- عضویت
- 2017/01/29
- ارسالی ها
- 1,332
- امتیاز واکنش
- 15,156
- امتیاز
- 706
بسیاری از مخاطبان جوان و جدید سینما، مجموعه جیمز باند را با بازی دنیل کریگ میشناسند. ماموری، خوش تیپ، حرفهای و متعهد. روند تکاملی دنیل کریگ در سری فیلمهای جیمز باند، به لطف تیم خوب نویسندگان آن، مثبت و قابل احترام بوده و میتوان نقطه عطف چنین روایتی را به شروع این سری با «رویال کازینو» و ایجاد پیچش در «اسکایفال» دانست. در سال ۲۰۱۶، شبکه بیبیسی دست به اقدامی جدید خود، مینی سریالی تحت عنوان، «مدیر شب» را به روی آنتن آورد. مجموعهی کوتاهی که توسط برنده جایزه اسکار، “سوزان بیر” کارگردانی شده و بیشتر با المانهای مجموعه جیمز باند دنیل کریگ روایت شده است.
جدای از نوع انتخاب بازیگران سریال، سوزان بیر در استفاده دوربین و نماهای خود، بهترین استفاده را از لوکشینها کرده
مدیر شب، داستان مردی به نام جاناتان پین با بازی تام هیدلستون را روایت میکند که در گذشته، سرباز ارتش بریتانیا بوده و مسئول شیفت شب هتل نفریتیتی در قاهرهیِ مصر میباشد. داستان از قلب و شب به بار نشستن جنبش بهار عربی در مصر روایت میشود، جایی که در میان تمامی آشوبها و هرج و مرج شهری در قاهره، جاناتان پین همانند، جنتلمنهای معروف سینما و انگلیسی با بحران شورش به هتلِ چندستاره خود نسبت به میهمانان بلند مرتبه برخورد میکند. همه چیز عادی به نظر میرسد تا زمانی که، مدارکی بسیار کشنده از فروش و مبادله بسیار بزرگ خرید اسلحه به بدست مدیر شب داستان میرسد. فساد این بار در بخش سازمان اطلاعات بریتانیا روایت میشود. پین که با دیدن مدارک، بسیار بهت زده شده، آنها را به سفیر بریتانیا در قاهره که رابـ ـطه دوستانه خوبی با آن دارد، نشان میدهد و مدارک خرید و فروش قاچاقی اسلحه لو میرود. همه چیز بهم میریزد و شخصیت زنی که مدارک را به پین نشان داده بود، کشته میشود. جاناتان پین که دچار عذاب وجدان میشود، خود را رها میکند و به منطقه آرام و دور از دردسری در سوئیس فرار میکند. در نهایت دردسر خود را به پین نشان میدهد و اکنون نقش مدیر شب، پر رنگ و به نوعی نفوذی در نظر گرفته میشود.
داستان مدیر شب، تماما جیمز باندی نیست، در حقیقت مجموعه باند، اکشنی بسیار مهیج است که داستانی مشخص و مستقیمی را روایت میکند. مدیر شب، با المانهای باند ولی تماما درامی خود معرفی میشود. جایی که اکشنهای فیلم چندان نیست و باند داستان سریال، چندان هم ماموری بزن بهادر و یکهتازی نمیباشد. در سری فیلمهای باند، شخصیت مامور ۰۰۷، از نوع خاصی از مصونیت جانی بهره میبرد که سبب میشود تا در سکانسهای اکشن او را باهوش، حرفهای و بسیار دقیق ببنیم. در مدیر شب و شخصیت جاناتان پین این چنین نیست. کارکتر داستان، فردی آموزش دیده در ارتش بریتانیا میباشد که از مهارت ماموران نفوذی و بلند پایه سازمان داخلی یا خارجی اطلاعات بریتانیا بهرهمند نیست و به شکلی او را با شکل و فرم آسیب پذیر میبینم. سریال که در شش اپیزود و توسط سوزان بیر کارگردانی شده است، المانهای تصویری بسیاری را نه تنها از مجموعهی باندِ دنیل کریگ، بلکه از سری فیلمهای سال ۱۹۶۰ و بازی شان کانری نیز قرض گرفته است. بزرگترین ضربه در بخش روایت جذاب و قابل انتظار مدیر شب که بیشترین شباهت را به باند دارد، روابط عاشقانه آن میباشد. در سری جدید مجموعههای باند که همراه با تغییرات بسیاری بوده، شخصیتهای فریبنده زن داستان که بیشتر با عنوان دخترهای باند معرفی میشوند، دیگر آن ظاهر کلاسیکی را ندارند. بیشتر در گذشته و سری فیلمهای باند با بازی شان کانری، دخترهای باند، کارکترهایی با موهای بلوند و قد بلند بودند که نوعی نگاه کلاسیکی به آنها وجود داشت. بیر به عنوان کارگردان سریال مدیر شب، چنین تفکری را به سریال تزریق کرده است و نوع روایت مینی سریال خود را چندان امروزه در نظر نگرفته و از این رو، بخش