این قصه را به مرگ خود افسانه میکنی؟ خلاصه رمان: یه دخترکه زخم زیادی از زندگی و خانوادش خورده برای همین به شدت از خانوادش دلخوره و تبدیل به یه دختر سرد ومغرورو
بی احساس شده...با خودش احد بسته به هیچ وجه به کسی اعتماد نکنه و وابسته نشه اما با یه تلنگر توی زنگیش همه چیز تغییر میکنه
گرفتار عشقی میشه که نه باورش داره ونه میدونه که معشوقش از 8 سال پیش دلشو بهش باخته...و این جاست که ماجرا شروع میشه و
پسرداستان همه کار میکنه تا این دختر که تبدیل به کوه یخ شده رو به خودش علاقمند کنه و عشق پاکشو بهش ثابت کنه اما کارش انقدرا
که فکر میکنه آسون نیست.پدر ومادر پسره چون خانواده مذهبی و سر شناسی هستن به این باورن که این دختر لایق پسرشون نیست.اینجاست که همون یه شعله
کوچولوییکه توسط پسره تو قلب دختره روشن شده بود هم خاموش میشه و دختر از خانوادش بیزار تر میشه چون با عث این تحقیر رو پدرش میدو نه که به خاطر
حماقتش که 10 سال پیش کرده بود. اما پسره اصلا قصد نداره که دوبارهاین دخترو که همه زنگیشه از دست بده...
نویسنده: s_a_n_a_m
توضیح مختصر:
رمان جو شادی دارد و بیشتر بر پایه اتفاقات قشنگ وزیبایی است که این دو دختر را مجبور به قدم گذاشتن ومقابله با سرنوشتشان میکند ..اما با تمام این وجود هردو انسان هایی شاد و مهربون هستن که تصمیم گرفتن داستانی را بنویسند که برخلاف تمام موضوعات رابـ ـطه ی صمیمی و گرمشان را نشان میدهد.
خلاصه: داستان در مورد زندگی دو دختره که از دوران دبیرستان با هم بوده اند وحالا دانشجوی پزشکی هستند ..رابـ ـطه هردو صمیمی و خانوادگی است ..سرنوشت،این دو دختر به گونه ای بهم گره میخورد که هر دو وارد مسیری جداگونه میشن مسیری که پر از فراز و نشیبه و به عشقشون ختم میشه
:aiwan_light_gamer1::aiwan_light_gamer2:
در حال تایپه
خلاصه: رابیا 25 سالشه دانشجوی رشته دکتراست،17ساله که بچه طلاقه،17ساله که ازمحبت مادر و پدرهیچ بویی نبرده و همین موضوع اون رو تبدیل به یه آدم خشک و منزوی کرده اما آیا تا ابد همینطوری میمونه؟
همه چی از یه درخواست از طرف استادش شروع میشه، درخواست مراقبت از یک دوست،دوستی که چشمای رابیارو به یه دنیای دیگه باز میکنه،دنیایی پرازشادی و امید،دنیایی پر از عشق.........
شوکا،یه آکتریس(هنرپیشه زن)ایرانی یه دخترمنطقی ومعمولی که بخاطرکمک به پدرپلیسش مجبوره نقش یه تروریست روتوی یه گروهک تروریستی بازی کنه، آیااون میتونه نقشش روخوب بازی کنه؟
آمور،یه تروریست آمریکایی یه پسررنج کشیده وسرسخت یه قاتل حرفه ای عضواین گروهک تروریستی،هدفش ازتروریست بودن چیه؟
سلام
هر سه رمان من که داخل امضام هستن تم عاشقانه دارند البته نه اونقدر عاشقانه که شما رو دلزده بکنه رمان برگ زرد
در باره دختری هست که دنبال مهمترین آدمای زندگیش میگرده شما فکر میکنید همیشه انتقام شیرینه؟شاید نه و شایدم آره!
رمان اتاق معلم
یه داستان عاشقانه که از یه سرگذشت واقعی الهام گرفته شده.عشق واقعی هیچوقت نمیمیره شاید ده ها سال بگذره و یا حتی هزاران سال اما یه روز یه جا بالاخره اونی که همیشه منتظرشی میاد.
رمان سایه ها سیاه نیستند
این رمان هنوز در حال تایپه و پیغام اصلیش اینه شما نمیتونید عشق رو انکار کنید .نمیتونید سرکوبش کنید و نمیتونید نادیده بگیریدش اگر همه تلاشتون رو برای فرار ازش بکنید در آخر باز هم بازنده شمایید
رمان مرسل شاید برای شما فقط یه داستان باشه اما برای دخترای سرزمین من، این به اصطلاح داستان زندگی روزمرشونه...
مرسل پدر و مادرش رو تو یه حمله انتحاری از دست می ده و تنها برادرش که شاهد این حادثه بوده. قدرت تکلمش رو از دست می ده و برای همین تحت قیومیت عموی قمار بازشون قرار می گیره.غلام باز(همیشه بازنده) عموی مرسل که سه تا دختر داشته دوتا اون ها رو سر قمار باخته و حالا می خواد گلرخ دختر کوچکش که همسن و سال مرسل هس به هاشم پلنگ بده که با خودسوزی گلرخ قرعه به نام مرسل...