعمال توجه بيشتري مي‌كند و اين تفاوت داستان شخصيت با داستان پيرنگ است كه به انگيزه بيش از عمل توجه مي‌شود؛ در حالي كه در پيرنگ به عمل توجه مي‌شود و نوعي دوگانگي در پرداخت دارد، البته كم‌محسوس است و نشان دهنده نگارش داستان در طول زمان است به تجارب نويسنده از نوشتن و حوصله او در نگارش تفاوت كرده و نگارش آن در 7 سال نشان دهنده تغيير نگارش نويسنده از داستان نويسي است. وي با بيان اينكه نويسنده در پرداخت داستان تبحر زيادي ندارد، اظهار داشت: ميچل تجارب خوبي از آدم‌ها و زندگي دارد كه ضعف وي را مي‌پوشاند، جنگ،‌ فقر،‌ گرسنگي بر روي عموم مردم اثر مي‌گذارد، در اين داستان «اسكارلت»، «رت» و «ملاني» در اوج جنگ يك لحظه از خواسته‌هاي خود دست بر نمي‌دارند و اينها را مي‌توان به تيپ تقسيم‌بندي كرد كه يك دفعه در پايان داستان تغيير مي‌كند، اسكارلت هم تغيير چنداني نمي‌كند، همه را براي خود مي‌خواهد و به دنبال دوست داشته شدن از سوي ديگران است و تا متوجه مي‌شود فردي او را دوست ندارد او را كنار مي‌زند، در حاليكه عشق هميشه اينگونه نيست و لااقل در مفهوم شرقي؛ فرد با وجود بي وفايي‌هاي فراوان، معشوق را رها نمي‌كند، عشق از نظر «اسكارلت» يك معامله است؛ در حاليكه در رمان انسان‌ها بايد نسبت به آغاز داستان تغيير كنند، بيشترين تغيير بايد در شخصيت‌هاي اصلي و مهم صورت گيرد، حداقل در اثري با وجود 140 شخصيت در 20 نفر آنها بايد تغييري به وجود آيد و عملاً در هيچ كس تغييري به وجود نمي‌آيد. به گفته وي: انساني كه در معركه داستان است بايد تغيير كند و اين تعريف داستان است در غير اين صورت داستان داراي نقص است، حتي اگر انسان تحت تأثير شرايطي هم نباشد با بالارفتن سن؛ تغيير مي‌كند و نويسنده در اين بخش كم كاري كرده است و با كمي اغماض مي‌توان گفت كه افراد در اين رمان تيپ هستند. * برخي قسمت‌هاي داستان يك مقاله است سرشار با بيان اينكه در قسمت‌هايي نويسنده تجربه كافي نسبت به آن رشته ندارد و از روي آن پريده، ادامه داد: قسمت عمده نحوه ورود اسكارلت به تجارت روايي است، مشخص است كه نويسنده اطلاعات كافي نداشته و حوصله كافي نيز براي بدست آوردن اطلاعات ندارد، ديگر اينكه داستان در صفحات 161-154 جلد دوم عملاً يك مقاله است هر چند براي اثر طولاني قابل گذشت است، در اين قسمت شخصيت‌ها در داستان حضور ندارند و نويسنده پياپي شرايط اجتماعي را بيان مي‌كند و داستاني نيست، چرا كه شرايط اجتماعي بايد در بستر داستان و خلال زندگي شخصيت‌ها بيان شود، در حالي‌كه اين داستان ايستاده و مقاله تحليلي از شرايط آن زمان را بيان مي‌كند، همچنين ايام ماه عسل «رت» و «اسكارلت» به صورت روايي بيان شده است و اغلب به صورت تلخيص بيان شده كمتر به صورت صحنه يا نيم صحنه ارائه شده است. وي ادامه داد: اين داستان در بيان افكار و انگيزه‌هاي شخصيت‌ها خيلي كوتاهي كرده است، زوايه ديد وي در اغلب داناي كل محدود به اسكارلت است، در قسمت‌هايي نيز داناي كل مطلق مي‌شود حتي در فصل‌هايي داناي كل محدود به شخصيت‌هاي ديگر مي‌شود كه فرصت‌هاي خوبي است، مشخص است كه نويسنده خيلي تفاوت ميان داناي كل محدود و داناي كل مطلق را نمي‌داند، اما با توجه به اينكه زاويه ديد داناي كل محدود را در قسمت‌هايي شكسته، احساس واقعي شخصيت‌ها را بيان نمي‌كند، علاقه «رت» به «اسكارلت» و «اشلي» به ويژه ميان «رت» و «اسكارلت» دور باطل دارد و مدام مي‌گويد علاقه دارد، در قسمتي مي‌گويد علاقه ندارد دوباره بيان مي‌كند كه علاقه وجود دارد و به حد كسالت باري اين مسئله تكرار شده است. سرشار درباره تلاش «اسكارلت»، ابراز داشت: تمام تلاش اسكارلت در عشق براي بدست چيزهاي متفاوت است و نكته كليدي حلال بسياري از مشكلات داستان در اين است كه فردي نبايد علاقه‌اش به «اسكارلت» و «رت»را ابراز كند، در غير اينصورت ديگر تمام است.