تصویرپردازی سریال در بیان رابـ ـطه عاشقانه بین کارکترها، نوع کلاسیکی از سالهای شصت میباشد. جایی که شخصیت پین عاشق و شیفته کارکتر کنترل شده الیزابت دبیکی میشود. جدای از نوع انتخاب بازیگران سریال، سوزان بیر در استفاده دوربین و نماهای خود، بهترین استفاده را از لوکشینها کرده، که ناخودآگاه سبب میشود تا نماهای کارگردان، یادآور خاطراتی از مجموعه باند شود، بنابراین الهامات بیر در سریال موفق شبکه بیبیسی ناخودآگاه موج میزند. بار اکشن سریال چندان نیست و بیشتر شاهد، سریالی با محوریت بیان دیالوگهایی جذاب و بازیهای خوب هستیم. هنگامی که عنوان شده بود، دنیل کریگ دیگر در سری فیلمهای باند، بازی نخواهد کرد، شایعات بسیاری در خصوص جانشین او مطرح شده بود، یکی از بزرگترین شایعات، حضور تام هیدلستون در این نقش بود.
شروع داستان و بیان آن در قلب انقلاب مصر و بهار عربی یکی از بهترین استفادههای ممکن از شرایط آن زمان برای نگارش و بیان داستانی از بازی ترسناک اسلحه و موج بهار عربی بوده است
عنوان چنین ادعایی در خصوص جانشین تازه باند، با توجه به سریال مدیر شب بوده. تام هیدلستون آن بدن عظلانی و نگاههای شیطنت آمیز کریگ را ندارد و حتی نحوه مبارزات تن به تن او نیز آن جذابیت و خیرگی کریگ را یادآور نمیشود ولی با این حال، هیدلستون، در بیان و فرو رفتن در نقش ماموری متعهد به کار خود و متلاشی نمودن سازمانی در قلب آن، بسیار دقیق و با ظرافت بازی کرده است. اینکه نه میتوان کریگ را در نقش او در نظر گرفت و نه هیچ یک از دیگر بازیگران انگلیسی را. بازی تام هیدلستون اگرچه باید همراه با نگاههای فریبندهیِ باند نبوده ولی به همان اندازه تصاویر عاشقانه سریال تاثیرات خود را داشته است و میتوان در بخشهایی از نماهای نه چندان موفق بازی او، از چنین دست آوردهایی چشم پوشی کرد. دیگر بار موفق بازیگری، توسط ستاره سریال «هـ*ـوس ام.دی»، هیو لوری بازی شده است. لوری، با صدای منحصر به فرد خود، نقش دلال شوخ طبع و جذابی را بازی میکند، که مدیر شب در تلاش است تا او را زمین بزند. بازی لوری در قالب نقشی که در آن مشکلات فیزیکی ندارد، عالی است. شاید بهتر از هیدلستون خود اوست، بخش آنتاگونیست سریال به تنهایی بر دوش کارکتری همچون ریچارد روپر قرار دارد که از قضاء فرم سریهای باند را نیز بر دوش نمیکشد. یکی از موفقهای نقشهای منفی مجموعه باند، معرفی دیر هنگام آن در فیلم میباشد. اینکه رو در رویی باند معمولا در اوسط یا انتهای فیلم است و این سبب میشود تا در طول فیلم، شاهد شکل گیری نوع خاصی از تنفر و رازآلودگی بدون پرداخت بازیگری ولی موفق نسبت به آن باشیم که البته در سری جدید تا حد زیادی از آن کم شده است، با این حال، شخصیت منفی داستان مدیر شب، از همان ابتدا مشخص و معرفی شده میباشد، به همین جهت این بار هیو لوری نقش و وظیفه چهره سازی آن را دارد و داستان در شکل دهی ترس ناشی از عمل او، چندان کمک کننده نیست. هنر بازیگری و موفقیت لوری در بیان تصویری کارکتر ریچارد روپر، موفق است. روپر آنتاگونیستی، خوش برخورد، باهوش، خطرناک، بیرحم و البته کمدی محور است که در زمان مناسب خود به هیولایی بیرحم و البته خوش برخورد نیز تبدیل میشود. در کنار برخورد کارکتر قهرمان و منفی سریال با یکدیگر، باید بازی بسیار خوب الویا کولمن در نقش شخصیت پشتبان کننده جاناتان پین در سازمان اطلاعات بریتانیا را مورد ستایش قرار داد. شخصیتی که اگرچه اقتباسی از “ام” سری فیلمهای جیمز باند است ولی نقشی بسیار گسترده و تعریف شدهتری دارد و خود را در بحرانیترین زمان ممکن میرساند و بسیار بیشتر از ام، تکاپو و فعالیت دارد. بازی کولمن، از آن سو باید مورد ستایش قرار بگیرد که هیچ حس ناهماهنگی بین اتفاقات داخلی و بلند مرتبه و عکسالعمل او دیده نمیشود که چنین دستآوردی بسیار دیدنی و البته کمک کننده به بار بازیگری سریال میباشد.
