رادی خودمون
این پسر گله از گلم گل تره
گاهی وقتا میخوام گازش بگیرم از بس باهاله
رادی جونم رادی خیلی باهالی رادی:aiwan_light_music2:
البته همه ی بچه های نگاه دانلود گلن:aiwan_light_prankster2:
ولی رادمهر یه چیز دیگس:aiwan_light_rofl:
خب اینجا رمانای زیادی شروع کردم و خوشم نیومد و نصفه کاره ول کردم
اما سره دوتا رمان موندم و دارم خوندنشو ادامه میدم. اونم منی که اصلا نمیتونم واسه رمانی منتظر بمونم
پس اینا خیلی قشنگن و نویسنده واقعا داره به خاطرش تلاش میکنه Hapydancsmil
یکی فاطمه عزیز ( همون مامان حسن ) نویسنده رمان اسیر تقدیر
و دیگری نسیمراه مهربون که رمان لو رفته رو با ژانری کاملا متفاوت نوشته. دختری کانادایی تو زندان خلافکارای بزرگ نیویورک
اصلا همه صحنه های رماناشون منو جذب میکنه لامصب :)
خاطره ام با نسیم :
نسیم طراح جلد رمانمه .. من درخواست جلد داده بودمو یه هفته گذشتو خبری نشد
منم دیگه کلا یادم رفته بود.بعدش به طر اتفاقی رمان لورفته رو خوندم و بعدش که داشتم با نسیم حرف میزدم
بهم گفت : خوشت اومد؟
گفتم : از چی؟
گفت : جلد رمانت دیگه
خخخ مثل اینکه برام اطلاعیه اومده بود اما ندیدم :) از ذوق زیادم دیگه بعضیاتون میدونین چیکار کردمو چقدر جلد رمانمو بهتون نشون دادم
نویسنده های مورد علاقه دیگم بیرون انجمنن .. ولی اینجا رمان راز رازک خودمو خیلی دوست دارم چون قوی و حساب شده
و درست و اصولی نوشتمش .. خب منم جزو خودشیفته ها به حساب اومدم..
خوب خوب خوب..خیلی دوست داشتم منم بگم خودم..ولی متاسفانه اون دوستای عزیزم که باید بیان تاییدم کننده نیستند جز تعداده انگشت شماری که واقعا عزیزن ولی کافی نیستند..!
دوستای گلم همه نویسنده بودن..ولی کسایی که من با رمان هاشون لحظه لحظه زندگی کردم معصومه جان ( مهمانی به یاد ماندنی ) و آوا (ولهان) هستند.
شخصیت اصلی رمان آوا کاموس بود و شخصیت اصلی رمان مصی ترانه، توی انجمن من همیشه میگفتم کاموس مال منه و از اونجایی که شخصیت مادر ترانه به من بسیار نزدیک بود و اسم پدر ترانه هم کامیار بود که به اختصار کامی خطاب می شد من همیشه میگفتم ترانه دختر من و کاموسه..
یه دوست دیگه داشتم به اسم نفس که اون خودش رو مادر کاموس میگفت و همیشه داخل گفتگوهای انجمن نقش مادر شوهرم رو ایفا میکرد و عروسم خطابم میکرد و منم براش زبون میریختم قربون صدقه اش میرفتم..
پردیس بانو هم جزه نویسنده گان و دوستان خوبم هست، این دختر خوشگل کرده و نگـاه دانلـود زیبا ( نعمتی در لباس محنت ) نوشته که با دست و دلبازی منم توش جای داده که من بعداز پایان کامل رمان متوجه این موضوع شدم..!
همین دوستای گلم مشوق های من برای شروع رمان در سایت بودند..به نظرم دوستانم بهترین نویسنده های نگاه اند..چرا که من بهترین زمستان عمرم را با آنها سپری کردم!!!
نمیخواستم اینقدر طولانی شه..ولی شد دیگه!
خسته نباشید..
دوستتون دارم..
سلااااااام خب خب باحالای نگاه زیادن و منم همرو میگم دیگه:-)
همه این نویسنده هابرای من عزیزن و صد البته باحال
امنه جان..خانم تکلیمی عزیز..نادی برادر شوهر..مهدیس دخملم..فریدون پسرم..هیمالیا شوهرم..پروا گلی..نیلوفر اون یکی شوهرم..فاطمه سادات عروسم..دلارام نفله..مصی فیجیل..مونیکا..پریساخلم..
مانی دادا..اوا..عینا..نارینه..مهدیه..
اویژه..خودت ادیان..امیر سام..هاموس قاتل..سپیده وکیمیا عشقولیام..ریحون دخترم..سمیرا باربی جونم..احسان دادام که دیگه نیست..محدثه۷۵..نفیس..فاطی بانوو..زهرااقابزرگمون..فاطیما که نیست..
اینا باحالای نگاهن از نظر من چه نویسنده باشن چه نباشن برای من بهترینن:-)مرسی از این تایپیک ادیان