البته توجه داشته باشید رمان به هیچ وجه یه ماجرای واقعی نیست و قرار هم نیست باشه. رمان یه داستان خیالیه که توی ذهن نویسنده شکل میگیره و معمولا ریشه هایی در واقعیت داره. مثلا ذره ای از داستان هری پاتر رو نمیشه توی واقعیت پیدا کرد، ولی هری پاتر رمان موفقیه و خیلی طرفدار داره. مشکل رمان های ناموفق گاهی در اینه که یه رمان یا داستان باید توی منطق خودش (که لزوما منطق دنیای واقعی نیست) صدق کنه و نویسنده موقع نوشتنش بدونه با خودش چند چنده.
برای اسپم نبودن پیام ) یه مورد دیگه از سنت های رمان نویسی رو بگم که در اون اکثر یا تمام شخصیت های مجرد داستان دو به دو با هم ازدواج میکنن. به خصوص دوست صمیمیای شخصیت های اصلی!
حرف شما متین، اما شما برداشت متفاوتی از منظور نظری که ایشون دادن دارین. منظور ایشون صرفا آرزو نبود، چرا که خیلی ها در آرزوی پرواز هستن و توی متنشون می نویسن. منظور ایشون رو اگه بخوایم دقیق تر بگیم، با این جمله می رسونیم:
-نویسنده های جدید تمام عقده های عقلانی و غیرعقلانیشون رو یه جا داخل رمان می گنجونن. و هیچ توجهی به واقعیت "هیچی ایده آل نیست" ندارن.
واقعا خیلی بده که رمان شده دنیای ایده آلیست ها...
(سخن دل: آخه توی آزمایشگاهم بازده صد در صد نداریم چطوری یه رمان همه چیش ایده آل می شه؟)
متوجه حرفشون و حرف شما شدم :) ببینید رمان همیشه پاسخیه به واقعیت، نه خودِ واقعیت. مثلا شما یه کمبودی توی دنیای واقعی حس میکنید (مثلا اینکه به کودکان کار رسیدگی نمیشه) پس یه رمان می نویسید که پاسخ اون کمبود رو بده. یا مثلا از یه موضوعی خوشتون میاد در واقعیت و اون رو توی رمان میارید. به هر حال بیان آرزوهای شخصی یه نفر هم یه جور پاسخ به واقعیته، چون نویسنده آرزوها و خواسته هایی داره که برآورده نشده پس یه رمان نوشته و به شخصیتاش هر چی که خودش میخواسته داده. البته اینا تئوری رمان نویسیه و من انتظار ندارم شما حرفم رو قبول کنید صرفا توضیح دادم که بتونیم همدیگه رو درک کنیم.
(در پاسخ به خودِ تاپیک )
یکی دیگه از سنت های رمان نویسی که توی رمان های وطنی و غیر وطنی مشاهده شده و دیگه داره حوصله سر بر و کشنده میشه، اینه که نویسنده مقدمه های فراوانی می چینه از این که دختر داستان فوق العاده قدرتمند، مستقل، جذاب، باهوش و در کل به قول حافظ در سراپای وجودش هنری نیست که نیست، ولی به محض اینکه مرد مغرور و وحشی و "رئیس" داستان جلوش سبز میشه، دختره تمام تلاش ها و رویاها و اعتماد به نفسش رو دور میریزه و دیگه فقط تنها چیزی که میخواد کنار اون مرد بودنه (و اصلا هم براش مهم نیست اون مرد رفتار عاقلانه ای باهاش داره یا نه)، انگار که فقط اینطوری معنا پیدا میکنه شخصیتش! به نظرم این کلیشه نه تنها توهین به زن ها بلکه توهین به مردها هم هست. غیر از اون ضعف قلم نویسنده رو هم نشون میده که اصرار داره این دختر دختر قوی ایه ولی در عمل می بینیم که یه دختر ننر و وابسته است.
یکی دیگه اینه که متاسفانه در کمتر رمانی عشق واقعی گفته شده بقیه همش متاسفانه چیز دیگه ای بوده جز عشق!!!!!
معذرت می خوام که این و می گم
کل عشق افسانه ای شخصیت اصلی رمانشون خلاصه می شه تو ..... !!!
کاملا درست میفرمایین ولی این حق خواننده است که نویسنده ها کمی هم در جامعه سیر کنند و حداقل ربعی از داستان رو مطابق جامعه کنونی بنوسند اینکه طرح اصلی زمین تا اسمون با زندگی ما تفاوت میکنه خواننده رو نسبت به ادامه رمان بی میل میکنه-اگرم داستانی قراره مثل هری پاتر خیالی باشه باید جذابیت بالایی داشته باشه ،گروهی از نویسنده هاطوری روایت میکنن که انگار همه ایران پر از شرکت بزرگ و صاحبای چشم آبی و مو بور است؛این خیالی نیست آرمانگرای محض است
یکی دیگه از مسائل تکراری باربی بودن طرفه! یعنی نقش منفی چاق تشریف داره نقش مثبت باربی!!!!!!!
چرا؟
یه آدم چاق نمی تونه خوب و مهربون باشه؟
یا یه آدم لاغر نمی تونه منفی باشه؟
کجای دنیا هیکل نشونه شخصیته؟
خوب و بد رو اخلاق تعیین می کنه نه هیکل.
آقا فرهنگ ما ایرانیه..سبک اروپایی نیست..دختر و پسر توی مهمونی مختلط شرکت میکنن و نوشید*نی میخورن..!
با لباسای نامناسب و بدون پوشش تو مهمونیا شرکت میکنن..
احترام اصلا از بین رفته و همه با نیش و کنایه باهم حرف میزنن..