رمان چاپی قاب خاطرات:
دختری با اسم مریم، بعد از فوت و کلاهبرداری شرک نامرد پدرش، ناچار میشه تا از کیش به تهران بره. یکی از دوست های صمیمی پدرش به اسم محمدرضا راد که توی رمان به اسم حاج آقا ازش یاد می کنن، اون رو زیر بال و پرش می گیره و میارتش خونه خودشون. حاج آقا و همسرش برای مریم هیچی کم نمی ذارن و همه چی خوب پیش میره. مریم با دوتا از دوستای دانشگاهش به اسم سحر و فرناز روزای خوشی رو می گذرونه تا اینکه علیرضا راد، پسر کوچک خانواده از فرانسه برمی گرده. مثل همه ی رمان ها مردِ مغرور و خشکیه! به هیچ کسی محل نمیده. طی یه سری جریاناتی با مریم ازدواج صوری می کنه و بعد عاشق هم میشن:////
دوسش داشتم؛ اما کلیشه درونش زیاد بود. البته این رمان برای سال 1394 بود و شاید اون موقع کلیشه ای به نظر نمی اومد!
دختری با اسم مریم، بعد از فوت و کلاهبرداری شرک نامرد پدرش، ناچار میشه تا از کیش به تهران بره. یکی از دوست های صمیمی پدرش به اسم محمدرضا راد که توی رمان به اسم حاج آقا ازش یاد می کنن، اون رو زیر بال و پرش می گیره و میارتش خونه خودشون. حاج آقا و همسرش برای مریم هیچی کم نمی ذارن و همه چی خوب پیش میره. مریم با دوتا از دوستای دانشگاهش به اسم سحر و فرناز روزای خوشی رو می گذرونه تا اینکه علیرضا راد، پسر کوچک خانواده از فرانسه برمی گرده. مثل همه ی رمان ها مردِ مغرور و خشکیه! به هیچ کسی محل نمیده. طی یه سری جریاناتی با مریم ازدواج صوری می کنه و بعد عاشق هم میشن:////
دوسش داشتم؛ اما کلیشه درونش زیاد بود. البته این رمان برای سال 1394 بود و شاید اون موقع کلیشه ای به نظر نمی اومد!