     

    ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    نقدی بر رمان معروف بربادرفته: مزخرف ترین "اثر ادبی" که خوندم


    اینکه رمان بربادرفته تا چه اندازه پرفروش بوده یا چه اندازه مورد استقبال قرارگرفته یا چه اندازه فیلمش فروش کرده و اینها ربطی به دیدگاه من درمورد این رمان بیش از حد معروف نداره. به نظر من اگر آدم میخواد انتقاد کنه بهتره دیدگاه خودش رو بگه و نذاره محبوبیت یک اثر باعث نشون ندادن نقاط ضعفش بشه.

    این نقد از دید یه خواننده کاملا عامی و معمولی داستان بربادرفته صورت گرفته نه نقد ادبی و تاریخی و داستان نویسانه و غیره.

    سالهای سال بود که به توصیه خواهرم باید رمان بربادرفته رو میخوندم اما هربار فقط دو صفحه اول رو تونستم بخونم. اواخر سال ۹۱ بالاخره همتی کردیم (در پی ترجمه ای بلندبالا، برای تازه شدن روح و عقب نماندن از ادبیات جهان سراغ رمان های ادبی معروف و جهانی رفتم که فکر می کردم بربادرفته هم از همین دسته باشه) و این رمان حدودا هزار و خرده ای صفحه ای رو خوندم. ولی عجب ضرری کردم!

    از بین رمانهایی که خوندم به راحتی می تونم بربادرفته رو در سطح رمانهای فهیمه رحیمی که تو دوران دبیرتان ما خیلی دست به دست می گشت قرار بدم. رمانی بی اندازه عامیانه و آبکی و بی منطق که سیر داستانیش همینطوری از تخیلات نویسنده سیلان ژیدا کرده و به هم بافته شده و شاید برای یه دختر نوجوون احساساتی ۱۵ ساله شگفت انگیز باشه اما برای نهایت بالای ۲۰ سال دیگه جواب نمیده.

    در یک کلمه اگر بخوام بگم بربادرفته کتابی ست بیش از حد اغراق آمیز، که اگر مرحوم میچل کمی تندخویی نمیکرد و ملایم تر سیر داستان رو پیش می برد حتما بسیار جذاب می شد اما آنقدر اغراق آمیز نوشته که داستان به شکل حوادثی خنده دار و سطح پایین دراومده که خوندنش واقعا آزاردهنده ست.

    بربادرفته اثر ماندگار مرحومه مارگارت میچل داستان دختری ست بی ی ی ی ی اندازه جذاب و بی ی ی ی اندازه رفاه طلب و تن پرور و خودخواه که در رفاهی بی ی ی ی اندازه زیاد در روستایی در آمریکای جنوبی زندگی میکنه. این دختر روستایی تو پر قو بزرگ شده و هیییییچ بدی از روزگار ندیده الا آزارهای پدر و مادر و بزرگترهاش برای دختر خوبی بودن یا درواقع همون سنتهای کژ اجتماعش و باید و نبایدهای ناعادلانه جامعه که در سراسر داستان بی ی ی ی ی اندازه روش تاکید شده و به طرزی اغراق آمیز مطرح شده. مثلا اینکه یک زن بیوه باید تا آخر عمرش لباس سیاه بپوشه یا با هیییچ مردی حرف نزنه و تو مجالس به شدت گوشه نشین باشه (یه جایی اون ته مها برای زنان بیوه در نظر میگیرن که نباید شادی کنن!). البته من تو آمریکای جنوبی نبودم ولی سنتهایی که تو این داستان اومده واقعا مسخره و خنده داره البته مطمئنا چیزهایی بوده اما انقدر توی داستان درموردش اغراق شده که آدم میخواد سرشو تو دیوار بکوبه.

