تکراری ترین مسائل در رمان!
پیشنهادات
ma98ha
کاربر نگاه دانلود
چرا بعضی رمانا جوری هستن که مرد یه بار قبلا عاشق یا به اجبار و مریضی مادرش و...مجبور به ازدواج با یه دختر شده که اکثرا هم ازش یه پسر داره بعد دختر داستان با این ازدواج میکنه یه دختر هم بدنیا میاره ما به اندازه ی کافی توی فرهنگمون این طور ازدواج ها هست به درست و غلطش هم کاری ندارم مهم خوشبختی زن و مرد.اما چرااین طور موقعیت ها رو برای دختر داستان درنظر نمیگیریم حالا ازدواج نکنه ولی همین مثلا نامزدیش بهم بخوره یا مثلا عقد کرده باشه طلاق بگیره متاسفانه میبینیم که چقدر به جایگاه زن ظلم میشه طرف تو عقد نامزدیش بهم میخوره بهش میگن دوبخته و. ..
راستی بگم این تایپیک اولین قربانیش رو داد .داشتم میرفتم سوار مترو بشم یکی تیکه بهم انداخت البته من راهم رو کشیدم رفتم ولی نامرد یه پسر قد بلند چشم رنگی نیومد با این یارو مزاحمه درگیر شه حالا پورشه نخواستیم ولی پول من کارت که داشت بده خلاصه گفتم بگم اه نویسنده ها گرفتم
راستی بگم این تایپیک اولین قربانیش رو داد .داشتم میرفتم سوار مترو بشم یکی تیکه بهم انداخت البته من راهم رو کشیدم رفتم ولی نامرد یه پسر قد بلند چشم رنگی نیومد با این یارو مزاحمه درگیر شه حالا پورشه نخواستیم ولی پول من کارت که داشت بده خلاصه گفتم بگم اه نویسنده ها گرفتم
فاطمه صفارزاده
کاربر نگاه دانلود
درسته توی هیچ‌یک از رمانها دیده نمیشه که به این مسئله بپردزان(البته شاید گفتن و من نخوندم اما به هرحال اینجور رمانها کمه.) اگه نویسنده‌ها ایده‌های بهتر و تازه تری داشته باشند فرهنگ جامعه‌ی ما بالا میره. اگه نویسنده‌ها میگن کو ایده باید بگم همین مشکلات مردم یه ایده است. از بس توی رمانها به ازدواج اجباری و هم خونه‌ای و...پرداختن آدم دیکه دلش نمیخواد رمان بخونه.
Sogolkhanum
کاربر نگاه دانلود
dehqani
کاربر نگاه دانلود
تو رمانای هم خونه ای که همون ازدواج اجباری هست. یه مسئله که خیلی حرص آدم و در میاره اینه که
آخر داستان یه عمه خانوم یا یه مادر بزرگ از تو شانسی در میاد و می خواد یک ماه خونه اینا تلپ شه! بعد دختر و پسر رمان برای اینکه اون نفهمه اینا با هم خوب نیستند جلوی اون ننه بزرگه نقش بازی میکنند و تو یه اتاق می خوابند! بعد راست راسی یک دل نه و صد دل عاشق می شند و داستان به خوبی و خوشی تموم میشه!
آخر داستان یه عمه خانوم یا یه مادر بزرگ از تو شانسی در میاد و می خواد یک ماه خونه اینا تلپ شه! بعد دختر و پسر رمان برای اینکه اون نفهمه اینا با هم خوب نیستند جلوی اون ننه بزرگه نقش بازی میکنند و تو یه اتاق می خوابند! بعد راست راسی یک دل نه و صد دل عاشق می شند و داستان به خوبی و خوشی تموم میشه!
لی لی فر
کاربر نگاه دانلود
- عضویت
- 2018/01/04
- ارسالی ها
- 166
- امتیاز واکنش
- 518
- امتیاز
- 206
- سن
- 38
کاردیا
کاربر نگاه دانلود
راستش من چیزی که خوندم تکراری بود وجالب اینه که به دختر داستان تجـ*ـاوز میشه بعد دختره بهش علاقه مند میشه خدایی این خیلی مسخرس و یا این که تاسر حد مرگ کتک میخوره از اخر عاشق هم میشن ازدواج میکنن! یا مثلا رنگ چشم های طرف یا ابیه یا خاکستری یا سبز بابا ما تو ایران زندگی میکنیم نه اروپا و یا شوهره خــ ـیانـت میکنه یا کلی به دختره بد میکنه از هم طلاق میگیرن بعد دوباره عاشق هم میشن دختره هم انگار نه انگار که بهش بد شده!
Mehrbanooye Irani
کاربر اخراجی
- عضویت
- 2016/12/30
- ارسالی ها
- 75
- امتیاز واکنش
- 1,903
- امتیاز
- 396
- سن
- 26
Artemis
کاربر نگاه دانلود
همیشه یه گذشته ی مجهول و بد دارن شخصیت ها که یه زمان رو میشه بعد داستان رو اونمیچرخه و بای سعی کنن مثل گذشته ی طرف مقابل نباشن
*ArMita
کاربر نگاه دانلود
چیزایی که گفتی واقعا درسته،من خودم به شخصه از اینکه شخصیت زن داخل رمان هی خرد میشه و آزار میبینه اخرم عاشق طرف میشه و...متنفرم!رمان همخانه رو نخوندم اما رمان آبنبات چوبی و پنجاه طیف خاکستری رو خوندم و میدونم چی می گذره.
اول آبنبات چوبی:عزیزم هر دومون می دونیم این رمان داستان زندگیه زنی بود که از بیچارگی و فقر مجبور شد مردیو تحمل کنه که مشکل روانی داشت.سادیسم داشت و نویسنده به خوبی اونوو نمایش داده بود.شخصیت مرد اصلا قویه مطلق نبود!اگر رمان رو خونده باشی میبینی که چند بار گریه کرد و التماس کرد.شخصیت مونا هیچوقت عاشقش نشد و همش دنبال راهی برای فرار بود تا لحظه یه اخر!بنظرم رمان آموزنده هم بود،چونکه فهمیدیم نباید همین جوری الکی سفته بدیم دسته اینو اون.اکثر رمان هایی که خوندم اصلا بیمار سادیسمی یا مازوخیسمی رو خوب توصیف نکرده.هیچوقت حسشو درک نکرده بودم،اما خوندن این رمان متوجم کرد که این بیمارا اول خودشون زجر می کشن بعد دیگران رو زجر می دن.
پنجاه طیف:این رمان از اول هم گفته شده که راجع به اختلـال رفـتاری هستش.بنظرم اینجا هم آناستازیا نیازمند به کریستین نبود!برعکس این کیریستین بود که در کتاب دوم برای برگردوندن اون اقدام کرد و فهمید که بدون اون نمی تونه.اناستازیا یک زن مستقل و باهوش بود که نیازی به آقا بالا سر نداشت.اینو کیریستین هم می دونست.
در کل بنظرم درسته این دو رمان کلیشه هایی داشتن اما اون قسمت از صحبت شما راجع به نیازمندی مرد به زن یا ضعف و اینا در این دو رمان فرق داشت.
برخی موضوعات مشابه
- قفل شده
تاپیک قبلی