سریال جدای از بخش، عاشقانه خود که همراه با بازی هیدلستون و الیزابت دبیکی میباشد، بیانی از نابودی سازمانی مخرب و از بین برنده در قلب نیروگاه اتکا جامعه بشری میباشد. بیشتر سم مندز به کمک، جان لوگان در فیلم «اسپکتری» سعی کرده بود تا فساد را در داخل سازمان اِمآیسیکس تصویرسازی کند و اکنون در سریال مدیر شب، ژان لو کره و دیوید فر، نویسندگاه سریال، این موضوع را بسط بیشتری دادهاند و تهدید، بازی قدرت، نفوذ و موفقیتهای شکست خورده را بیشتر به نمایش میگذارند و نشان میدهند که پول، چگونه میتواند قدرتی نامحدود و بسیار مخرب را ایجاد کند. شروع داستان و بیان آن در قلب انقلاب مصر و بهار عربی یکی از بهترین استفادههای ممکن از شرایط آن زمان برای نگارش و بیان داستانی از بازی ترسناک اسلحه و موج بهار عربی بوده است. در حقیقت شالوده و روح سریال با قاچاق و فروش سلاحهای بزرگ و بسیار عظیمی روایت میشود که در آن، نویسنده سعی کرده تا موضوعی جدید و بسیار جدی را مورد ارزیابی و بیان قرار دهند. در بیان و نگارش دیالوگ و البته شخصیتپردازی، مدیر شب موفق است و یکی از بهترین داستانهای دارم و پرکشش سالهای اخیر را روایت میکند. اینکه داستان به خودی خود، چندان تیره و تار نیست ولی کمک کارگردانی و بازی بسیار خوب بازیگران سبب میشود تا شوم بودن، داستان کلی برای شخصیتهای درگیر در قاچاق اسلحه را به خوبی درک کنیم، اینکه عملکرد مردان داستان اگرچه سبب شکل گیری ثروت و لـ*ـذت بسیاری میشود ولی از آن سو، منجر به نابودی و از بین رفتن بسیاری از ارزشهای انسانی میگردد. در کنار بازیهای خوب بازیگران سریال، از جمله تام هیدلستون، هیو لوری و البته الیزابت دبیکی در نقش دختر شخصیت دلال داستان و عاشق مخفی جاناتان پین، موسیقی متن نیز بسیار زیباست و بیشتر شباهت خود را به عنوان های باند نشان میدهد.
بازی الیزابت دبیکی اگرچه خوب است و بسیار با کارکتر نوشته شدهاش، همخوانی و درک درستی دارد، با این حال یادآور باندهای کلاسیکی و مانده در سالهای ۱۹۶۰ میشود
شاید با شروع سریال و نوع خاص تیتراژ آغازین مدیر شب، بیشتر متصور شوید که شبکه بیبیسی تصمیم به ساخت سریال جیمز باند گرفته است ولی این چنین نیست. بیشتر ساخت تیتراژی با موسیقی جذاب و تیزری نمادین از محتوای اثر، در مجموعه باند و سالهای دور دیده میشد، که اکنون شکل بسیار حرفهای و زیباتری از محتوا را به خود گرفته است. مدیر شب، تیتراژی نمادین و بسیار شبیه به اسکایفال یا اسپکتر را تصویرسازی میکند که محتوا و مفهوم اصلی داستان را میتوان در تیتراژ آغازین با شکلگیری الماس، موشک و اسلحههای سنگین دید. موسیقی که حس و حال، سری جدید و متحول شده باند را یادآور میشود، در بسیاری از سکانسهای سریال تکرار میشود یا با ملودی شبیه ولی متفاوتی به نمایش گذاشته میشود. بنابراین میتوان، ساختار موسیقی سریال را اگرچه شبیه به مجموعه باند ولی مدیر شبی دانست که از قضاء بسیار همخوان و دلنشین از کار در آمده است. موسیقی که توسط “ویکتور ریس” نوشته شده، با بیان بار درام محور سریال مدیر شب، ارزش سریال را در منطق داستانگویی مهم و زیباتر جلوه میدهد.