    برای مثال در اوایل داستان این خانم خوشگل یاغی ما میخواد بره مهمونی. اما از صبح که از خواب پامیشن باید یک عالمه غذای حسابی و گوشت و غیره رو به زور تو حلقشون فرو کنن که تو مهمونی سراغ غذاها نرن و مردم نگن که این دختره عجب گشنه ایه و مثلا دیگه براش شوهر پیدا نشه! این رسم همونطور که میدونیم وجود داره اما نه دیگه در این حد. همچنین بقیه رسومات.

    خلاصه کلام، این دختر خوشگل نیست اما بسیااااار جذابه به طوری که مثل یک جادوگر میتونه تماااااااااااااام پسرهای روستا و حتی فراتر از روستا رو به خودش جذب و درواقع دیوانه خودش بکنه و آن هم در یک چشم بهم زدن. اسکارلت اوهارا در طول داستان دو تا کار میکنه: اولین و مهمترین کارش اینه که مرتب اینطرف و اونطرف میره و پسرها و حتی نامزدهای دخترای دیگه رو تور میزنه. آن هم در عرض مدت زمانی کوتاه. در طول داستان مردان به موجوداتی به شدت ضعیف و بی اراده و دخترپرست تشبیه شدن که به چشمک زدنی به دنبال اسکارلت راه میفتن و با اون ازدواج می کنن. مثلا اولین شوهر اسکارلت پسریه که در آستانه ازدواجش با یکی از دختران محبوب روستا، توسط اسکارلت (که در عشق شکست خورده و برای رو کم کنی نیاز به یک شوهر فوری داره) تور زده میشه و در عرض یک هفته به نامزد عزیزش پشت کرده و مثل دیوانه های مجنون با اسکارلت ازدواج میکنه. یا در اواسط داستان اسکارلت حتی به خواهر خودش هم رحم نمیکنه و در غیاب خواهر، نامزد عزیز خواهر که اتفاقا خیلی هم از تیپ و ظاهرش خوشش نمیاد رو یک شبه تور میزنه و اون آقا هم که سالهاست به عشق خواهر اسکارلت گرفتار بوده، به ناگهان تن به عشق اسکارلت خانوم میده و عروسی سر میگیره. و جالب اینکه هررررررکاری که اسکارلت میخواد بدون هیچ چون و چراانجام میده!!!! مثلا اینکه در مراسم عروسی خانواده ها نباشن و از این قبیل.

    اسکارلت اوهارا در طول جاروب کردن پسرهای دنیا یه کار دیگه هم داره: مبارزه ای وقیحانه و وحشتناک با سنتهای اغراق آمیز و ناعادلانه اجتماعی. مثلا میره کارخونه چوب میزنه یا شبا تا دیروقت بیرون میره یا با انسان شریری به اسم رت باتلر که مطرود اجتماع و فردی خائن به حساب میاد رابـ ـطه داره و ...

    یکی از قسمتهای جالب و به یادماندنی داستان بربادرفته اینه که شخصیت رت باتلر که در طول داستان نقش شیطان رجیم رو داره و هرجا اون ته مهای وجدان نداشته ی اسکارلت میخواد بیاد بالا به ناگهان ظهور میکنه و وجدانش رو در نطفه خفه میکنه، بکهو به شخصیت خوبی تبدیل میشه و اسکارلت رو که پیرو او بود ضایع میکنه! جالب اینکه به جز این دو شخصیت شیطانی داستان، یعنی اسکارلت اوهارا و رت باتلر، بقیه شخصیت ها و کل جامعه خیلی اوقات نقش چغندر رو دارن و به ساز این دوتا می رقصن. همونطور که گفته شد اسکارلت به راحتی خودشو در دل خیلیها جا میکنه و رت باتلر وقتی از این رو به اون رو میشه در دل اکثر اطرافیان جا میکنه و اونو به عنوان آدم خوبه می پذیرن.

    در کل بالا و پایین های داستان به شکل عجیبی اغراق آمیز و تخیلی و دور از ذهن بشریت هست. مثلا داستان جنگ آمریکای شمالی و جنوبی واقعا خنده دار توصیف شده و به خصوص داستان زنده موندن اسکارلت بی هنر و ناتوان در وسط شهر سوخته ای که کامل دست دشمنه و بی آب و غذا مونده، مسخره تر از اون زنده موندن زن معشوقش هست که زنی ضعیف و رنجوره و تازه زایمان هم میکنه این وسط و حتی نوزاد هم سالم می مونه!!!!!!!!! بعد هم که این دو تا دختر ضعیف و تنها و بی تجربه درست بعد از زایمان یکیشون راه میفتن با یه درشکه خرابه میرن به سمت ولایت خودشون، یه گاو شیرده پیدا می کنن وسط این قحطی و جنگ و خونریزی که از اون هم خودشون و هم بچه رو تغذیه می کنن و میبرنش روستا و بقایای خانواده رو هم نجات میدن!!!!!!!!!!!!!!! الله اکبر!

    در انتهای داستان، مثل فیلمهای ماه رمضون ما که باید بالاخره همه سر و سامون بگیرن و همه چی به خوبی و خوشی تموم شه و با دوربین بای بای کنن، همه شخصیت های باقی مونده از جنگ به سامانی می رسن. مثلا خواهر اسکارلت که شوهرش توسط اسکارلت ربوده شده بود و بعدا هم در جنگ داخلی شهر کشته شد سر به صومعه میذاره. برای خواهر دیگه ش که خیلی علاقه به شوهر داشته اما پسرای مملکت همگی در جنگ کشته شدن یهو یه پسر بی خانواده و بی ولایت از راه میرسه و تو خونه اینا موندگار میشه و کمک می کنه به کشاورزی و اینا (که مثلا پناه دادن اینا بهش در دوران زخمی بودنش رو جبران کنه) بعد هم می فهمن که این پسره کلا از زیر بته عمل آمده و در همینجا ماندگار میشه و خواهر اسکارلت رو میگیره!!! (لحنی که به کار بردم جای عذرخواهی داره اما دقیقا سطح داستان در سطح همینی ست که به کار بـرده شده)

    خلاصه که توصیه می کنم اگر این داستان رو نخوندید اصلا سراغش نرید و عمر عزیز رو صرف این صدها و هزار صفحه نکنید و به خوندن خلاصه ای چند صفحه ای از داستان کفایت کنید تا اگر اینجا و اونجا صحبتش میشه احساس بی سوادی ادبی بهتون دست نده!
     

    ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    بر باد رفته مارگارت میچل