بیان جدید و شخصیتپردازی خوب سریال مدیر شب در کنار بازیهای گرفته از بازیگران سریال، در کنار کارگردانی خوب و درست خانم سوزان بیر سبب شده تا مدیر شب با الهامات بسیار بزرگی از مجموعه جدید و کلاسیکی جیمز باند، مینی سریالی دیدنی و قابل توجه باشد که نمایی تازه از درامهای متحول شده و اکشن معروف را در چند قسمت روایت میکند. در کنار نقاط بسیار برجسته و موفق سریال، انتخاب بازیگر شخصیت جد مارشال چندان درست و معقول برای مخاطبان سالهای جدید مدیوم تلویزیون نبوده. بازی الیزابت دبیکی اگرچه خوب است و بسیار با کارکتر نوشته شدهاش، همخوانی و درک درستی دارد، با این حال یادآور باندهای کلاسیکی و مانده در سالهای ۱۹۶۰ میشود و نوعی تداخل پرداختی از سریال و الهامات آن نسبت به مجموعه جدید باند را سبب میگردد. دبیکی نقش شخصیتی محاصره شده که خانوادهاش او را ترد کردهاند و او نیز با اینکه میداند با هیولایی کشنده همراه شده ولی راهی به غیر از هم مسیر شدن با او، برای نجات خود و فرزندش ندارد، بسیار خوب بازی کرده است، به طوری که میتوان عشق و آشوب روانی یا گاها افسردگی پناه او را درک نمود که بیان و نمایش چنین مشکلاتی به لطف استفاده کارگردان سریال از قلم و پیچش بسیار خوب نویسنده داستان میباشد. نبود اکشنهای نه چندان گسترده و در بخشهایی که از آن انتظار میرود، یکی از مشکلات بسیار قابل لمس سریال است. مدیر شب، مینی سریالی همانند رویال کازینو نیست و نباید انتظار وارونه شدن ماشین باند یا انفجارهای بزرگ را داشت ولی در همان میزان استفاده از بار درام، نویسندهی سریال جهت دوری از کسالت تمام وقت دیالوگ باران مدیر شب، میتوانست اکشنهای بیشتری را به ساختار داستانی تزریق کنند تا مدیر شب، اگرچه دارم باشد ولی از یک نواختی خاص و تمام عیاری مخصوصا در پایانبندی رنج نکشد. پایان سریال، از بُعد معنایی بسیار خوب است و عدالت را به شیوهی بازی آلودهای بیان میکند ولی با این حال، تغییر روایت سریال با بار اکشن میتوانست، ساختار مدیر شب را در عین متعهد بودن به ژانرش، خاطره انگیز و بسیار جذابتر نشان دهد، به گونهای که، نوع سوپرایز داستانی مدیر شب، در بخش پایاندهی، اگرچه با سبک و حس حال پر استرس، «مجموعه بورن» همراه بوده ولی میتوانست بسیار بهتر و شگفتانگیز تر باشد.
مدیر شب، برای دوستداران درام، لـ*ـذت بخش است و بسیاری از نشانههای موفق سری جیمز باند را به بیان نبرد دیالوگها میتوان در آن دید. شاید سریال شبکه بیبیسی، چندان اورجینال نباشد ولی تجربهای لـ*ـذت بخش و بسیار متفاوتی در مدیوم تلویزیون ارزیابی میشود که شبیه به آن هرگز در نمایشهای خانگی تولید نشده. بازی بازیگران در کنار استفاده درست از دوربین و نماهای بسیار زیبا از لوکیشنها از سوی کارگردان اسکاریِ مینی سریال مدیر شب، دقیق و موفق است. داستان نیز اگرچه هدفش، بیان مفهوم زشت بوده عملکرد شخصیت منفی سناریو است ولی از نوع خاصی از نگاه به موقعیت خلق شده برای کارکتر نفوذی و میزان قدرت خیزش پیدا کرده برای او، برخوردار است که مخاطب را در لحظات بسیاری همراه با موفقیت و دلچسب بودن زندگی کارکتر جاناتان پین همراه میکند.
دانلود رمان های عاشقانه