    سرشار در ابتدا با بيان خلاصه*اي از داستان، ابراز داشت: عمه پيتي پات، برادرش عمو هنري، سياه*پوستان و بردگاني همچون پورك، همسرش ديلسي، پريسي دختر ديلسي از همسر قبلش و مامي از شخصيت*هايي هستند كه در درجه دوم و پس از شخصیتهای اصلی و مهم، در اين داستان بسيار ديده مي*شوند و بيش از بقيه نقش دارند.
    * «برباد رفته» رماني عاشقانه است
    وي نقد خود را با بررسي پيرنگ اثر آغاز كرد و ادامه داد: داستان «بر باد رفته» داستاني پرماجراست و جزء داستان*هاي عاشقانه محسوب مي*شود، به يك معنا مي*توان گفت رماني عاشقانه است، اين كتاب به لحاظ بستر قرار دادن جنگ شمال و جنوب آمریکا بر سر مسئله بـرده داری، بدل كتاب «كلبه عمو تام» اثر "هريت بيچر استو " محسوب مي*شود، وي دختر و همسر كشيشي است كه از نگاه شمالي*ها و در بدو جنگ مذکور اين داستان را نگاشتهاست. «بربادرفته» از ديدگاه جنوبي*ها و مدت*ها پس از جنگ نوشته شده است و چند بار در داستان «به كلبه عموتام» اشاره مي*شود.
    سرشار با اشاره به شخصيت*هاي اصلي و مهم داستان «بر باد رفته»، اظهار داشت: بي*هيچ ترديدي «اسكارلت» شخضيت اول، «رت پاتلر» شخصيت دوم، «اشلي» شخصيت سوم و «ملاني» شخصيت چهارم اين داستان هستند، شخصيت*هاي بعدي فاصله زيادي با اين چهار شخصيت دارند، پدر اسكارلت به دليل حضور بيشترش شخصيت پنجم و مادر وي شخصيت ششم اين داستان محسوب مي*شوند، داستان برباد رفته روشن است، به اين معنا كه در تفسير ايجاد اختلاف نمي*كند، اسكارلت به اشلي علاقه داشته و رت پاتلر به اسكارلت علاقمند بوده و هریک از این دو در صدد به دست آوردن و تصاحب معشوقشان اند.
    وي ادامه داد: در رمانهای موجود، اغلب مانند داستان كوتاه یک مشکل واحد مرکزی، از ابتدا تا انتها محور و عنصر انسجام بخشنده به اجزاء داستان نیستند. اما در داستانهای بلند مي*توان اين خصیصه را دید. رمانها معمولا یک یا چند زندگی را از ابتدا یا از یک فراز خاص به تصویر می کشند. البته درست همان است كه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هم از ابتدا محوري داشته باشد و تا پايان داستان حول آن دور زند.
    * عشق اسكارلت به اشلي مشكل اصلي داستان «بر باد رفته» از ابتدا تا انتهاي داستان است
    به گفته سرشار، داستان برباد رفته از 16 سالگي اسكارلت شروع مي*شود و تا 28 سالگي وي ادامه پيدا مي*كند، بنابراين طول زمان جاري داستان 12 سال از 1861 1873 ميلادي است، بخشي از اين داستان در دوره جنگ*هاي شمال و جنوب امريكا بر سر بـرده*داري مي*گذرد، رت در ابتداي داستان 32 سال و بنا بر گفته خود او در پايان داستان 45 سال دارد، سن اشلي در اين داستان گفته نمي*شود، اما بايد به سن اسكارلت نزديك باشد.
    اين نويسنده درباره مشكل اصلي اسكارلت، *عنوان كرد: مشكل اصلي اسكارلت از ابتدا تا انتهاي داستان عشق او به اشلي است، البته تصور مي*كند اين عشق وجود دارد و نويسنده هم خيلي زود وارد مسئله اصلي داستان مي*شود كه از اين نظر داستان خوبي است و تا آخرين صفحه داستان اين عشق وجود دارد كه از اين لحاظ رماني نمونه است، اين انسجام در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    *ها كمياب است كه در رماني از ابتدا تا انتها مشکلی اصلی به صورت خطي ربط دهنده ماجراها و اجزاء داستان را به يكديگر متصل كند، البته در اين
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    - همان طور که اقتضای هر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    واقعی است - فقط يك مشكل وجود ندارد بلكه مشكلات متعددند كه اصلي*ترين آنها همين مسئله است.
    وي ادامه داد: برخي از مشكلات بعدي در اثر قضيه عشق و برخي ديگر در اثر جنگ و مسائل ديگر است كه يكي از مهم*ترين مسائل داستان پس از عشق تبعات اقتصادي و فرهنگی جنگ است. فقري كه در منطقه جنوب آمريكا به وجود مي*آيد و نظام اين خانواده را برهم مي*زند و فقر و فساد ناشي از جنگ؛ دومين مشكل مطرح اين داستان است.
    * تعبیر كابوس*هاي اسكارلت در انتهاي داستان نكته جالب اين
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است
    سرشار با بيان اينكه كابوس*هاي اسكارلت حول فقر، بي*پناهي، سرما و از اين دست مسائل است، افزود: اين كابوس*ها به*طور مداوم در او وجود دارد، نكته جالب آن است كه اين كابوس آنقدر تكرار مي*شود كه در انتهاي داستان تفسير و تعبير مي*شود و اين مسئله انسان را به ياد «جزيره سرگرداني» اثر سيمين دانشور مي*اندازد، البته داستان در جزيره سرگرداني با خواب شروع شده و با خواب پايان مي*گيرد، اما در داستان بر باد رفته كابوس در حين داستان شكل مي*گيرد كه يك خواب را مدام مي*بيند . در واقعيت هم اين مسئله وجود دارد، افرادي كه مشكل و دغدغه حاد رواني دارند آن را در خواب نيز مي*بينند.
    اين نويسنده در ادامه خاطرنشان كرد: پناهگاهي كه «اسكارلت» در كابوس*هايش به دنبال آن می گشت و نمي*ديد، مشخص مي*شود كه «رت» همسرش بوده . که این، نشان دهنده توجه نويسنده به عناصر داستان خود است؛ داستان «بر باد رفته» اين دو ويژگي مهم ساختاري را دارد.
    سرشار با بيان اينكه ضعف در پرداخت يكي از مشكلات عمده داستان برباد رفته است، عنوان كرد: نويسنده به روال برخی داستان*هاي مرسوم در زمان خود و بسیاری از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    *هاي قرن 19 توصيفاتي ايستا دارد، بدين معنا كه هنگام دادن اطلاعات شخصيت به خواننده ناگهان جريان جاري داستان را متوقف مي*كند، صفحات متعددي اطلاعاتي از شخصيتي مي*دهد كه تازه*وارد داستان كرده، در حالي كه امروزه اينگونه توصيفات مردود است و توصيف پویا پيشنهاد مي شود.
    وي در اين راستا افزود: توصيف پويا آن است كه اطلاعات شخصيت*ها اعم از ظاهري، باطني و شناسنامه*اي را بايد در داستان پخش كرد و به تدريج در قسمت*هاي مناسب به خواننده ارائه داد، در حالي*كه نويسنده «بر باد رفته» اطلاعات را يكجا مي*دهد، البته داستان*خوان*هاي غيرحرفه*اي از اين مسئله لـ*ـذت مي*برند، چرا كه نویسنده تمام ويژگي*هاي انسان*ها را در ابتدای ورود آنان به داستان بيان مي*كند . اما به لحاظ فني اين کار اشتباه است و اين اشكال در پرداخت در طول داستان به كرات مشاهده مي*شود. شايد در زمان نگارش اين داستان این کار چندان اشكال محسوب نمي*شد، اما با معيارهاي امروزي نقطه ضعف محسوب مي*شود.
    سرشار با اشاره به اينكه امروزه نويسندگان سعي دارند شخصيت*ها را آرام آرام شخصيت*ها را وارد كنند تا در ذهن مخاطب بنشينند، افزود: ورود يكباره عده زیادی از شخصيت*ها در همان ابتدای کار، خواننده را دچار سرگرداني مي*كند چرا كه نمي*تواند رابـ ـطه*ها رادرک کند و به خاطر بسپارد. گاهي اوقات هم نويسنده داستان پيشاپيش آينده و سرنوشت برخی شخصيت*ها را بيان مي*كند كه از روش*هاي رايج در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    *هاي قرن 19 است اما امروزه معمولا از اين روش استفاده نمي*كنند. گاهي اوقات ممكن است براي ایجاد تعليق اطلاعات ناقصي از آینده شخصیتها داد اما اگر كامل باشد، به عکس، تعليق داستان دچار افت مي*شود.
    * ساختار عمده «برباد رفته» روايي است
    وي درباره ساختار داستان «بربادرفته» خاطر نشان كرد: ساختار عمده اين داستان روايي است؛ به اين معنا كه ماهها، در يك فصل یا گاه حتی چند سطر كتاب مي*گذرد یا نويسنده با چند جمله روزها را به هم پيوند مي*دهد. اين روش در داستان*هاي نمايشي مردود است، نبايد در يك فصل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    یا داستان كوتاه فاصله زماني بيشتر از صبح تا شب را گنجاند، مگر اينكه خواب هم جز آن بخش باشد . يعني اگر بخواهيم خوابی را هم که شخصیت می بیند بياوريم ؛ درغير اينصورت فردي كه به خواب مي*رود فصل تمام مي*شود، روز بعد با فصل بعد آغاز مي*شود، یا گاهي چند روز بعد،یا فاصله زماني چند ماهه و بیشتر. به هيچ وجه نبايد اينگونه بيان كرد، که مثلا "سه ماه بعد فلان اتفاق افتاد."بايد در داستان گذشتِ امان را نشان داد، نه اینکه روایت کرد. در اين داستان به روال
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    *هاي قرن 19 هيچ حساسيتي نسبت به اين قضيه وجود ندارد، ساختار عمده اثر در اكثر قسمت*ها روايي است،. این روش، البته نوشتن را خیلی آسان مي*كند، اما نمايشي نوشتن و حفظ وحدت زمان در فصل*هاسخت است و البته در اغلب موارد احجم اثر بسيار مي*شود.
    وي خاطر نشان كرد: در اكثر اوقات نويسنده در روش*روايي نمي*داند در كجا فصل جدید را ايجاد كند همچنان که این امر باعث شده که قسمت*هايي از داستان نياز به علامت فصل ندارد در حالي كه علامت فصل خورده و بالعكس.
    سرشار اضافه كرد: شخصيت*ها در اين داستان غير از «اسكارلت» و در پايان داستان به صورت اندكي «رت» تغيير پيدا نمي*كنند، كه خود اسكارلت هم در جایی از داستان، اين مسئله را بيان مي*كند، شخصيت*ها از ابتدا تا انتها همان خصوصيات را دارند، اين نكته غير طبيعي است كه انساني در دوره*12 ساله با وجود جنگ و فقر، تغيير درونی نكند؛ البته سرنوشت*ها در اين داستان تغيير مي*كنند كه اشراف*زاده*اي فقير، زنده ای ناقص یا کشته شود؛ اما اين تغيير در درون شخصيت ديده نمي*شود، اسكارلت هم خودش عوض نمي*شود . پول*دوست مي*شود،*اما عشقش نسبت به «اشلي» عشقی خودپرستانه باقی می ماند.
    * فرزندان در داستان برباد رفته عملأ حضور ندارند
    وي در ادامه افزود: در حدود 20صفحه پاياني داستان به ناگاه بسياري از مسائل تغيير پيدا مي*كند : «اسكارلت»، که «اشلي» و «رت» را در 12سال نمي*شناسد،در چند لحظه به اين شناخت مي*رسد، البته در قالب گفت*وگو هم متوجه اين موضوع مي*شود نه در عمل. معتقدم رسیدن به این شناخت نیز بسيار غير قابل باور و شتابزده است، به گونه*اي كه به نظر می رسد نویسنده قصد داشته داستان را سريع به پايان رساند.
    سرشار درباره فرزندان اسكارلت در داستان، ابراز داشت: فرزندان اول و دوم وي عملاً در داستان حضور ندارند. در برخي قسمت*ها*كه نويسنده متوجه اين عدم حضور مي*شود اشاره*اي به آنها مي*كند. البته «بوني» در اين داستان حضور بيشتري از ديگر فرزندان دارد .
    به گفته وي، به علت اينكه با فرزندانش در يك جا زندگي مي*كنند، نشان دادن حضور آنها لازم بود و مديريت صحنه هنر نويسنده است.
    سرشار درباره ديگر مشكلات اين داستان، خاطر نشان كرد: نويسنده بيان نمي*كند كه در دوران قحطي سنگين منبع درآمد «عمه پتي»، «اسكارلت» و «ملاني» قبل از ازدواج با «رت» چيست. بخشي از داستان به هنگام سفر ملاني و اسكارلت از آتلانتا به هنگام سقوط شهر، تعليق داستان جالب*تر مي*شود و جذابيت آن به لحاظ داستاني چند برابر مي*شود.
    * جلد 2 پرداخت قابل*توجهي دارد
    وي درباره تفاوت مجلد اول با مجله دوم اين
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، ابراز داشت: جلد دوم پرداخت قابل توجهي دارد، و داستان تحليلي تر مي*شود، انگيزه*ها و ريشه*هاي مسائل بیشتر بيان مي*شود، البته در تمامي جلد دوم اينگونه نيست، اما در مجموع در جلد دوم نسبت به جلد اول اين عنصر غلبه دارد، در حالي*كه جلد اول بیشتر بر شرح ماجرا استوار است. البته این تفاوت كم*محسوس است و نشان دهنده نگارش داستان در طول زمان قابل توجه است و اینکه تجارب نويسنده از نوشتن و حوصله او در نگارش قدری تفاوت كرده و نگارش آن در 7 سال مؤید همین امر است.
    وي با بيان اينكه نويسنده در پرداخت داستان تبحر زيادي ندارد، اظهار داشت: ميچل تجارب خوبي از آدم*ها و زندگي دارد كه ضعف وي را در پرداخت مي*پوشاند.
    جنگ،*فقر،*گرسنگي بر روي عموم مردم اثر مي*گذارد، در اين داستان «اسكارلت»، «رت» و «ملاني» در اوج جنگ و تبعات سنگین و فراگیر آن، يك لحظه از خواسته*هاي نفسانی خود دست بر نمي*دارند . اسكارلت هم تغيير چنداني نمي*كنداو از ابتدا همه را براي خود مي*خواهد و به دنبال دوست داشته شدن از سوي ديگران است و تا متوجه مي*شود فردي او را دوست دارد او را كنار مي*زند. در حاليكه عشق هميشه اينگونه نيست و لااقل در مفهوم شرقي؛ فرد با وجود بي وفايي*هاي فراوان، معشوق را رها نمي*كند. عشق از نظر «اسكارلت» يك معامله است.
    وی افزود: در حاليكه در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    انسان*ها بايد نسبت به آغاز داستان تغيير كنند، بيشترين تغيير بايد در شخصيت*هاي اصلي و مهم صورت گيرد، حداقل در اثري با وجود 140 شخصيت در 20 نفر آنها بايد تغييري به وجود آيد و عملاً در هيچ كس تغييري - در حد انتظار نگـاه دانلـود - به وجود نمي*آيد.
    به گفته وي: انساني كه در معركه داستان است بايد تغيير كند و اين تعريف داستان است در غير اين صورت داستان داراي نقص است، حتي اگر انسان تحت تأثير شرايطي هم نباشد با بالارفتن سن؛ تغيير مي*كند . نويسنده "برباد رفته"در اين بخش كم كاري كرده است و با كمي اغماض مي*توان گفت كه بسیاری از افراد در اين
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تيپ هستند.
    * برخي قسمت*هاي داستان يك مقاله است
    سرشار با بيان اينكه در قسمت*هايي نويسنده تجربه كافي نسبت به آن موضوعی که مطرح کرده سررشته ندارد از روي آن پريده، ادامه داد: قسمت عمده نحوه ورود اسكارلت به تجارت روايي است، مشخص است كه نويسنده اطلاعات كافي نداشته و حوصله كافي نيز براي بدست آوردن اطلاعات نداشته، ديگر اينكه داستان در صفحات 161-154 جلد دوم عملاً يك مقاله است هر چند براي اثر طولاني این مقدار قابل گذشت است. در اين قسمت شخصيت*ها در داستان حضور ندارند و نويسنده پياپي فقط شرايط اجتماعي را بيان مي*كند و داستاني نيست، چرا كه شرايط اجتماعي بايد در بستر داستان و خلال زندگي شخصيت*ها بيان شود، در حالي*كه اين داستان در این قسمتها ايستاده و در قالب مقاله ای تحليلي شرايط آن زمان را بيان مي*كند. همچنين ايام ماه عسل «رت» و «اسكارلت» به صورت روايي و اغلب به صورت تلخيص بيان شده و كمتر به صورت صحنه يا نيم صحنه ارائه شده است.
    وي ادامه داد: اين داستان در موارد قابل توجهی در بيان افكار و انگيزه*هاي شخصيت*ها كوتاهي كرده است، زوايه ديد وي در اغلب داناي كل محدود به اسكارلت است، در قسمت*هايي نيز داناي كل مطلق مي*شود حتي در فصل*هايي داناي كل محدود به شخصيت*هاي ديگر مي*شود كه فرصت*هاي خوبي برای کنه افکار و احساسات آنان است، اما نویسنده نخواسته از همه ظرفیت این زاویه دید ها استفاده کند. مشخص است كه نويسنده خيلي تفاوت ميان داناي كل محدود و داناي كل مطلق را نمي*داند.علاقه «رت» به «اسكارلت» و اسکارلت به «اشلي» به ويژه ميان «رت» و «اسكارلت» دور باطل دارد . مدام مي*گويد علاقه دارد، در قسمتي مي*گويد علاقه ندارد .دوباره بيان مي*كند كه علاقه وجود دارد و ... به حد كسالت باري اين مسئله تكرار شده است.
    سرشار درباره تلاش «اسكارلت»، ابراز داشت: تمام تلاش اسكارلت در عشق براي بدست آوردن علاقه و توجه دیگران است.نكته كليدي حلال بسياري از مشكلات داستان در همين است كه فردي نبايد علاقه*اش به «اسكارلت» و یا«رت»را ابراز كند، در غير اينصورت ديگر کارش تمام است.
    "سونتات"
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا